مقام انسان در ميان موجودات
در ميان تمام موجودات از جماد و نبات و حيوان، انسان داراي يك شرافت و داراي يك خاصّهاي است كه او را از بقيّه متمايز نموده و در صفّ خاصّي قرار داده است؛ و آن همان قواي عاقله و ادراك كلّيّات و امكان عروج و صعود به عوالم اعلا و مجرّدات از نفوس قدسيّه عقلانيّه است.
گرچه علوم تجربي هنوز نتوانسته است براي جميع موجودات حتّي نباتات و جمادات، اثبات شعور و قدرت بنمايد ولي در فلسفۀ كلّيّۀ الهيّه به مرحلۀ ثبوت و برهان رسيده است كه هر موجودي كه بر آن نام موجود بتوان گذاشت حتّي يك پر كاه و يك ذرّۀ نامرئي، همه از نعمت حيات و علم و قدرت بهرمندند و «وجود» ملازم با اين سه خاصيّت است؛ غاية الامر هر موجودي به حسب گنجايش ظرف وجودي خود داراي همان درجه از حيات و علم و قدرت است؛ موجودات مادّيّه بقدر گنجايش خود، نباتات و حيوانات بقدر توسعۀ ظروف وجودي آنها، انسان و ملائكه نيز بحسب قابليّت خود داراي اين خواصّ ميباشند.
انسان در ميان همۀ موجودات داراي قواي متضادّه و غرائز مختلفه و در گير و قوسِ كشمكش اميال نفسانيّه و شهوات از طرفي و قواي عاقله و مجرّده از سوي ديگر است.
دائرۀ فعّاليّت حيوانات محدود، و اختيار و اراده و شعور آنها محدود است. و براي جلب منافع و دفع مضارّ خود بحركت در ميآيند؛ پرندگان در فضا به پرواز آمده، و حيوانات بحري در دريا براي طعمه و صيد حركت ميكنند، و وحوش و جانوران برّي جز تمتّع حسّ و توليد مثل و إعمال غرائز محدود و بسيط خود قدمي فراتر نمينهند.
آنها غير از يك طريق مشي محدود هيچ آرزو و هدفي ندارند، لذا اجتماع آنها بسيط و محدود است.
ولي براي انسان اين زندگي به صورت ديگر درآمده است. ورود اعتباريّات در صحنۀ زندگي انسان پيوسته دائرۀ فعّاليّتهاي او را در زواياي مختلفۀ زندگي توسعه داده است.
كارهاي حقيقي انسان توأم با يك سلسله امور اعتباريّه گشته و امور مصلحتي براي حفظ آبرو و رسيدن به اميال نفساني و شؤون موهومۀ زندگي و رياست و مرؤوسيّت و مالكيّت و مملوكيّت و حبّ جاه و حسّ تفاخر و حبّ تكاثر، موجب شده بني آدم دست به يك سلسله فعّاليّتهاي دامنهدار و وسيعي بزنند.
گرايش تند و شديد به اين امور اعتباري، طبعاً انسان را از عالم معني و حقيقت دور ميكند و آنطور كه بايد و شايد نميگذارد به مقصودش برسد.
مثلاً شخصي كه براي ادامه زندگي خود احتياج به غذا دارد، اصل غذا كه متكفّل امر حياتي اوست بسيار ساده و راحت بدست ميرسد، ولي مشكلاتي عجيب و غريب از امور اعتباريّه او را احاطه ميكند؛ ميگويد چه غذائي انتخاب كنم كه آبرويم نرود؛ رفيقم مرا در آن حال ببيند از من انتقاد نكند، يا ميهماني كه به منزل ميآيد از من خرده نگيرد. اينها يك رشته امور اعتباريّه است كه با آن امر حقيقي ممزوج شده و بالنّتيجه عمل، شامل هر دو گونه از دست يابي به واقع و لحاظ امر اعتباري ميگردد.
و چه بسا هست كه كثرت توارد و تزاحم امور اعتباري به حدّي است كه آن امر واقع را بكلّي از بين ميبرد و در كام خود هلاك ميكند.
تمام اموري كه در دنيا براي انسان پيش ميآيد يا انسان بدانها دست ميزند از قبيل خريد و فروش، صلح، هبه، وكالت، اجاره، مزارعه، مساقاة، مضاربه، نكاح، طلاق؛ بر اساس اعتباراتي شديد متورّم ميگردد بهطوريكه چه بسا انسان براي حفظ آنها خود را در كام مرگ ميكشاند، و آن تورّمهاي اعتباري و مصلحتانديشيهاي موهوم را با جان عزيز خود معاوضه و مبادله نموده و در شطرنج روزگار به رايگان ميبازد.
نظرات شما عزیزان: