تواضع حضرت رضا علیه السّلام
ياسر، خادم آن حضرت مى گويد: حضرت رضا هميشه با خدمه و كارگرهاى خود غذا مى خورد و دوست داشت كه با آنها بنشيند و صحبت و درددل كند.
بعضى از ناآگاهان به اين كار حضرت ايراد مى كردند و حضرت مى فرمود:
ان الرب تبارك و تعالى واحد و الأب واحد و الام واحدة و الجزاء بالاعمال. (5)
پروردگار، پدر، و مادر، يكى است و فضيلت فقط و فقط به كردار است.
سخاوت حضرت رضا(علیه السّلام)
قضيه اى كه كلينى رحمه الله در اين باره نقل كرده است، ذكر مى كنيم. راوى مى گويد:
«با جمعى بسيار خدمت حضرت رضا بوديم كه ابن سبيلى آمد و چنين گفت: يابن رسول الله! من دوست شما و پدران شما هستم. نفقه خود را در راه حج گم كرده ام. نفقه راه به من عنايت كنيد، چون به خراسان رسيدم براى شما صدقه مى دهم، زيرا آنجا مكنت دارم.
حضرت رضا(علیه السّلام) داخل اتاق شده پس از چندى از بالاى در، دويست دينار به او داد و خواهش كرد برود و فرمود: لازم نيست صدقه بدهى.
چون حضرت آمد، از ايشان پرسيدند: پول را از بالاى در داديد و خواهش نموديد كه برود تا او را نبينيد.
فرمود: من خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبينم. آيا نشنيده ايد كه رسول اكرم فرموده است:
صدقه پنهانى، معادل هفتاد حج است، و گناه آشكار موجب خذلان، و گناه پنهانى را خداوند مى آمرزد.» (7)
اخلاق پسنديده
راوى نقل مى كند كه حضرت رضا (علیه السلام) هميشه حوائج نيازمندان را بر آورده مىساخت، در كارهاى خير پيشقدم بود، در شبهاى تاريك به فقرا و نيازمندان رسيدگى مىكرد، بيشتر شبها را تا صبح به عبادت و احيا مى كرد، و روزه بسيار مى گرفت.
بر سر خوان غذا با غلامان و زيردستان و گاهى با فقرا و مستمندان مى نشست، به كسى تكبّر نمى فروخت هيچگاه آب دهانش را بر زمين نمى انداخت، و با صداى بلند خنده نمى كرد.
اگر در مجلسى حاضر مىشد كسى را با زبانش از خود نمىراند، سخن كسى را قطع نمى كرد، بلكه صبر مى كرد تا سخن طرف مقابل تمام بشود، هيچگاه ديده نشد كه مقابل كسى پاى شريفش را دراز كند، و يا در برابر كسى تكيه كند.
معمولاً چهره شريفش گشاده بود، و هيچگاه شنيده نشد كه به يكى از زير دستانش ناسزا بگويد، درب خانه اش بهروى عموم مردم باز بود و به همگان احترام مى گذاشت (عيون اخبار الرضا ج2 ص184)، و گاهى به مأمون عباسى سفارش به تقوى و رسيدگى به مشكلات مردم كرده، و مى فرمود:
فرمانرواى مسلمين بايد بسان ستون وسط خيمه باشد، تا هركس وى را خواست بتواند به حضورش برسد.
رفتار با متكبر
فضل بن سهل ذوالرياستين كه مأمون عباسى رياست نيروهاى مسلح و رياست ديوان دربار خود را بدو سپرده بود، به دستور مأمون عباسى براى خود اماننامهاى با اختيارات كامل نوشته و آن را به امضاى درباريان رسانيده، و سپس براى توشيح و مهر مأمون آن را نزد وى فرستاد، مأمون هم آن نامه را مهر زده و توشيح كرد، و سپس تمام خواستههاى ذوالرياستين را برآورده ساخت، علاوه بر آنكه نامهاى را به خطّ خود نگاشت و در آن اموال بسيار و زمينها و املاك و سلطه را نيز بدو بخشيد.
فضل براى اينكه همين امتيازات را پس از مأمون در دوران بقدرت رسيدن وليعهدش امام رضا (علیه السلام) نيز دارا باشد، از مأمون خواهش كرد كه آن نامه را به امضاى امام رضا (علیه السلام) نيز برساند، اما مأمون نپذيرفته و گفت: كه حضرت رضا (علیه السلام) با ما شرط كرده كه هيچگونه اقدامى از نظر حكومتى نكند، پس بهتر است خودت اين نامه را به حضور ايشان ببرى.
به همين جهت ذوالرياستين نامه مأمون را با خود برداشته، و بر امام رضا (علیه السلام) وارد شد، ديد آن حضرت نشسته و مشغول انجام كارى است، ذوالرياستين در جاى خودش در آستانه درب حجره ايستاد تا حضرت اذن دخول و نشستن به او بدهند، او مدّتى ايستاد و حضرت اعتنايش نكردند، و پس از آنكه غرور و تكبّر او را سركوب نموده و با اين رفتار ادبش كردند، سر شريفشان را بالا گرفته و فرمودند چه حاجتى دارى؟
ذوالرياستين با چهرهاى برافروخته عرضه داشت اى سرور من اين نوشته ايست از اميرالمومنين مأمون و شما در نوشتن چنين نامهاى براى اينجانب شايستهتر هستيد، چون ولى عهد مسلمين مىباشيد.
حضرت رضا (علیه السلام) در حالى كه چهره شريفشان را درهم كشيده بودند فرمودند: آن را بخوان، و ذوالرياستين همان طور كه ايستاده بود، همه آن نوشته را قرائت كرد، آنگاه حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: تا زمانى كه تقوى پيشه كنى و از خدا بترسى ما قبولت داريم، و سپس روى شريفشان را از او برتافته و مشغول كار خود شدند، و فضل بن سهل ذوالرياستين با غرورى درهم شكسته، و قيافهاى رنگ باخته از حضور شريف آن حضرت خارج شد. (بحار الانوار، چاپ جديد، جلد49 صفحه168)
نظرات شما عزیزان: