على و محمد ( ص )
على به محمد ( ص ) نه بعنوان يك پسر عمو و خويشاوند بلكه بعنوان يك پيشواى بزرگ و مربى و معلم عظيم و پيامبر راستين عشق ميورزد ، از كودكى در دامان او پرورش يافته و نخستين كسى است كه به او ايمان آورده و با آنكه بظاهر كودكى نابالغ بوده دعوتش را از صميم جان پاسخ گفته و با او نماز خوانده و براى نگهبانى جان پيامبر ، هميشه و همه جا ، جان خود را آماده نثار كرده است و از هر كس بيشتر و بهتر و دقيقتر و عميقتر و روشنتر و كاملتر و متعاليتر ، مكتبش را دريافته و بژرفاى آموزشهاى آسمانيش راه يافته و در راه حفظ اين آئين استوار در هولناكترين پهنههاى نبرد آماده مرگ شده است و دردناكترين و جانكاهترين دردها و رنجها را در جهت اين آئين حنيف ، بجان خريده و در پايان ، در اين راه جان باخته است و خود و فرزندانش نمونهاى كامل عملى و مظاهر روشن رهبرى اسلامى بودهاند كه اسلام ، به جهاد و خون و علم و ايمان و پارسائى و كرامت و پاكدامنى و نماز و زكوه و مهر انساندوستى و آزادى و عدل و صبر و فداكارى و خرد و عرفان و بينش و آگاهى و تلاش و سخن و قلم و شمشير آنها دوام يافته و برخاسته و باليده و رشد كرده و استوارى يافته و گسترش پذيرفته است كه آنها يادگار پيامبرند كه بموازات قرآن در روزگار باقى مانده و نجات خلق را بعهده گرفتهاند .
اينجاست كه خضوع و احترام على را در برابر پيامبر مى بينيم و او بيشتر و بهتر از هر كس محمد ( ص ) را مىشناسد و او را مىستايد چنانكه ميگويد .
« خداوند كرامت خويش را بر بندگانش ارزانى داشت و گوهر وجود پيامبر را از بهترين كانها برآورد و از والاترين ريشهها برويانيد از درخت برومندى كه پيامبران از آن شاخه زدند و امينان آستان حق از آن برخاستند ، خاندانش بهترين خاندانها و خويشانش بهترين خويشاوندان است درخت بارور وجودش در حريم ايمان جوانه زده و در بوستان بزرگوارى سربرافراشته ، شاخههائى برومند و بارهاى فراوان دارد كه دستى به آنها نرسد و پيشواى پاكدلان و بينش راهيافتگان است ، چراغ تابانى كه فروغش زبانه ميكشد و اختر تابانى كه نورش ميدرخشد و جرقهاى كه در تاريكيها برمىجهد روش او دادگرانه و سنت او هدايت است ، سخنش حق را از باطل جدا ميكند و فرمانش دادگرانه است ، خدايش بهنگامى برگزيد كه رسالت به فترت گرائيده بود و مردم بر اثر نداشتن راهبر به انحراف افتاده بودند و امتهاى پيشين دچار بيخبرى و نادانى بودند » (12)على پيامبر را درخت بارورى ميداند كه از ريشه اصيل پيامبرى برخاسته و از دودمان پاك ابراهيم است ، جوانمرد بت شكن و مؤسس مكتب توحيد و از نژاد پاك اسماعيل ذبيح و ديگر پيامبران ، كه پيشوايان آئين يكتاپرستيند و راهنمايان مردم و پاكدامنان برگزيده و مصطفايان مرتضى ، و اين آخرين درختى است بارور كه هرگز نمىخشكد و نمىپژمرد و ميوههايش جاودانه است و دست هر كس بفرازش نمىرسد كه شاخههايش به آسمان سر كشيده ريشههايش در درون نهاد امت برگزيده اسلام قوام يافته است و امام اين تشبيه را از قرآن گرفته و اين سمبل را از كتاب كريم و زبان وحى بيان داشته كه قرآن ميفرمايد :
« كلمه پاكيزه همچون درخت پاكيزه است كه ريشه آن استوار و شاخهاش در آسمان است » محمد ( ص ) كلمه است همچنان كه مسيح كلمه بود ، منتها كلمه محمد علياست و برتر و هميشگى است ، كلمه همان لفظى است كه معنى را دربر دارد و محمد ( ص ) حقيقتى است معنوى كه از وراء هستى پركشيده و در قالب كلمه جسم و ماديت چندى بسر برده و به هدايت خلق پرداخته و باز بهمان جايگاه نخستين كه پايگاه ديدار خداوندى است پرواز كرده ، كلمهاى كه همچون درختى ، ريشهاش استوار و پابرجاست و طوفانهاى سهمگين حوادث نمىتواند آنرا از جاى بركند و شاخههايش در آسمانست در وراء ماديت و هستىها و سايه از آسمان بر زمين ميگستراند و ميوههايش بهشتى و آسمانى است و تنها دستهاى بلند انسانهاى نيرومندى كه توان معنوى دارند ميتوانند به آن برسند و كام جان را شيرين كنند و من نمىدانم اين كلمه چيست زيرا قرآن ميگويد اگر همه درختها قلم شوند و آب درياها مركب گردند نتوانند مفاهيم كلمات خدا را بنگارند .
پس محمد ( ص ) كلمه الله است ، بىپايان است و بشناخت و ستايش ما نمىآيد ، زيرا پديدهاى الهى است و معنوى و روحانى و ماورائى كه از آسمان پيغام آورده و هم كلام خدا شده و بزرگترين و والاترين و ارزندهترين آفريده خدا بوده كه صفات خدائى را در خود تجلى داده و اكنونهم زنده است و بر اعمال ما گواه است و اشرف كائناتست و خلاصه ممكنات و جوهر وجود و چهره خدا و من نمىدانم كه چيست و تو هم نمىدانى و خدا داند و على داند كه پيامبر خودش فرمود يا على كسى مرا جز تو و خدا ، بحقيقت نشناخت .
و ديگر آنكه محمد ( ص ) نور است يعنى روشنائى و روشنگرى كه تاريكيهاى جهل و سفه و شرك را درهم ميدرد و ظلمات طاغوتى را درهم مىنوردد و جهانرا روشن ميكند ، خدا او را چراغ روشن معرفى كرده و على هم نور ساطع و ضياء لامع و اختر تابانش گفته است و اين را بايد بدانيم ، كه خدا خودش نور است و بگفته قرآن كريم ، اين نور را در چراغ بلورين وجود پيامبر انعكاس داده است تا جهان و جهانيان روشن شوند و هر كس رو بسوى الله كند و از نور هدايت پيامبر فروغ گيرد و به ايمان گرايد دل و جان و روش و راهش روشن شود و آنكس كه پرده كفر بر دل آويزد و بندگى طاغوت را پذيرا شود ، از روشنائى بتاريكى افتد و بمرگ و فضيحت و سيهروزى كشيده شود چنانكه خداوند در قرآن فرمود :
« خداوند ، دوست و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند و آنها را از تاريكى بروشنائى ميرساند و آنانكه كفر ورزيدند ،
سرپرست آنها طاغوت است و خداوند آنها را از روشنائى بتاريكى ميكشاند و آنان ياران آتشند كه هميشه در آن جاويدان ميمانند » (13)على در خطبهاى ديگر كه بهنگام بازگشت از صفين بيان فرمود ، ظهور اعجازآور و اعجابانگيز پيامبر را كه در تاريكى هراسانگيز جهل و شرك بوقوع پيوست بروشنى و زيبائى بيان ميدارد و ناروائيهاى زمان تار و تباه پيش از بعثت را بدقت ترسيم ميكند و ميفرمايد :
« گواهى ميدهم كه محمد ( ص ) بنده و فرستاده خداست ، كه خدايش با آئينى مشهور و جهانى و جاودانى بفرستاد و با نشانههايى روشن و كتابى آسمانى برانگيخت نور روشنگر خرد و فروغ تابان هدايت همراهش بود و فرمانش حق را از باطل جدا ميكرد و نادانيها را ميسترد و دلايل را بيان ميداشت و مردم را از دستاورد ناروائيهاى گذشتگان ميترسانيد .
او بهنگامى به پيامبرى برخاست كه مردم دچار فتنهها بودند و ريسمان دين پاره و پايههاى هدايت درهم شكسته بود ، دين به اختلاف افتاده و كار مردم پراكنده گشته بود و راه فرارى از ناگواريها بچشم نمىآمد و كوره راهها در پيش بود ، هدايت ناپيدا بود و نابينائى همه جاگير ، خدا را نافرمانى ميكردند و بيارى اهريمن مىپرداختند و ايمان را خوار مىساختند ، تا بدانجاى كه پايههاى ايمان در هم شكافته شده و نشانههايش ناشناس و راههايش ويران بود ، مردم از اهريمن پيروى ميكردند و راه او را ميرفتند و به آبشخور او سر مينهادند شيطان ، بيارى كور مردم ، پرچم گمراه گريش را برمىافراشت و آنها را در فتنههايى نابودگر مىانداخت همگان دچار سرگردانى و لگدكوب جهل و سراسيمگى بودند و راه گم كرده و سرگشته و نادان و فتنهزده در بهترين جايگاهها كه مكه بود بسر ميبردند و با بدترين همسايگان بتپرست همجوار بودند ، از سختى فتنه و كشتار ، خوابى بچشمشان نمىآمد و گريه در چشمهاشان جا گرفته بود و در سرزمينى مىزيستند كه زبان دانايان بسته بود و نادانان ، بزرگوار و محترم بودند » (14)و چنين پيامبرى توانست به نيروى خدا و تلاش و مجاهدت و پايمردى و فداكارى خويش بر اينهمه تيرگى و ناروائى و نادانى و ستم و شرك و زشتى و پستى پيروز شود و پاكى و شرف و ايمان و پارسائى و وحدت و انساندوستى و كمال و دانش و علم و عمل و برترى و والائى و مدنيت و حكومت و پيروزى و هماهنگى و همكارى پديد آرد ، آئينى زنده براى هميشه و همه جا ، و اينهمه از اوست كه چنين كرد و چنين ساخت و چنين پديد آورد كه على اينچنين شخصيت محمد ( ص ) را مىستايد و مىگويد :
« جايگاهش برترين جايگاهها و رويشگاهش بهترين رويشگاهها بود كه گوهر وجودش از كان بزرگوارى و بستر سلامت برخاست دلهاى نيكمردان شيفته او شد و چشمها بسوى او ديدهور گرديد ، خدا بكوشش او كينهها را مدفون و آتشهاى فتنه را خاموش كرد و هم خداوند ، بتلاش پيامبرش دلهاى مردمان پاك را بهم پيوست و نزديكان ناهماهنگ را از هم دور ساخت چيرگان را خوار گردانيد و ناتوانان را پيروز كرد ، سخنش بيان حقايق و خاموشيش زبان حكمت بود » (15)و اين درست است كه از كعبه برخاسته بود ، خانه خدا و مردم و استوانه وحدت و محور توحيد ناس و معبد توحيد رب ، خانهاى كه پايههايش را ابراهيم برآورده بود و پيامبران بر گردش گرديده بودند ، خانه آزادى ، بيت عتيق و كانون امن كه از دامانش امنيت بهمه جهان گسترده ميگردد ، محمد از دامان اين كعبه برخاست و ندايش را در فضاى آن در داد .
نظرات شما عزیزان: