سندی ادبی از جریان حمله روسها به حرم امام رضا علیه السلام
حوزه علمیه قم
سیاست روس و انگلیس در ایران، تابعی از چندین متغیر بود که به مسائل مختلفی چون منافع مورد نظر و قابل دسترسهر کدام در ایران، روابط آنان در برابر دولت آلمان و فرانسه و بسیاری از امور سیاسی و اقتصادی دیگر باز می گشت. این دودولت پس از آن که در سال 1907 ایران را به سه بخش تقسیم کردند و طی آن، بخش شمالی را به روس و بخش جنوبی رابه انگلیس واگذار کردند و منطقه ای را هم به عنوان منطقه بی طرف شناختند، کوشیدند تا مسائل میان خود را براساس این قرار داد حل کنند. با این حال، هر دو دولت می کوشیدند تا از اقدامات عناصر مدافع خود در داخل همچناندفاع کرده، برای روز مبادا آنها را نگاه دارند.
برای روسها که با پیوستن مشروطه خواهان به سفارت انگلیس در جریان نهضت مشروطه، قافیه را باخته بودند، هنوزمحمدعلی شاه، یک سوژه مناسب بود. از سوی دیگر، محمد علی شاه نیز که در پی فتح تهران در سال 1327 قمری بهروسیه گریخته بود، با استفاده از عوامل خود، تلاش می کرد تا بار دیگر قدرت را به دست آورد. روسها نیز در حمایت وی ازیک سو و رعایت توافقات به عمل آمده با انگلیس از سوی دیگر، در موضع گیری سیاسی خود در قبال ایران گرفتار تناقضشده بودند.
زمانی که به سال 1330 قمری تلاشهایی برای بازگرداندن محمدعلی شاه در مشهد آغاز شد، دابیژا، کنسول روس درمشهد متهم شد که به حمایت از شورشیان طرفدار محمدعلی شاه مشغول فعالیت است. این مساله، سبب اختلاف میاندو دولت روس و انگلیس و نیز نامه نگاری ها و شکایتهایی شد. سازنوف - وزیر خارجه وقت روسیه - از دابیژا خواست تا دراین مساله مداخله نکند. دابیژا نیز آن را پذیرفت و به او نوشت: من شرکت افراد روسی را در غائله انکار نمی کنم اما بهموقع به آنان دستور داده ام که در این گونه امور شرکت نکنند و لیکن من نمی توانم و حق ندارم که ایشان را از رفتن بهمساجد منع کنم. (1)
غائله مورد نظر، اجتماع شماری از طرفداران محمدعلی شاه در حرم امام رضا علیه السلام است. طرح آنان، این بود کهبر شمار این افراد بیفزایند و در نهایت، حرکتی مانند آنچه در رشت یا اصفهان بر ضد محمدعلی شاه صورت گرفت، این باراز مشهد بر ضد مشروطه و به دفاع از شاه مخلوع صورت گیرد.
همزمان با آمدن محمدعلی شاه به ایران با یک کشتی روسی، شخصی به نام محمد نیشابوری با بیست تن از هوادارانشدر حرم بست نشست. یکی از نظامیان برجسته نیز با نام سردار یوسف خان با هوادارانش به آن جا آمد. به دنبال آن،شماری دیگر هم به آنها پیوستند و شعاع السلطنه نیز در تلگرامی که برای علمای مشهد فرستاد، نوشت که به زودی شاهوارد مشهد خواهد شد. در این زمان هنوز کنسول روس، مشغول فعالیت به نفع طرفداران محمدعلی شاه بود.
اندکی بعد، با فشار مقامات انگلیسی و فشار سن پطرزبورگ، کنسول روس در مشهد به عقب نشینی از موضع خود مجبورشد تا جایی که تلگرام محمد علی شاه را نیز که قرار بود به علما برساند، نرساند. او گزارشی نوشت که جمعیت متحصنینرو به ازدیاد است و این بار، نظر مساعدی نسبت به روسیه نداشته، به چشم دشمنی به آن دولت می نگرند. (2) طبعامتحصنین که موضع روس را دریافته بودند، از آنان خشمگین شده بودند. سایکس - نویسنده کتاب تاریخ ایران، که در آنزمان، کنسول انگلیس در مشهد بوده است، می نویسد: «حمایت قنسول روس را از یوسف [هراتی] و اتباع او من به سفارتاطلاع دادم. سفارت روس، قنسول را منع کرد. یوسف به حرم رفت و کانون فساد شد و مرتجعین دور او جمع شدند. قنسول روس، آشوبی را که خود زنده می داشت، سبب خطر روسها جلوه داد، دسته قوای قشون روس به مشهد وارد کرد. » (3)
این بار، روسها مامور شدند تا برای حفظ نظم و امنیت، با طرفدارن محمدعلی شاه برخورد کرده، تحصن را تمام کنند. محمدعلی شاه به روسیه بازگشت و در این سوی، متحصنین حاضر به پذیرش درخواست روسها برای ترک حرم نشدند. دابیژا مصمم شد تابا استفاده از نیروی نظامی روسها، در شهر حکومت نظامی اعلام کرده و به مخالفتها پایان دهد. اینخواست کنسول انگلیس سرپرستی سایکس و نیز والی خراسان بود که البته در همین حیص و بیص استعفا داد.
در این سوی، متحصنین شروع به مقاومت کرده، از حرم به عنوان یک سنگر استفاده کردند و فعالیت نظامی خود را بهشکل محدود در اطراف حرم آغاز نمودند. حضور نیروهای روسی، نظم را در خیابانهای اطراف در پی داشت، اماضعیت حرم همچنان ملتهب و کنترل آن در اختیار متحصنین و شورشیان بود.
در حوالی ساعت سه بعد از ظهر روز شنبه دهم ربیع الثانی سال 1330 (فروردین 1290 شمسی و مارس 1912 میلادی) سربازان روس به حرم حمله بردند. آنان در این حمله از توپهای سنگین استفاده کرده، یکباره بر حرم یورش بردند. بهنوشته سایکس، روز 29 مارس (14 فروردین ماه 1330) یوسف و اتباع او چند تیر به طرف روسها آتش دادند. بهانه شد کهتوپ به حرم ببندند. بسیار زوار بی گناه کشته شدند. سر شب، یوسف و جمعی دیگر را در گاری سوار کرده، به بیرون شهربردند. به اغوای روسها، حکومت، یوسف را بدون استنطاق کشت و نعش او را در کوچه ها کشید. مساعی من در منعبمباردمان بقعه، نتیجه نداد. مقداری از نفایس بقعه شریفه را به بانک روس بردند، به سعی من مقداری را برگرداندند و بهتهدید، سند از متولیان گرفتند. قنسول روس راپرت می دهد که خسارتی به بقعه وارد نشد. من عکس برداشته، بهسفارت انگلیس در طهران و پطر فرستادم. (4)
به نوشته کاظم زاده، به دنبال حمله قشون روس «ابری از گرد و غبار قهوه ای رنگ از دیوارهای ویران برخاست. در حالیکه صدای خرد شدن قطعات کاشیهای طلایی و لاجوردی و سبز در زیر چکمه های سنگین سربازان روسی به گوشمی رسید، آنان از شکاف دیوارها به صحن ریختند و از آن جا به مرقد امام تاختند. با این که تقریبا کسی در برابر ایشانپایداری نکرد، سربازان روسی بی ممانعت افسران، سرخوش از غریو توپها و میل شدید به ویرانگری، هر کس را دیدند بهضرب تیر یا نیزه از پای در آوردند. بنا به گزارش دابیژا، سه تن از ایرانیان کشته شدند، اما ایرانیان مدعی بودند که چندصد تن از جمله عده ای از زنان و کودکان به خاک هلاک افتادند.» (5)
واکنش این اقدام در میان شیعیان بسیار شدید بود; چرا که حمله به حرم امام رضا علیه السلام اقدامی نبود که بهسادگی قابل گذشت باشد. این رخداد به طور طبیعی، کینه مردم مسلمان ایران را نسبت به شقاوت روسها که معمولا درپیشرفت کار خود از خشونت استفاده می کردند، باز هم بیشتر و بیشتر کرد.
بخشی از این واکنش در اشعار شاعران دیده می شود. از میان شاعران برجسته آن روزگار، ملک الشعراء بهار (م 1330 ش) قصیده بلندی شامل چهل و هفت بیت سرود که در دیوان وی آمده و بند اول آن چنین است:
اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم استماه ربیع نیست که ماه محرم استگر باد نوبهار وزد اندرین ربیعهمچون محرم از چه جهان، غرق ماتم استدر عاشر محرم اگر کشته شد حسیندر عاشر ربیع چرا دل پر از غم استباز این مصیبت نو و این نوحه بهر چیستآن نوحه و مصیبت دیرین مگر کم استتا کی جهان به کشتن آزادگان جری ستتا کی فلک به خواری پاکان مصمم استدر آخر الزمان چه غمی داده است رویبر شیعیان که بر همه غمها مقدم استگویی در اهل فرش بود ماتمی عظیمکافغان و شور و ولوله در عرش اعظم استیا خود، عزای تازه و سوگ دوباره ایاین مه برای آل محمد فراهم استپیغمبر خدای چرا نوحه می کندگویی به یاد قبر سلیل مکرم استشاه رضا، شهید خراسان، غریب طوسکآتش به قلب پاک وی افکنده توپ روس
ابیات بند آخر قصیده با تعبیر «توپ روس » پایان می پذیرد:
اسلام را شهید جفا کرد توپ روسنتوان شمردنش که چه ها کرد توپ روسهر ماتمی که بود، کهن شد به روزگارزین ماتم نوی که به پا کرد توپ روسآوخ که در دیار خراسان به عهد ماتجدید عهد کرب و بلا کرد توپ روسنمرودوش به بارگه حجت خدابا تیر کینه، قصد خدا کرد توپ روسدردا که رخ ز بهر خرابی چو قوم فیلبر کعبه حریم رضا کرد توپ روسآه از دقیقه ای که بمانند پیک مرگدر این شریف بقعه، صدا کرد توپ روسگرد ضریح سبط نبی را چو قتلگاهپر از جنازه شهدا کرد توپ روسزوار را به طوف ضریح رضا دروهمچون علف به داس جفا کرد توپ روسزودا که آه بی گنهان شعله ور شودتا خاندان ظالم از آن پر شرر شود (6)
آنچه در این جا بنای چاپ آن را داریم، اشعاری است که تحت عنوان مصیبت نامه درباره حمله روس به حرم امام رضا علیهالسلام در یک جزوه پانزده صفحه ای به چاپ رسیده است. این اشعار بیشتر جنبه مردمی داشته و تا سالها پس از واقعه درمجالس سوگواری خوانده می شده است. روی جلد نوشته است:
حسب المیل آقا عباسقلی کتابفروش کرمانی تحریر گردید. معلوم است که از نقطه نظر کاسبی است و الا در این عصرتکامل، مکاتیب مطبوعه و کتب مصنفه و مؤلفه دانشمندان را باید دید تا به حقایق آشنا و از موهومات دور گردند. درمطبعه سنگی استقامت کرمان به طبع رسید. (در پشت جلد آمده) در اوائل ماه ربیع الاول 1346 به طبع رسید.
علامه شیخ آقا بزرگ نیز از چاپ این رساله در ذریعه (21/132) یاد کرده است. به هر روی، این متن، یک سند ادبی از یکیاز فجایع روسها در ایران است که در میان حادثه مشروطه و جنگ اول، از دردناک ترین حوادث تاریخ ایران بود. متنمصیبت نامه، ترکیبی از اشعار چندین شاعر است که متاسفانه نام هیچ یک از آنها یاد نشده است.
آنچه که از نام و اطلاعات روی جلد بر می آید، این است که از زمان رخ دادن حادثه حمله روس به حرم امام رضاعلیه السلام در سال 1330 تا زمان چاپ این اشعار در سال 1346، هنوز این حادثه تازه بوده و اشعاری تحت عنوان "مصیبتنامه"، توسط مردم خریداری و خوانده می شده است. در آن، افزون بر اشعار، طرح ساده ای نیز درباره حمله روسها با توپبه حرم امام رضا علیه السلام دیده می شود.
مصیبت نامه
باز می خواهم حکایت سر کنمیاد از فرزند پیغمبر کنماز مصیبتهای شاه دین، رضاگویم و گویم به صد آه و نوادر هزار و سیصد و سی شد عیانالامان از این مصبیت، الامانروز شنبه در دهم از عین دو (7) این چنین ظلمی بنا شد از عدوجمله مردم بی خبر از این ستممجتمع اندر رواق و در حرمناگهان توپ و تفنگ مشرکینخورد بر قبر شه دنیا و دینظاهرا بر قبر آن سرور رسیدباطنا بر قلب پیغمبر رسیدگنبد سلطان مظلومان، رضاپاره پاره شد ز جور اشقیاهمچنین جد غریبش را حسینپاره کردند از دم تیغ و سنینلیک شاه دین، حسین در کربلاداشت هفتاد و دو یار با وفاشاه مظلومان، رضا، یاور نداشتهیچ کس این ظلم را باور نداشتدشمنان وارد شدند اندر حرمشیعیان ماندند حیران زین ستمای مسلمانان ببینید از جفااین ستم کی بود اندر کربلاباز آتش زد دلم از این سخنجان به لب آید از این جور و محنچون زدندی توپ را بر شیعیانوانگهی در نزد شاه انس و جانمحو کی خواهد شود این از نظردر حرم، دشمن در آید بی خبردر حضور شاه مظلومان، رضاشیعیان مشغول گشتند از جفاجملگی از ترس دشمن، آن زمانبر فلک کردند بانگ الامانآن یکی گفت ای غریب ارض طوسما اسیریم این زمان از دست روسکشته ها را در حرم بگذاشتندخلق را در حبس شه واداشتندیک شب و یک روز زان جا دستگیردر کف آن قوم بودندی اسیرهم چنان در کربلا آی دوستاناهل بیت شه، اسیر دشمنانپنج روز و پنج شب ای شیعیانبسته شد درها به روی مردماندشمنان در صحن، شادی می کنندهر سو از کین، اسب تازی می کنندای امام هشتمین، سلطان دینکس ندیده ظلم و کینه این چنیناز زن و از مرد، آن قوم دغامی نمودندی نظر بر کشته هاباز آمد مطلبی اندر نظرشیعیان از کربلا بدهم خبرآن زمان کز کین، حسین از روی زیناوفتاد از ظلم بر روی زمینپر ز زخم تیر بد اعضای اوغرق خون گردید سر تا پای اوچشمهای نازنینش خون چکانچاک گشته، پهلوی او از سنانچون که برگشتی به پهلوی دگرتیرها یک سر فرو شد بر جگر
ایضا راجع به مصیبت شاه خراسان منظوم شده است
اگر که هست تو را عقل و دانش و تقریرشنو حکایت جنگ گروه با تدبیرچو گشت روز دهم در ولایت مشهدندای جنگ بدادی ارس به اهل بلدشدند تا خبر از این ندا چو مردم طوسشدند جمله مردم ز زندگی مایوسپس آن زمان به قریب دو ساعتی به غروبشروع کرد به جنگ آن لعین به قوت توپصدای توپ شربنل بلند شد بی مرفتاد لرزه بر اندام مردمان یکسررسید توپ چو بر گنبد امام رضافتاد غلغله بر ساکنان عرش خداز بعد جنگ زیاد و ز بعد توپ و تفنگشدند وارد صحنین با دو صد نیرنگزدند توپ، مسلسل، هر آنچه را دیدندز ضرب توپ، مسلسل به بقعه گردیدندنه دادرس که بگویم به شیعیان آن دمبه مردمان چه رسید آن زمان میان حرمز آه و ناله، حرم، آن زمان، قیامت شدقیامتی چه قیامت، نشان محشر شدیکی بگفت خدایا! به کی پناه برمچنانچه کشته شوم، نیست مادر و پدرمیکی بگفت امام زمان ایا آقابرس بداد دل دوستان خود، این جاقریب چند تن از مردمان بی تقصیرشدند کشته میان حرم به تیغ و به تیررسید ظلم به حدی که در حضور امامشهید گشت یکی طفلکی به دامن مامچو گشت روز دگر، حکم از سفارت شدبرای دفن شهیدان، جهان قیامت شد
ایضا یکی از فضلای خراسان در همین موضوع می فرماید
ایا امام زمان کن نظر به سوی خراسانزدند توپ و تفنگ آن چنان به شاه خراسانببین به مرقد جدت چه ظلمها که رسیدهکه جده اش به جنان ضرب تیرها بشنیدهشکافت گنبد شه را ز توپ لشکر اعداکه در میانه ز ظلم و جفای روس رسیدهنه رحم بر زن و فرزند زایرین حریمشتمام، کشته شدند و به خاک و خون بکشیدهایا امام زمان، حق شاه تشنه جگر، توبکن قصاص ز قوم منافقان رحم ندیدهمصیبتی که ز اعدا به ملک طوس رسیدهنه هیچ گوش شنیده، نه هیچ دیده بدیدههزار و سیصد و سی شد ز هجرت شه بطحاجفا و جور مخالف به ملک طوس رسیدهنه مادرش که بگویم شکایت دل خود راکه کافران ز حریمش هنوز پا نکشیدهامان نداد عدو در حریم شاه خراسانکه از جفا به حریمش چه ظلمها که رسیدهسنان و توپ و تفنگ است ای مسلمانانکه این ستم ز گروه مخالفان برسیدههنوز واقعه کربلا نرفته ز یادممیان صحن و حرم، دست خارجی برسیدهایا امام زمان کن نظر به سمت خراسانببین به مرقد جدت چه ظلمها که رسیدهز بعد توپ و تفنگ و ز بعد کشتن زواربه شیعیان فگارت چه ظلمها که رسیده
ایضا در مصیبت امام ثامن حضرت رضاعلیه السلام
ای امام غریب خراسانای به زهر ستم گشته بی جانداد و بیداد از ظلم عدوانای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانتوپ کین خورده بر قبه تودر برت کشته شده شیعه توگله (8) توپ شده تحفه توای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانکاش من کور گشتم به دورانمن ندیدم چنین ظلم و عدوانگنبدت را کنند گله بارانای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانما همه رو سیاه و تباهیمما همه غرق بحر گناهیمغیر قبرت، پناهی نداریمای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانسیدی بود مشغول طاعتدر حرم بود وقت عبادتگله آمد به جانش به ساعتای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانسیدی بود چراغچی حضرتدر حرم، معتکف در عبادتگله نصف سرش برد از جاای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانطفلکی بود در وقت دعوادر حرم داشت آن وقت، ماویشد شهید ستم، نزد باباای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراساننعشهای مسلمان مظلومتا دو روز مانده در صحن، محرومرس به فریاد، ای شاه مسمومای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانجمله مرد و زن در تظلمکای خدا کن تو بر ما ترحمشد خراسان چو اندر تلاطمای رضا، ای رضا، ای رضا جان! رس به فریاد این بی پناهانما ز روی شما شرمساریمدایما از گنه، خوار و زاریمغیر اشک حسینی نداریمرو به جز درگهت بر که داریمسیدی یا غریب خراسانامت رو سیه را تو دریابمانده مانند کشتی به گردابکن تو فردا حسابش ز احبابای رضا، ای رضا، ای رضا جان! رس به فریاد این روسیاهانداد ازین روسیان، داد و بی دادای امام زمان، رس به فریادکرده با ما ستم همچو شدادای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانای امام زمان یک نگاهیده به این مشت شیعه، پناهیما نداریم غیر از تو شاهیای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانحرمت جد پاکت شکستنددر حرم، گله توپ بستندروسیانی که دنیا پرستندای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانفاجران، این زمان در تکلمعالمان کرده عزلت ز مردمروسیان کرده بر ما تحکمای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانکاش معصومه بد خواهر توتا بگرید به مظلومی غربت توکی بدیدی چنین خواریی توای رضا، ای رضا، ای رضا جان! سیدی یا غریب خراسانصحن و مسجد، گناهی نداردقبه تو، سپاهی نداردشیعه جز آن پناهی نداردای رضا، ای رضا، ای رضا جان! رس به فریاد این بی پناهان
ایضا در همین مصیبت انشاد فرموده اند
حضرت معصومه در قم، زینب اندر کربلا زین مصیبت آه! آه! آن بر احوال حسین و این بر احوال رضا زین مصیبت آه! آه! زینب از آن ظلمها بر شاه مظلومان حسین بود اندر شور و شینحضرت معصومه از این ظلم در شور و نوا زین مصیبت آه! آه! زینب از آن روز می زد هم به سینه هم به سر می نمودی ناله سرلیک معصومه نبود آن دم به بالین رضا زین مصیبت آه! آه! حضرت زینب اگر دیدی سنان و نیزه ها بر تن شاه هداجای معصومه بدی خالی به وقت توپها زین مصیبت آه! آه! زینب از آن روز دیدی تیرهای مشرکین رو به سمت شاه دینحضرت معصومه هم دیدی فشنگ و توپها زین مصیبت آه! آه! گرد شاه دین بدی گر یاوران با وفا داده جان را از صفاکشته گشتی در حرم، جمعی ضعیف بی گنا زین مصیبت آه! آه! کن ترحم بر ضعیفان سر به سر ای که شد خاکم به سرتو نما یک دم به ایشان یک نگاه زین مصیبت آه! آه!
ایضا در همین مصیبت است که یکی از علما سروده تا شیعیان بخوانند و بگریند و بنالند
باز سازم داستانی را بیانزین بیان کردن ز جسمم رفت جاناز جفاهای گروه مشرکینآنچه شد بر سبط خیرالمرسلیندر هزار و سیصد و سی شد عیاندر دهم از عین دو بر شیعیاناز سپاه روس مردود دغااین ستم وارد به شاه دین، رضااز برای کوس آن قوم ستمدر تزلزل مسجد و صحن و حرمروز شنبه گشت این غوغا بلندچون قیامت، شورشی بی چون و چندغلغله افتاد بر ارض و سماشور محشر در خراسان شد به پاچون صدای نعره توپ و تفنگاز سپاه مشرکین در وقت جنگشد بلند آواز هر خرد و کبیربر فلک شد ناله برنا و پیرمصطفی و مرتضی گشته غمینباز زهرا زین مصیبت شد حزیندر جنان گویا به صد شور و محنبا زبان حال می گفت این سخنباز وقت محنت و غم شد به پااز سپاه روسیان رو سیاباز ابن سعد مردود لعینگشته سردار سپاه مشرکینباز شمر است آمده در کربلاسر ز فرزند حسین کرده جدابازگو از زینب گشته اسیردر کف آن قوم مردود شریرباز سودای رضا زد بر سرماشک جاری شد ز چشمان ترمتوپ چون بستند قوم مشرکیناز جفا بر گنبد سلطان دینسیدی پشت حرم استاده بودراس او را از بدن، گله ربودجمع بسیاری ضعیف و محترمریختندی در رواق و در حرمجملگی گریان به صد شور و نواکای خدای آریم رو اندر کجاجز در درگاه شاه دین، رضادر کجا آریم دیگر ما پناهبستگی و جمله امید همههست بر فرزند پاک فاطمهاز تفنگ و توپ آن قوم عدوتیر می بارید از هر چار سوخلق بسیار از جفای مشرکینتیر خوردند و فتادی بر زمینچون شدندی وارد صحن رضاآن گروه مرتد شوم دغااز فشنگ و توپ آن قوم جفاغرفه های صحن شد انگش نمابعد از آن کردند آهنگ حرمآن سپاه کفر با جور و ستمجمع بسیاری ضعیف و بی گناهبر غریب طوس بردندی پناهناگهان از آن سپاه کفر و کینتیر باریدی به قبر شاه دیناز جفای تیر آن قوم ستمخون جمعی ریخت در صحن حرمبومی و زوار از برنا و پیربر سپاه کفر گشتندی اسیربا سر سرنیزه آن قوم شررمی زدندی هم به پهلو، هم کمرپس اسیران را به صد شور و نوادر میان صحنشان دادند جاجملگی در دست آن قوم شریریک شب و یک روز بودندی اسیرگاری و اسپان با توپ و تفنگوارد آن صحن گشتی بی درنگهشت روز و شب گروه مشرکیناسپ بستندی به صحن شاه دینکشته ها را آن گروه بی حیادر میان صحنشان دادند جاتا سه روز آن کافرین پر زکیننعشها افکنده بر روی زمینصاحب هر نعش، تابوتی به دوشبا دل پر خون و آه و خروشکشته ها در خون بدندی غوطه وراز غم ایشان بدندی خون جگر
پی نوشتها:
1- روس و انگلیس در ایران، ص 673.
2- روس و انگلیس در ایران، ص 638.
3- گزارش ایران، مخبر السلطنه (تهران، نقره، 1363) ص 295.
4- گزارش ایران، ص 295 - 296.
5- روس و انگلیس در ایران، ص 640.
6- دیوان ملک الشعراء بهار، (تهران، امیر کبیر، 1335)، ج 1، صص 235 - 239.
7- ربیع الثانی.
8- گلوله
نظرات شما عزیزان: