علی علیه السلام را کسی جز خدا و رسولش نمی شناسد, همین بس که بگوئیم علی الگوی هر زمان و هر مکان است. علی شخصیت کاملی است که جز کمال مطلق کسی به فضل و مقام او پی نمی برد. پس اگر ناچار به وصفش باشیم, باید گفت علی راد مردی است که جز به خدا نمی اندیشد و اگر سخن بر زبان براند حق است زیرا او محور حق است و تمام فضائل و ملکات انسانی و کمالات بشری و اخلاق و منش های متعالی گرداگرد وجود او می گردند. علی اگر داوری کند جز به حق داوری نمی کند و اگر قضاوتی کند جز حقیقت نباشد.

 علم و دانش از هر سوی علی بر می آید او است محور, و دانش ها از فکر و قلبش تراوش می کند و اگر او نبود که درگیر و دارهای زندگی به فریاد تخت نشینان نا بحق می رسید, اسلام محمدی زیر سوال برده می شد که اینها دیگر کیستند و باب علم پیامبر کیست؟

 دوری از دنیا

 

 علی به دنیا نه تنها نمی اندیشد که از آن گریزان است و اگر برترین زاهدان دنیا در ترازوی زهد قرار گیرند, در برابر علی کم وزن اند. دنیا به او روی می آورد و او روی برگردان است. دنیا را چون زنی فریبکار سه طلاقه می گوید و از تمام لذائذ آن چشم پوشی می کند.

 خود می گوید: ((یا دنیا غری غیری طلقتک ثلاثا لارجعه بعدها ابدا)) ای دنیای فریبناک, دیگری را فریب ده من تورا سه طلاقه کرده ام و دیگر بازگشتی به سوی تو نخواهم داشت که ا ز اول نیز به آن روی نیاورد و هرگز زرق و برقش او را فریب نداد.

 او از دنیا به دو قرص نان جوین بسنده می کند و از لباسهای برونی به دو لباس پشمین.

 به سخنان دلربایش گوش فرا دهید تا ببینید چه زمامداری دارید و به دنیا فخر فروشید که پیرو چه شخصیتی هستید. .. شیعیان!

 ((الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه)) هان... آگاه باشید! پیشوای شما از دنیای خود به دوپاره تن پوش و از خوردنیهایش به دو قرص نان بسنده کرد. و همانا شما نمی توانید چنین باشید ولی با عفت و دوراندیشی و با ورع و پیشتازی یاریم دهید.

 و در جائی دیگر می فرماید:

 ((فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا, و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا, و لا ادخرت من ارضها شبرا))(1) به خدا سوگند از دنیایتان نه زری اندوخته ام و نه از غنائمش ثروتی انباشته ام و حتی برای کهن جامه خود تن پوش دیگری و یا از سرزمین های شما یک وجب در اختیار نگرفته ام. او آنقدر با مردم همدردی می کند که از تمام لذائذ دنیا چشم می پوشد, نکند در زاویه ای از زوایای کشور پهناور اسلامی, مستمندی بی چاره باشد که از آن همه نعمت ها محروم است. خود را با بی نواترین انسانها مقایسه می کند و از او هم کمتر لذت می برد. به نان جوینی بسنده می کند و آن را هم خشک چون سنگ تناول می کند. و چیزی جز سرکه یا نمک با نان نمی خورد و هرگز از سر سفره سیر بلند نمی شود. این چه مقامی است. راستی زمامداران دنیا چه کسی می تواند یک روز نه یک عمر, مانند علی زندگی کند.

 می فرماید:

 ((هیهات یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه و لعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص ولا عهد له بالشبع او ابیت مبطانا و حولی بطون غری و اکباد حری))(2)

 هیهات که هوا و هوسم بر من چیره شود و شکمبارگی به گزینش غذاهای لذیذ و خوشمزه وادارم کند, در حالی که چه بسا در یمامه و یا حجاز (در این طرف یا آن طرف کشور اسلامی) کسانی باشند که امید دستیابی به قرص نانی نداشته و خاطره ای از سیری ندارند و هرگز مباد که من با شکم پر بخوابم در حالی که شاید گرداگرد من شکمهای به پشت چسبیده ( از گرسنگی ) و یا جگرهای سوخته ( از تشنگی ) وجود داشته باشد.

 آنچنان دنیا در نظرش بی ارزش است که اگر به خاطر احقاق حق مظلومی نبود, هرگز حتی به خلافت که حق الهی خویش بود روی نمی آورد. بشنوید چه می فرماید:

 ((و الله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها, و لقد قال لی قائل: الا تنبذها عنک؟

 فقلت: اعزب عنی فعند الصباح یحمد القوم السری))(3)

 به خدا قسم تن پوش خود را آنقدر وصله زدم که از وصله کننده اش خجالت می کشم. روزی شخصی به من گفت: آیا هنوز وقت آن نرسیده است که این تن پوش کهنه را بیرون اندازی؟ به او گفتم: دور شو که همانا بامدادان فردا شب روان را ستایش می کنند.

 پیرهن از رخ وصال خجل

 کفن از گریه غسال خجل

 شب روان مست ولای تو علی

 جان عالم به فدای تو علی

 زمامداری

 

 پس اگر علی, حکومت را هم می پذیرد به خاطر احقاق حق مظلومان و یاری رساندن به مستضعفان و محرومان است و بس.

 ((لم یکن لاحد فی مهمز و لا لقائل فی مغمز, الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له و القوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه, رضینا عن الله قضإه و سلمنا لله امره)).

 به راستی که کلمه کلمه نهج البلاغه, حکمت است و باید پیوسته آن را بخوانیم و به کار بندیم: حضرت می فرماید:

 در تمام زندگی من, نقطه سیاهی نیست تا عیب جویان با چشم و ابرو اشاره کنند و سخنی ( از روی مسخره و طعنه ) بر زبان رانند. خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را بستانم و نیرومندترین افراد نزد من ناتوان است تا حق دیگران را از او بازگیرم. ما با تمام وجود به قضای الهی خشنود و در برابر فرمانش تسلیم هستیم.

 و اینچنین اند مردان خدا که در برابر تقدیرات و قضای الهی تسلیم اند, تسلیم محض. نه اعتراض می کنند و نه کوچکترین خم به ابرو می آورند. اگر روزی دهد خرسند و اگر به فقر مبتلایش کند خوشحال. در برابر امر او نه تنها صبر می کنند که شکر می نمایند تا هم جزای شاکران را دریابند و هم پاداش صابران را.

 آری! اینچنین زمامداری می تواند عدالت اجتماعی را در میان مردم اجرا کند زیرا جز خدا به چیزی نمی اندیشد. و آن هنگام که به خاطر رعایت مساوات در تقسیم بیت المال مورد سرزنش نابخردان قرار می گیرد, فریاد می زند:

 ((اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه؟ و الله ما اطور به ما سمر سامر و ما ام نجم فی السمإ نجما. لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله)).(4)

 آیا با اصرار از من می خواهید که پیروزی را با بهای ستم بر کسانی که مسئولیت سرپرستی آنها بر دوشم نهاده شده است به دست آورم؟! به خدا سوگند تا روزگار در گردش است و ستارگان آسمان در پی هم حرکت می کنند, چنین کار ناروائی را انجام نمی دهم. اگر این اموال, ثروت شخصی من بود, در تقسیم آن مساوات را رعایت می کردم چه رسد به اینکه مال, مال خداست.

 و این سان علی از ستم بر دیگران آنقدر فراری و روی گردان است که از گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای خودداری می کندو بی زار است.

 ((و الله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها علی ام اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلت و ان دنیاکم عندی اهون من ورقه فی فم جراده تقضمها , ما لعلی و نعیم یفنی و لذه لا تبقی)).

 به خدا سوگند اگر اقلیمهای هفتگانه زمین را با هرچه در زیر آسمان آنها است, به من داده شود تا خدا را در حد گرفتن پوست جوی از دهان موری نافرمانی کنم, نخواهم کرد, چرا که این دنیای شما در نزد من از برگ نیم جویده ای در دهان ملخی ناچیزتر است. علی را با نعمتهای ناپذیر و لذتهای گذرا و ناپایدار چه کار! این چه عظمتی است و این چه مقامی است که اگر هفت آسمان و زمینش با آنچه در آنهاست به او دهند, به اندازه برگرفتن پوست جوی از دهان موری, خدا را نافرمانی نمی کند و دنیا با آن همه بزرگی و وسعت در دیدگانش از برگی در دهان ملخی و عطسه بزی حقیرتر جلوه می کند. این کیست که ذره ذره وجودش ((انما نطعمکم لوجه)) است را زمزمه می کند.

 او آنچنان خود را به خدا سپرده است که گوئی خدا از زبان او سخن می گوید و از چشم او می بیند و از گوش او می شنود و از قلب او احساس می کند, دیگر چه جا برای نافرمانی می ماند!

 ((والله لان ابیت علی حسک السعدان مسهدا او اجر فی الاغلال مصفدا خیر لی من ان القیالله و رسوله ظالما لبعض العباد او غاصبا لشیء من الحطام))

 به خدا قسم اگر شبها را بر خار مغیلان تا صبح بیدار بمانم یا در غل و زنجیر مرا بر زمین برهنه بکشند, برای من شیرین تر است که خدا و رسولش را در حالی ملاقات کنم که به یکی از بندگان ستمی روا داشته ام یا از این نعمتهای ناپایدار دنیا چیز بی ارزشی غصب کرده باشم. علی, یگانه روزگار, مردی که عاشق الله است و پناه امرش و خزینه علمش و مرجع داوریش و حافظ کتابش و کوهواره دینش و تفسیر علمش و تاویل حلمش و تعبیر عدلش و سمبل رافت و مهرش و هدف خلقت و آفرینشش می باشد و در یک کلام, متصف به صفات او است هرچند او واجب است و این ممکن.

 و سخن به گزاف نمی گویم که خودشان گفته اند: ((نزلونا عن الربوبیه و قولوا فینا ما شئتم)) ما را از مقام منیع ربوبیت پائین آورید و هرچه دلتان خواست در باره ما بگوئید.

 علی از زبان پیامبر

 

 در پایان چون تنها رسول الله است که علی را خوب می شناسد, با کلماتی چند از سخنان گهربار حضرتش در باره وصی و خلیفه اش حسن ختام گوئیم:

 1ـ هر که می خواهد دانش آدم را ببیند و بینش نوح را و بردباریابراهیم را و پارسائی یحیی را و خشم موسی را, به علی بن ابی طالب بنگرد.(5)

 2ـ یا علی! تو مانند قل هو الله هستی, هر که تو را از ته دل دوست داشته باشد مانند این است که یک سوم قرآن را خوانده است و هر که تو را قلبا دوست بدارد و با زبان یاریت کند, گویا دوسوم قرآن را خوانده است و هر که تو را در دل دوست بدارد و با زبان یاریت کند و با عمل کمکت نماید, چنان است که همه قرآن را خوانده است.(6)

 3ـ حق علی بر این امت مانند حق پدر است بر فرزند.(7)

 4ـ یاد و ذکر علی عبادت است.(8)

 5ـ علی و پیروانش رستگاران روز رستاخیزند.(9)

 6ـ علی ستون دین است.(10)

 7ـ هر که نگوید علی بهترین مردم است , کافر می باشد.(11)

 8ـ هر که علی را بیازارد به یقین مرا آزرده است.(12)

 9ـ علی سرور مومنان است.(13)

 10ـ علی مهتر مومنان است و مال وثروت, مهتر منافقان.(14)

 خدایا ما را با او که الگوی خلیفه اللهی در دنیا و آخرت است محشور فرما.

 پی نوشت ها:

 1. نهج البلاغه - کتاب 45

 2. همان.

 3. همان, خطبه 158.

 4. همان, خطبه 124.

 5. تاریخ دمشق 280 / 3.

 6. نور الثقلین 20 / 5.

 7. تاریخ دمشق 260 / 2.

 8. همان, 345 / 2.

 9. همان, 311 / 2.

 0. کافی 294 / 1.

 1. تاریخ دمشق 439 / 2.

 2. همان 384 / 1.

 3. کافی 1 / 294.

 4. بحار 69 / 5.