و اين چه تشبيه نيكوئى است كه على امامان را به كوهساران همانند كرده زيرا كوهساران رحمت خداوندى را از آسمان ميگيرند و در سينه خويش نگه ميدارند و از آن چشمهسارها و جويبارهاى صافى جارى ميكنند تا كشتزار جان مردمان سيراب شود و جهان به شادابى و خرمى گرايد و كوهساران گنجينه ثروتهاى عظيم كافى هستند كه بمردم مايه و سرمايه ميدهند و كوهستانها در برابر تند بادها سينه سپر مىكنند و صولت طوفانها را در هم مىشكنند تا مردم در دامانشان در امان مانند .
هرگاه كه حوادث روزگار و جنايت و تجاوز ستمگران بخواهد پشت دين را در هم بشكند امامان با فداكارى خويش بنگهبانى دين برمىخيزند و دين را بر پاى ميدارند و از تزلزل اركان آن جلو مىگيرند چنانكه ديديم امامان در دورانهاى سياه بنىاميه و بنى عباس چگونه از دين حمايت كردند و ببهاى جان خويش بنيان اسلام را استحكام بخشيدند .
على بگفتار خويش درباره امامان چنين ادامه ميدهد و ميفرمايد :
« هيچكس را در اين امت بخاندان محمد ( ص ) نمىتوان قياس گرفت و مردمى كه از نعمت رهبرى آنان برخوردارند هرگز نمىتوانند با آنان برابر باشند آنان پايههاى دين و استوانه يقينند ، دورافتادگان از راه حق بسوى آنان بازميگردند و وا ماندگان خود را به آنها ميرسانند ، برتريها و امتيازات ولايت و سرپرستى امت ، مخصوص آنهاست كه بسفارش پيامبر و وراثت عترت رسول به اين پايگاه والا رسيدهاند » بحق در ميان امت مسلم بلكه در طول تاريخ انسانها كدامين انسانهايند كه با امامان ما قابل سنجش باشند ، از متفكران و مصلحان گرفته تا خدمتگزاران و فداكاران بشرى با رعايت انصاف هيچكس نيست كه در ابعاد گونهگون انسانى بكمال و رشد و امتياز و ايمان و معنويت و فضائل علمى و عملى و اخلاقى آنان برسد و اين سخنى است كه حتى دشمنان بر آن گواهند .
آنها پايههاى دين و بنيان يقينند ، زيرا دين بر بنياد علم و عمل و ايمان و آگاهى و پاكى و اخلاق و شرف و كرامت و مردم دوستى و حقجوئى و عدل و شهادت و بخشندگى و استوارگامى و ديگر برتريهاى عالى انسان استوار است و همه اين امتيازات با درخشانترين چهرهاى در وجود امامان متجلى است و اگر امامان نمىبودند مكتب قرآن بدون داشتن نمونههاى راستين عملى نمىتوانست سعادت انسانها را تضمين كند و از همين روى پيامبر در آخرين روزهاى زندگى خويش فرمود ( من در بين شما دو يادگار گرانبها و سنگين باقى ميگذارم كتاب خدا و خاندانم و تا شما به اين دو يادگار اصيل چنگ زنيد هرگز گمراه نميشويد و اين دو هميشه باهمند تا در كوثر بر من درآيند ) .
كتاب ، برنامه هدايت انسانها و امام نمودار عملى و علمى مكتب است و اين همان حقيقتى است كه تشيع راستين را ظهور مىبخشد و اسلام ، تنها در همين مكتب كامل تجلى مىكند و شاخه ديگرى براى آن نميتوان شناخت .
هركس پيش بتازد و يا عقب بماند ، ناچار بايد به امامان باز گردد و بدنبال آنها براه افتد كه امتيازات رهبرى را خداوند به آنها بخشيد و آنانرا بحصول چنين پايگاه والائى بمردم شناسانده است .
و بديگر جاى امام درباره امامان چنين ميفرمايد :
« چرا سرگشته و حيرتزده ماندهايد ؟ با آنكه خاندان پيامبر در ميان شمايند ، آنها زمامداران راستين انسانهايند و پرچمهاى سرفراز دين و زبانهاى گوياى راستى ، پس آنها را در بهترين پايگاههاى قرآن فرود آوريد و براى بهره بردن از رهبرى آنها چنان بسويشان بشتابيد كه شترهاى تشنه بسوى آبشخورها روان مىشوند . » (19)امت بىامام سرگردان ميماند و راه بجائى نمىبرد و سرانجام دچار غولان و اهريمنان ميشود ، چنانكه امام صادق فرمود : امت بىامام همچون رمه بىچوپان است كه هر لحظه بسوئى ميدود و سرانجام دچار گرگ ميشود ، امامان امت را بسوى حق و كمال رهبرى مىكنند و زمامداران شايسته و راستين انسانهايند ، وجودشان ستيغ بلند كوه و يا پرچم سرفرازى را ماند كه از هر سوى نمودارند و از پشت مرزهاى مكان و از پشت پردههاى زمان آنها را ميتوان ديد چهرهشان بخورشيد ماند كه از همهجا آنرا ميتوان ديد و نور را يكسان بهمه سوى مىپراكند .
زبانشان راست است و چون زمامداران منحرف و جاهطلب دنيائى دروغ نمىگويند و فريب نمىدهند و مردم را به پرتگاهها نمىاندازند و ناس را قربانى آزمندى خويش نمىسازند .
انسانهائى كه تشنه علم و هدايت و صلح و آزادى و برومندى و كمال و آسايش و آرامش و يگانگى و عدل و حق و صدق و رفق و بالندگى و شكوفائى و زندگانى هميشگىاند بايد بسوى آنها بشتابند و از سرچشمه هدايتشان سيراب گردند .
و بديگر جاى ، على امامان را بستارگان آسمان همانند ميكند كه راهنماى كاروانيان شبند و بر متن آسمان هدايت ميدرخشند و نور مىپاشند و سپهر زيباى دنيا را زينت ميدهند و در اين باره چنين ميفرمايد :
« آگاه باشيد كه خاندان محمد ( ص ) همچون ستارگان آسمانند و هر يك از آنها كه غروب كند ستارهاى ديگر برميآيد ، خداوند نعمت خويش را در گزينش اين رهبران راستين بر شما تمام گردانيد و به آرمانهايتان تحقق بخشيد » (20)و در خطبهاى ديگر امامان را كه از خاندان پيامبرند چنين مىستايد و ميگويد :
« آنان دانش را زنده ميسازند و نادانى را نابود ميكنند بردباريشان از دانائىشان و نمودارشان از نهادشان و خاموشى آنها از خرد و حكمتشان آگهى ميدهد ، با حق بمبارزه برنميخيزند و درباره آن به اختلاف نمىافتند آنها بنيان دين و پناهگاه ايمانند بنيروى آنها ، حقيقت بجايگاهش استقرار مىيابد و باطل از پايگاهش سرنگون مىشود و زبانش بريده ميگردد . دين را بژرفانديشى دريافتند و بفرمانش رفتار كردند نه از روى انديشهاى كوتاه و گفتار و روايت ، زيرا راويان دين بسيارند و رعايتگران آن اندكند » (21)سخن در اين است كه پيشوا بايد دانا و آگاه باشد و بگسترش دانائى بپردازد و هميشه و همه جاى با نادانى كه جرثومه همه تباهىهاست بمبارزه برخيزد و دانش را بمردم بياموزد و مردم را آگاه كند و از بيخبرى براند ، زيرا نادانان و بيخبران از مسير تكامل بيرون مىافتند و نيكبختى خود را از دست ميدهند و بدام غولان و اهريمنان و تجاوزكاران مىافتند .
امتياز امامان اسلامى دانش آنهاست كه اين دانش را از مكتب وحى و آموزشهاى آسمانى دريافتهاند و بينشى خدائى و دانشى ماورائى دارند و از سوئى دانائى را با بردبارى درآميختهاند كه از خصائص عالم يكى شكيبائى است كه بايد دين و دانش را با نرمى و مهربانى بمردم بياموزد و بر مردم نياشوبد و خشم نورزد و بخيل و خودخواه و بدخوى نباشد و شرارت نادان را تحمل كند .
امتياز ديگر امامان تطابق گفتارشان با نيت و نمودارشان با نهادشان است و اين مفهوم حقيقى صدق است كه انديشه و گفتار و رفتار با يكديگر همطراز و همگونه باشند و آنها كه درونشان با برونشان دو گونه است منافقند و چند چهره و دروغگو و چنين كسانى نه تنها نمىتوانند پيشواى مردم باشند بلكه در فرديت خويش نيز گمراه و كوتاه و تباه و خطرناكند .
خاموشى امامان يك عمل منفى نيست كه زبان در كام گذارند و از بيان مصالح و هدايت مردم دم فرو بندند و بمصالح و منافع خويش بينديشند بلكه امامان بهنگام گفتار ، بروشنگرى و بيان حق مىپردازند و بىپروا آنچه حق است و سزاوار است ميگويند و بهنگام خاموشى مىانديشند و حكمت مىآفرينند و روانشان در پرواز است و نهادشان در جستجو و تكاپو .
يك لحظه با حق در نمىآويزند كه خود حقند و حق را با حق ستيزى نيست و حق را بگونهاى روشن مىشناسند و چنان بحق آگاهند كه به اختلاف و اشتباه نمىافتند و اين باطلگرايانند كه با حق در نبردند و چون حق را از باطل باز نمىشناسند هميشه دستخوش ترديد و اختلافند .
و امامان كه پايههاى استوار ايمان و پناهگاه دين باورانند ، چون خود حقند ، حق را در جايگاهش حتى ببهاى جان خود استقرار مىبخشند و باطلى را هر چند بزور براى خود پايگاهى دست و پا كرده باشد ، بزير ميكشند و زبانش را از ياوهگوئى باز ميدارند و مىبرند .
آنها ، دين را بقدرت انديشه و دريافت و عرفان شناختهاند و فرمانش را پذيرفتهاند نه آنكه بدون دريافتى حكيمانه و تنها بشنيدن گفتار و رواياتى به آن گرائيده باشند ، آنها علم و ايمان و عمل را بهم درآميختهاند و در كردار پيشگام بودهاند ، نه آنكه چيزى رياكارانه بگويند و خود از انجام آن بركنار باشند .
نظرات شما عزیزان: