کد قالب کانون گفتار دوم: غیبت (2)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 187
بازدید دیروز : 159
بازدید هفته : 9028
بازدید ماه : 9286
بازدید کل : 36041
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : شنبه 28 مرداد 1403

متن در مورد گناه

بعضی از مردم را می بینم که وقتی به همدیگر می رسند، سلام علیک می کنند به هم فحش ناموسی می دهند. این طور صحبت کردن چقدر زشت است.

ما حدیث داریم از امام صادق علیه السلام که به خاطر یک فحش، رفیق بیست ساله اش را رها کرد، پیغمبرصلی الله علیه وآله می فرمایند: «ان اللَّه حرم الجنة علی کل فحّاش بَذی»؛(1) خدا بهشت را بر هر انسان فحّاش بد گو حرام کرده است.

شخصی بود که به رفیق امام صادق علیه السلام شهرت داشت، راوی می گوید، اصلاً کسی اسمش را صدا نمی زد، وقتی می خواستند در اجتماع معرفی اش کنند، می گفتند رفیق امام صادق؛ یعنی دوست شش دانگ حضرت، یک روز داشت می رفت و غلامش هم پشت سرش بود، دو سه مرتبه غلامش را صدا زد، امّا غلامش او را اجابت نکرد، یک مرتبه عصبانی شد، برگشت و گفت یابن الفاعله، یعنی ای پسر زن بدکار، حضرت ایستادند و نگاهی تعجب آمیز به او کردند و فرمودند چرا به مادر او نسبت ناروا دادی؟ گفت: آقا این عرب نیست، مسلمان هم نیست، حضرت فرمودند: هر قومی برای خودشان ازدواجی دارند؛ یعنی ازدواجی که انجام دادند در قوم شان محترم بوده، تو چرا به مادر او توهین کردی؟امام صادق علیه السلام رشته رفاقت بیست ساله اش را به خاطر یک فحش با او برید، این حدیث خیلی جالب است و تا حضرت زنده بود با او دیگر رفاقت نکرد به خاطر یک کلمه فحش. خوب شما اگر می بینی رفیقت فحّاش است. نصیحتش کن و با او صحبت کن، شما چطور راضی می شوی در برخورد اجتماعی کسی به مادر تو، ناموس تو توهین کند! این گونه فحاشی ها دیده می شود و زیاد هم هست.

 


1- 22. بحار الانوار، ج 60، ص 207.

در حدیث دیگر دارد. اول صبح که می شود زبان می آید سراغ اعضا و جوارح، می گوید: دست، حالت چطور است؟ گوش، چطوری؟ پا، در چه حالی؟ اعضا و جوارح بر می گردند به او می گویند: ای جناب زبان! تو اگر خود را نگه داری ما محفوظیم، تو اگر آزاد باشی ما هم به خاطر تو می سوزیم.

یکی از مؤمنین تهران دو تا از دفترچه خاطراتش را برای حقیر فرستاده بود، حدود چهارصد موضوع، مطلب، قصص و حکایات مختلفی در آن نوشته بود که من این ها را یا از خوبانی شنیده ام یا خودم با چشمم دیده ام. یکی از موضوعاتش این بود: در خیابان ری شخصی بود به نام آقای محمد حسن؛ که انسان آلوده دامنی بود؛ از آن آدم هایی که در قدیم باج می گرفتند و … روزی به مرد محترمی مراجعه کرده بود، به او گفته بود مثلا باید صد تومان به من بدهی،آن مرد محترم فرموده بود: من پول مفت ندارم به کسی بدهم برو کار کن جوان! گفته بود: نمی دهی؟ گفته بود: نه، گفت: بلایی سرت می آورم، گفت: هر کار می خواهی بکنی بکن، این داستان در زمانی اتفاق افتاده بود که از نظر سیاسی بعضی گروه ها را می گرفتند و زندان می کردند و خیلی هایشان را هم می کشتند. این جوان آلوده می آید پیش یک پاسبان و به او می گوید: مگر تو مأمور نیستی فلان حزب سیاسی را بگیری؟ جواب می دهد: بله، می گوید: این فلانی هم جزء فلان حزب سیاسی است. به محض اینکه این یک کلمه را در مورد آن شخص گفت: او را گرفتند و بردند، می نویسند این بنده خدا را بی گناه اعدام کردند و عکسش را در روزنامه انداختند.حالا این شخص پیر شده است (همان جوان آلوده) بود پیش این دوست ما آمده، گریه می کرد که فلانی! می دانم که خدا مرا نمی آمرزد، بارم خیلی سنگین است من یک کلمه حرف زدم، فقط یک کلمه، امّا این کلمه حرف من، سر یک مسلمان مؤمن آبرومندی را به دار برد، یک کلمه. یک قدری در حرف زدن مان دقت کنیم.

به استاد بزرگواری گفتند «عِظْنِی»؛ ما را موعظه کنید، فرمودند: هر وقت می خواهی حرف بزنی خودت را در محضر خدا در قیامت ببین، چون این کلامی که از دهانت بیرون می آید، باید جوابش را قیامت بدهی، طاقت داری می توانی جواب بدهی؟ اگر طاقت داری و می توانی جواب حرفت را بدهی بزن و الّا دقت کن و حرف نزن.

در مواعظ الادبیه نوشته شده بعضی از بزرگان همواره کاغذ و قلم همراهشان بود، وقتی می خواستند حرف بزنند، حرفشان را می نوشتند که مبادا این حرفشان به کسی برخورد بکند، تازه شب هم که می آمدند، این حرف را بررسی می کردند ما امروز چند کلمه حرف زده ایم؛ در صفات مؤمن دارد «المؤمن قلیل الکلام»؛(1) مؤمن کم گو است، مؤمن حرّاف نیست، مؤمن زیاد حرف نمی زند و مؤمن سنجیده می گوید. در حدیث دارد، مؤمن تأمّل می کند،بعد تکلم می نماید. عقل انسان عاقل و مؤمن جلوی زبانش است. اوّل فکر می کند، بعد سنجیده سخن می گوید لذا از صحبتش هیچ وقت پشیمان نمی شود. امّا می فرماید: انسان احمق زبانش جلوی عقلش است، هر چه دلش می خواهد می گوید، بعد می رود می نشیند و فکر می کند که ما چه گفتیم، بعد هم مجبور می شود برود عذر خواهی کند به خاطر این که زبانش جلوی عقلش است، عقل را بیاورید جلو و زبان را ببرید پشت سر، تعقل کنیم، تفکر کنیم و بعد حرف بزنیم تا کلمات ما معصیتی به بار نیاورد.

قدیمی ها می گفتند زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است، ضرب المثل جالبی است درست هم می گویند، گاهی وقت ها یک کلمه حرف چنان دل را می سوزاند که زخم شمشیر جایش خوب می شود امّا جای زخم آن حرف و کلام خوب نمی شود.

 


1- 23. بحارالانوار، ج 1، ص 154.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: گناهان زبان
برچسب‌ها: گناهان زبان