تاثیر ترس از مرگ در گرایش به مذهب
بخش چهارم: فرضیه ترس | ۱
بحث و بررسی فرضیه
این فرضیّه در بسیاری از نوشتههای جامعه شناسان و غیر جامعه شناسان ماتریالیست دیده میشود که سرچشمهی گرایش به مذهب را ترس از مرگ یا عوامل طبیعی میدانند. «ویل دورانت» در بحثی تحت عنوان «سرچشمههای دین» میگوید.
«همان گونه که «لوکرتیوس» حکیم رومی گفته: ترس، نخستین مادر خدایان است و از میان اقسام ترس، خوف از مرگ، مقام مهمتری دارد.
حیات انسان ابتدایی در میان هزاران مخاطره قرار داشته و خیلی کم اتّفاق میافتاده است که کسی با مرگ طبیعی بمیرد، یا به پیری برسد...
به همین جهت انسان ابتدایی نمیتوانست باور کند که مرگ یک حادثه و نمودی طبیعی است و به همین دلیل همیشه برای آن، علّتی فوق طبیعی تصوّر میکرد».[١]
همین سخن را «راسل» به گونهی دیگری تکرار کرده میگوید:
«گمان میکنم منشأ مذهب قبل از هر چیز ترس و وحشت باشد. انسان خود را بینهایت ناتوان احساس میکند و علّت اصلی وحشت او سه عامل است:
(عامل اوّل) بلایی است که طبیعت میتواند بر سرش بیاورد به عنوان مثال به وسیلهی رعد و برق او را به هلاکت برساند و یا در اثر زمین لرزه در اعماق زمین مدفونش کند. (عامل دوّم) آسیبی است که انسانهای دیگر میتوانند به او برسانند به عنوان مثال در میدان جنگ او را بکشند. (عامل سوّم) اعمالی است که شهوات ویژهی انسان به هنگام غلیان و شدّت میتواند او را وادار به انجام آنها کند، البتّه انسان به خوبی میداند که پس از اعادهی آرامش از این که چنین اعمالی انجام داده متأسّف خواهد شد».[٢]
در این گفتار، ترس در دایرهی وسیعتری مطرح شده که علاوه بر عوامل طبیعی، عوامل اجتماعی بشری و عوامل ویژهی روانی را نیز شامل میگردد.
در گفتاری که «انیشتین» در پیدایش «زمینهی مذهبی» دارد میخوانیم: «برای یک انسان ابتدایی، ترس از مرگ، گرسنگی، جانوران وحشی یا مرض، ایجاد کنندهی زمینهی مذهبی است».[٣]
در این سخن ابتدا این انگیزه در دایرهی مذاهب ابتدایی محدود شده، و سپس ترس بدون آن که محصور در عوامل طبیعی باشد، عامل پیدایش زمینهی مذهبی معرّفی گردیده است.
مارکسیستها نیز در نوشتههای خود روی این عامل تکیه کرده و چون آن را در مسیر مقاصد ویژهی خود میدیدهاند، بدون بررسی بیشتر از آن استقبال کردهاند؛ امّا با این همه «ساموئیل کینگ» جامعه شناس معروف در کتاب خود در فصل «تأسیسات مذهبی» میگوید:
«دانشمند بزرگ «رابرت سن اسمیت» عقیده دارد که مذهب عبارت از یک ترس مهم از قوای نامرئی، و یا «فرزند وحشت و هراس» نیست، بلکه عبارت است از رابطهی کلّیهی افراد یک جامعه با قدرتی که نیکی جامعه را می خواهد و حافظ مقرّرات و نوامیس و نظم اخلاقی آن است».[٤]
بحث و بررسی:
در مورد این فرضیّه نیز ملاحظات مختلفی وجود دارد که نباید آن را از نظر دور داشت:
١ـ ما هر قدر به این فرضیّهها و ابداع کنندگان آنها خوشبین باشیم باز نمیتوانیم این حقیقت را انکار کنیم که هیچ یک از آنها توانایی و جرأت آن را ندارند که فرضیّهی خود را به عنوان یک موضوع قطعی و اثبات شده، تلقّی و ابراز کنند، بلکه از نظر تجزیه و تحلیلهای مادّی در نهایت به همان میرسند که «ساموئیل کینگ» اظهار داشته است:
«منبع مذهب مستور از اسرار است. از میان نظریّههای بیشمار دانشمندان در این خصوص، برخی منطقیتر از دیگران به نظر میرسد، ولی حتّی بهترین این نظریّهها از لحاظ ثبات علمی محلّ ایراد است و از دایرهی تصوّر منطقی خارج نیست و به همین جهت جامعه شناسان پیرامون منبع مذهب، اختلاف نظر شدیدی دارند».[٥]
ملاحظه میکنید که چگونه این فرضیّهها را فقط یک سلسله تصوّرات و نه تصدیقات اثبات شده معرّفی میکند و علاوه بر این چنان که خواهیم دید غالب این فرضیهها ـ در تحلیل نهایی ـ حتّی چندان منطقی نمیتوانند باشند.
٢ـ طرفداران این فرضیّه ـ و فرضیّههای مشابه، گویا همگی با هم یک توافق ضمنی در مورد «عدم وجود ریشهی فوق طبیعی برای مذهب» کردهاند و متعهّد شدهاند که مذهب را ساختهی فکر بشر بدانند، با این که در حقیقت هیچ دلیلی برای انکار ریشهی فوق طبیعی مذهب در دست ندارند، بنابراین حدّاقل، اساس فرضیّههای خود را بر یک امر مشکوک بنا نهادهاند.
ممکن است وجود خرافات و مسائل ضدّ علمی در پارهای از مذاهب، آنها را بر این امر تشجیع کرده باشد، ولی نفوذ خرافات و عقاید غیر منطقی منحصر به مسائل مذهبی نیست بلکه بسیاری از علوم پیش از پیرایشهای لازم با آن آمیخته بودند.
کیست که افسانههای مربوط به «کیمیا» را در علم شیمی که حتّی نام آن از مادّهی «کیمیا» گرفته شده، نشنیده باشد، اگر به عنوان مثال ما وجود کیمیا را مانند بسیاری از پژوهندگان علوم یک خرافه بدانیم، هرگز دلیل بر آن نخواهد شد که این حکم را به تمام مسائل شیمی سرایت دهیم.
عجیبتر این که بسیاری از جامعه شناسان برای شناخت ریشههای مذهب، کار خود را از مطالعهی مذاهب اقوام وحشی و نیمه وحشی شروع کردهاند و آنها را الگوی یک مذهب اصیل و دست نخورده! پنداشتهاند، (چنان که «کینگ» از «دورکیم» نقل میکند) یعنی روی اقوامی که همهی حقایق را بر اثر جهل با خرافات میآمیزند، چه اشتباه بزرگی و چه گناه نابخشودنی؟! درست مثل این که کسی بخواهد برای مطالعه دربارهی علم پزشکی روی چگونگی درمانهای آمیخته با خرافات در میان اقوام نیمهوحشی مطالعه کند!
٣ـ اثر آرام بخشی مذهب در برابر عوامل ترس، چه ترس از عوامل طبیعت باشد و چه ترس از همنوع یا ترس از عواقب گناه قابل انکار نبوده و نمیتواند باشد؛ چرا که مذهب پیش از هر چیز، بر توجّه به مبدئی که قدرت وسیع و گستردهی او به هیچ عامل ترسی اجازهی مقاومت نمیدهد، بنا شده است، و اتّکای بر او میتواند انسان وحشت زده در برابر عوامل نابوده کننده را، به آرامش دعوت کند تا بر ترس خویش غلبه نموده، و تسکین یابد. آیهی:
«فَإِذَا رَکِبُواْ فِیْ الْفُلْکِ دَعَوُاْ اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرَّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ؛ هنگامی که سوار بر کشتی شوند خدا را با اخلاص میخوانند (و غیر او را فراموش میکنند) امّا هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد باز مشرک میشوند».[٦]
روشنگر این حقیقت است که حتّی مشرکان به هنگام فرو رفتن در امواج ترس که از کوچکی قدرت آنها در برابر عظمت دریای طوفان زده، سر چشمه میگرفت، با ایمان به «الله» و فراموش کردن «بتها» آرامش خود را باز مییافتند تا چه رسد به مؤمنان که به مضمون آیهی:
«ألَآ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ آگاه باشید! (دوستان و) اولیای خدا نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند».[٧]
و آیهی: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ؛ (آری،) آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستم نیالوند ایمنی، تنها از آن آنهاست».[٨]
با اتّکای بر قدرت لا یزال الهی، ترس از غیر او برای آنها مفهومی ندارد و با ایمان به جهان پس از مرگ و زندگی جاویدان رستاخیز، «مرگ» که خوفناکترین چهره را در میان عوامل ترس دارد، با تبدیل عنوان «نقطهی نابودی و فنا»، به «دریچهای برای یک زندگی عالیتر و وسیعتر» یک چهرهی آشنا میگردد، به خصوص اگر در راه هدف مقدّسی تحت عنوان «شهادت» صورت گیرد، که در این صورت دوست داشتنی و افتخار آمیز خواهد بود، و چه قهرمانیها که همین عقیدهی مذهبی در طول تاریخ بشر آفریده است و هیچ کس نیست که قسمتهایی از آن را نشنیده باشد.
به تعبیر دیگر، عقیدهی مذهبی میتواند انسان را به یک موجود غیر قابل شکست در برابر عواملی که حیات او را تهدید میکنند تبدیل کند، و شعارش این شود:
«قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ؛ بگو آیا دربارهی ما جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید؟! (یا پیروزی یا شهادت)».[٩]
آری اینها را نمیتوان انکار کرد، ولی دوباره این بحث پیش میآید که آیا اینها «اثر» است یا «انگیزه»؟ برکات مذهب است یا علل پیدایش آن؟ از نتایج است یا از اهداف؟
پایه گذاران این فرضیّه در حقیقت هیچگونه دلیلی بر اثبات احتمال دوّم ندارند و سخنان آنها ـ چنان که دیدیم ـ از دایرهی شرح ادّعا فراتر نمیرود، همین قدر میگویند در مذهب این اثر وجود دارد، امّا به چه دلیل عامل پیدایش بوده معلوم نیست، به عنوان مثال در بحث عامل پیدایش خواب این فرضیّه که عامل آن کم شدن جریان خون در مغز، یا مسمومیّت خون بر اثر بیداری و کار مداوم است، از طرف دانشمندان فیزیولوژیست رد شده، زیرا که مقارن وجود خواب چنین آثاری در انسان پیدا میشود، ولی هیچگونه دلیلی بر انگیزه بودن آنها برای پیدایش خواب در دست نیست.[١٠]
٤ـ در میان مذاهب ساختگی و غیر اصیل که نقش اصلی در آنها بر عهدهی خرافات است، «ترسهای موهوم» با مسائل مذهبی آمیخته است، به عنوان مثال اگر میخوانیم که:
«در اساطیر ساکنان جزیرهی بریتانیای جدید چنین است که مرگ نتیجهی اشتباه خدایان است (به این ترتیب که) «کامبی نانا» خدای خیر به برادر نادان خود «کوروووا» گفت به زمین فرود آی و به مردم بگو تا از پوست خود در آیند و از مرگ رهایی یابند، امّا او اشتباه کرد و سِرّ جاودانی را به مارها گفت و خبر مرگ را به انسان رسانید»[١١] (و شاید به خاطر همین است که مارها پوست میاندازند و عمر طولانی دارند!).
نباید زیاد تعجّب کنیم.
اگر میبینیم که ترس از جنّ و پری (با مفهوم موهومی که از جنّ و پری ساختهاند) و ترس از خدای شرّ و بدی در ایران باستان و خدایان افسانهای در یونان قدیم، افکار پیروان این مذاهب خرافی را پوشانیده، نباید تصوّر کنیم از آنها میتوان یک قانون کلّی برای پیدایش همهی مذاهب پیدا کرد.
٥ـ ممکن است گفته شود ما در مذاهب مترقّی هم چون اسلام، مسألهای به نام «ترس از خدا» داریم که از مهمترین امتیازات افراد با ایمان محسوب میشود و مقام «خائفین» مقامی شایسته و هم ردیف مقام پیشوایان و رهبران است و از شدّت خوف آنها در تاریخ زندگیشان سخن بسیار آمده است.
پرهیز از خدا که از جملهی «اتقوا الله» و مانند آن استفاده میشود و در منابع اسلامی بسیار تکرار شده نیز، چهرهی دیگری از همین مسأله است.
امّا با مطالعهی مختصر، ثابت میشود خداوندی که در قرآن بیش از ١١٤ بار رحمان و رحیم معرّفی شده، وجود مخوف و ترس آوری نمیتواند باشد، و خوف و ترس در این جا به معنی خوف و ترس از عدم انجام تعهّدات و مسئولیّتهاست.
در واقع سرچشمهی خوف کیفیّت و چگونگی اعمال میباشد و طبیعی است وجود چنین خوفی علاوه بر این که یک پوشش دفاعی در برابر گناه، طغیان و تجاوز است، نشانهی احساس مسئولیّت و بیداری وجدان میباشد. در آیات قرآن میخوانیم:
«وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی؛ آن کس که از مقام پروردگار خود بترسد و نفس را از هواپرستی باز دارد».[١٢]
در این جا خوف از مقام پروردگار یعنی مقام عدالت او که نتیجهاش مجازات متخلّفین است، به عنوان مقدّمه و وسیلهای برای مبارزه با هواپرستی شمرده شده است، پس ترس در حقیقت از او نیست بلکه از اجرای عدالت است؛ لذا در جای دیگر میخوانیم:
«ذَلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَ خَافَ وَعِیدِ؛ این (موفّقیّت) برای کسی است که از مقام (عدالت) من بترسد و از عذاب (من) بیمناک باشد».[١٣]
و در سرگذشت آدم در زمین میخوانیم:
«فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ کسانی که از آن پیروی کنند نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین شوند».[١٤]
با ملاحظهی مدارک فوق و مدارک فراوان دیگر که برای عدم اطالهی سخن از ذکر همهی آنها خود داری شد، روشن میشود که از نظر یک مسلمان، تنها عامل ترس و خوف «گناه و عدم انجام وظیفه» است، آنچنان که در نهج البلاغه از امیر مؤمنان نقل شده:
«وَ لَا یَخَافَنَّ إلَّا ذَنْبَهُ؛ جز از گناه نباید ترسید»[١٥] و تغییرات مربوط به خوف از پروردگار و تقوا و مانند آن همه به همین معناست.
خودآزمایی
١- سرچشمهی گرایش به مذهب که در بسیاری از نوشتههای جامعه شناسان و غیر جامعه شناسان ماتریالیست دیده میشود، را بیان کنید؟
٢- سرچشمهی خوف (ترس از پروردگار متعال) چیست؟
٣- از نظر یک مسلمان، تنها عامل ترس و خوف کدام است؟
پی نوشت ها
[١]. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ج ١، ص ٨٩.
[٢]. جهانی که من میشناسم، ص ٢٨.
[٣]. دنیایی که من میبینم، ص ٥٤.
[٤]. جامعهشناسی« کینگ»، ص ١٩٦.
[٥]. جامعهشناسی« کینگ»، ص ٩٩.
[٦]. سورهی عنکبوت، آیهی ٦٥.
[٧]. سورهی یونس، آیهی ٦٢.
[٨]. سورهی انعام، آیهی ٨٢.
[٩]. سورهی توبه، آیهی ٥٢.
[١٠]. خواب از نظر پاولف، فصل انتقاد از فرضیّههای مختلف خواب، ص ٢١ به بعد.
[١١]. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج ١، ص ٨٩.
[١٢]. سورهی نازعات، آیهی ٤٠.
[١٣]. سورهی ابراهیم، آیهی ١٤.
[١٤]. سورهی بقره، آیهی ٣٨.
[١٥]. نهج البلاغه، کلمات قصار ٨٢.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
نظرات شما عزیزان: