معنای روایت با سند
شما شنیدید که اغلب روایات شیعه سند دارد، سند دارد یعنی چه؟ یعنی مثلاً امیرالمؤمنین(ع) یک مطلبی را فرمودند، این مطلب را یکی از یاران مطمئن ایشان ثبت کردند، حفظ کردند، نوشتند، بعد این بزرگوار برای یک کسی دیگر نقل کرده، او هم برای یک شخص دیگر نقل کرده، میبینید چهار نفر دنبال هم از قول امیرالمؤمنین(ع) مطلبی را نقل کردند. در زمان خود ائمه این سندها ذکر شده و حفظ شده تا رسیده به کتابهایی که صدوق، کلینی و شیخ طوسی تنظیم کردند.
شما وقتی کتاب «کافی» را باز میکنید صفحه اول روایت یک میبینید قبل از بیان روایت اسم پنج نفر آمده، روایت دو اسم شش نفر آمده، روایت سه اسم چهار نفر آمده، در دوره «کافی» که به چاپ زمان ما ده جلد شده شانزده هزار روایت قرار دارد که این روایتها هر کدام از تعداد معینی از راویان نقل شده است. اسم اینها روایت با سند است.
این اسناد هم بررسی شده، خیلی در این زمینه علمای بزرگ شیعه تقریباً دوازده قرن است زحمت کشیدند که یکی از آنهایی که در اسناد روایات خیلی رنج برده در همین صد سال اخیر آیتالله العظمی بروجردی است و بعد از ایشان آیتالله العظمی خوئی است. «رجال» آیتالله العظمی بروجردی خیلی مفصل است، «رجال» آیتالله العظمی خوئی هم بیست جلد است، یعنی بیست جلد پانصد صفحه که اینها رجال روایات را بررسی کردند و بعد اعتبار روایت را اعلام کردند.
اطاعت از رسول همتراز اطاعت از خدا
این روایات با عظمت که همه دارای سند است از زمان معصوم به سندش توجه بوده تا جایی که در همین کتاب «کافی» شریف است. یک آقایی به امام باقر(ع) گفت: آقا! یک روایت با سند دوست دارم از زبان خودتان بشنوم. این خیلی روایت فوقالعادهای است. امام باقر(ع) فرمودند: من از پدرم زینالعابدین(ع) نقل میکنم این روایت را ایشان فرمودند، پدرم از حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) نقل میکند، روایت را ایشان فرمودند پدرم از امیرالمؤمنین(ع) نقل میکند، امیرالمؤمنین(ع) از پیغمبر نقل میکند، پیغمبر هم از خدا نقل میکند؛ این سند روایت یعنی چه؟ یعنی آنچه که ما برای شما گفتیم و ثابت و یقینی و قعطی است، این از پروردگار نقل میکند و مسلماً حرف ما نیست.
شما در متن قرآن ملاحظه کنید پروردگار وقتی میخواهد روایات پیغمبرش را امضا کند که مردم آنچه که با گوش خودتان از پیغمبر شنیدید ـ مسئله برای زمان خود رسول الله است ـ هر چه شنیدید بدانید که گفتۀ پیغمبر گفتۀ من است.
شما اگر از پیغمبر من اطاعت کنید یک مسئلهای را مثلاً نماز بخوانید کسی به شما میگوید برای چه نماز میخوانید؟ میگویید: پیغمبر فرموده، چرا روزه میگیری؟ پیغمبر فرموده، چرا این مسئله را حرام میدانی؟ پیغمبر فرموده. قرآن میگوید: «مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّـهَ»(نسا، 80) کسی که از پیغمبر اطاعت کند از خدا اطاعت کرده، یعنی همۀ قال رسولالله صحیح حرف من است، همۀ قال رسولالله درست از من است، همۀ قال امیرالمؤمنینهای واقعی از من است.
طریقۀ شناخت اولی الامر
در آیات دیگر دارد «أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ»(نسا، 59). این «اولی الامر منکم» کیست یا چه کسانی هستند؟ در خود آیه که بیان نشده این اولی الامر کیست، چطوری ما این اولی الامر را شناختیم؟ اول از کتب اهل سنت نقل بکنم که ما چه شده رفتیم دنبال این دوازده نفر.
کتابی که اهل سنت این مسئله را مطرح کرده کتاب یکی و دو تا نیست، یک تعدادی است. کتابی که من دیدم کتاب «ینابیع المودة» است که صاحبش یک عالم باسواد سنی بوده، اصالتاً اهل بلخ بوده و بعد مهاجرت کرده آمده ترکیه، زندگیش را در استانبول قرار داده به نام شیخ سلیمان بلخی که حنفی مذهب هم بود. ایشان در چهار جلد کتاب «ینابیع المودة» این روایت را نقل میکند.
ببینید اهل سنت نقل کردند، یک وقت ما نقل کردیم طرف ما میگوید برای خودتان است و برای من ارزشی ندارد، این برای ما نیست برای آنهاست، ولی برای ما بسیار باارزش است.
مقام شامخ جابر بن انصاری
ایشان نقل میکند با سندهای که خودشان دارند جابر بن عبدالله انصاری یک روز آمد خدمت پیغمبر، جابر پدر و مادری اصالتاً اهل مکه بوده، اصالتاً در طوایف قریشی بوده، اصالتاً اینها با اینکه مکهای بودند اما به نام مدینه شناخته شدند چون اجداد اینها از مکه هجرت کردند و زندگیشان را آوردند مدینه، نسل به نسل هم ماندند.
اینان یک نسل خیلی با برکتی هم داشت که یک مقدار از نسل جابر در ایران زندگی میکنند، الان هم هستند و در دزفول و بعضی از مناطق خوزستان هستند، در پشت کوه اصفهان هستند، در حدودهای گلپایگان و خوانسار هستند که در کتابها این رشتههای متعدد نسل جابر نوشته شده است. اینها یک نسل بابرکتی بودند، پدران خود ما از نسل همین جابر بن عبدالله انصاری هستند، در کتابهای رجالی هم رشته ما را نوشتند که از نسل جابر این رشته در این منطقه زندگی میکردند. چه شخصیت والای بزرگ مورد اعتماد پیغمبر و تا زمان امام باقر(ع) هم زنده بود.
«صلاة» در قرآن و گفتار پیامبر
ایشان میآید پیش پیغمبر میگوید: یا رسولالله! این آیهای که تازه به شما نازل شده من دو قسمتش را فهمیدم و یک قسمتش را نمیفهمم، ممکن است آدم عرب باشد و قرآن را نفهمد؟ بله، فرض بکنید اگر پیغمبر توضیح نداده بودند پروردگار فرموده «اقیموا الصلاة» نماز را به پا بدارید، یعنی حفظ کنید و نگه دارید که از دستتان نرود، اقامه برپا داشتن، این آیه را برای هر عربی میخواندند اگر پیغمبر توضیح نمیداد که «اقم الصلاة» آقا نماز بخوان، یا به یک جمع عرب میگفتند: «اقیموا الصلاة» بلند شوید و نماز را به پا بدارید هیچکس نمیفهمید نماز یعنی چه؟
کلمه «صلاة» مبهم است، خود لغت «صلاة» به معنی دعا هم هست، از کجا میفهمیدند این نمازی که در آیه مطرح است نماز صبح است، ظهر است، عصر است، مغرب است، عشاست، دو رکعتی است، چهار رکعتی است، سه رکعتی است، رکوع دارد، سجود دارد، تشهد دارد، سلام دارد، حمد دارد، سوره دارد، ایستاده باید خوانده شود رو به قبله باید خوانده شود از کجا میفهمیدند؟ این شئون نماز از کجای لغت صلاة درمیآید؟ از هیچ جا.
وقتی آیه نازل میشود پیغمبر به مردم میفرماید: «صلوا کما رایتمونی اصلی» بیایید بایستید ببینید من چگونه نماز میخوانم، شما هم همانگونه نماز بخوانید، یعنی اگر برایتان توضیح ندهم نمیفهمید نماز یعنی چه؟ میفهمید؟
قرآن بدون روایات
در قرآن مجید خدا میفرماید: از پدیده سپیده صبح تا غروب شما امساک بکنید، این میشود روزه، اما کجای قرآن است که گرد و غبار غلیظ فرو بردن روزه را باطل میکند؟ شیرجه زدن در آب روزه را باطل میکند؟ جنب وارد صبح شدن روزه را باطل میکند؟ دروغ بستن به خدا و پیغمبر روزه را باطل میکند؟ عمداً خود را جنب کردن روزه را باطل میکند؟ اینها که در قرآن نیست.
شما در آیات مربوط به حج یک آیه کلی داریم «وَلِلَّـهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»(آلعمران، 97) این یکی یک آیه داریم «وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ»(حج، 29) دور این خانه کهنه طواف کنید، یک آیه داریم که از عرفات به طرف مشعر همینطور که مردم میروند شما هم بروید، کی؟ چه ساعتی؟ چقدر باید در عرفات بمانیم؟ چقدر باید در مشعر بمانیم؟ وقتی که وارد منا شدید ایام تشریع را مثلاً در منا باشید تا روز پانزدهم اگر بنا شد بمانید، اگر نه که دوازدهم ظهر اعمال تمام است.
اینها که همه کلی است، الان که مردم میروند مدینه بعد میروند مسجد شجره محرم میشوند، تلبیه میگویند، بیست و چند چیز برایشان حرام میشود و باید از مسجد شجره بیایند مکه و بروند عمره تمتع انجام بدهند، عمره تمتع هفت دور دور خانه خداست، دو رکعت نماز است، اینها کجای قرآن است؟ اینها همه را پیغمبر بیان کردند، ائمه طاهرین بیان کردند، از کجا بیان کردند؟ همانجایی که امام باقر(ع) فرمود: روایت با سند میخواهید من پدرم، پدرش، پدرش از پیغمبر از خدا نقل میکند، این است.
اصلاً دین این است؛ یعنی روایات را اگر کسی کنار بگذارد دینی نمیماند، چیزی نمیماند، یک قرآن میماند قرآن هم قابل فهم نیست، بدون توضیح ائمه طاهرین. یعنی قرآن مبهم میماند. مردم انیشتین نیستند که بتوانند از آیات دقایق احکام الهی را کشف بکنند، انیشتین هم باشند انیشتین اتم را توانسته کشف کند آن حکم را نمیتواند کشف بکند. شما «اقیموا الصلاة» را بده به ادیسون بگو یعنی چه؟ میگوید من نمیدانم، یک جمله عربی است نمیفهمم. به یک استاد دانشگاه عرب بگو آقا «اقیموا الصلاة» را برای من توضیح بده، صلاة چیست؟ میگوید من نمیدانم، لغت «صلاة» یعنی دعا چیز دیگری نمیدانم.
اینهایی که به روایات حمله میکنند؛ یعنی به دین حمله میکنند، به نبوت حمله میکنند، به امامت حمله میکنند، به توحید حمله میکنند. قرآن شارح میخواهد، توضیحدهنده میخواهد، بیانکننده میخواهد، من در این زمینه خیلی آیات در ذهنم است که امام صادق(ع) یا امام باقر(ع) یا حضرت عسکری(ع) از آنهایی طبل استقلال زدند که ما خودمان میفهمیم، آن وقت امام یک آیه را مطرح کرده فرموده میفهمی منظور خدا از این آیه چیست؟ اگر میفهمی بگو منظور خدا چیست؟ مگر میشود مراد خدا را بدون پیغمبر و بدون امام فهمید؟
اطاعت واجب از اولی الامر
جابر نسلش نسل قریش است، عرب است، از فصیحترین اعراب عربستان و حجاز است، آمده به پیغمبر میگوید من این آیه را دو قسمتش را میفهمم و یک قسمتش را اصلاً نمیفهمم. حضرت فرمود: قرائت کن، «أَطِيعُوا اللَّـهَ» از خدا اطاعت کنید، حرفهای خدا کجاست که ما اطاعت کنیم؟ در قرآن است. «وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ» از پیغمبر واجب است اطاعت کنید، حرفهای پیغمبر کجاست؟ همین روایاتشان است، روایات اخلاقی، روایات فقهی، روایات مربوط به آخرت، روایت مربوط به زندگی زن و شوهر، بچهداری، کاسبی، حلال و حرام.
جابر گفت: این را میفهمم اما این جمله آخر آیه «وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ» را نمیفهمم؛ صاحبان امر کیانند که مالک هستند، حق دارند امر کنند، حق دارند دستور بدهند؟ این حق را خدا به ایشان داده و اولی الامر در آیه بعد از خدا و پیغمبر ذکر شده معلوم میشود این که سه نفر در آیه مطرح هستند: خدا، پیغمبر، اولی الامر.
معلوم میشود اولی الامر شأن عظیمی دارد که کنار پیغمبر و خدا نقل شده، بعد هم از نظر ادبی ما قم که بودیم یادمان دادند این «واو» که در این آیه شریفه دو بار ذکر شده «أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ» به ما در طلبگی یاد دادند که این «واو» حیثیت و هویت قبل از خودش را انتقال میدهد به بعد از خودش. «أَطِيعُوا اللَّـهَ» واجب است از خدا اطاعت کرد «وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ» یعنی همان وجوب اطاعت از خدا شامل حال پیغمبر هم میشود «وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ» منکم این وجوب اطاعت از پیغمبر و خدا برای اولی الامر هم میآید.
اگر کسی بیاید بگوید اولی الامر فلان کس است، یعنی کسی که بعد از مرگ پیغمبر دوید آمد بالای منبر و گفت همه کاره من هستم، اولی الامر این است، یعنی واقعاً میشود باور کرد؟ حالا عقلی حرف میزنیم، علمی حرف میزنیم، نه سیاسی میشود باور کرد که آن آقایی که بعد از مرگ پیغمبر ادعای اولی الامری کرد شأنش با پروردگار و پیغمبر یکی است؟ یعنی به آن واقعیتی که بر ما واجب است از خدا اطاعت کنیم واجب از پیغمبر اطاعت کنیم واجب است از یک بیسواد مکهای که اصلاً احکام الهی را بلد نبوده اطاعت بکنیم؟ از نادان چه کسی گفته واجب است اطاعت؟
اگر اولی الامر اینها هستند خود دومی آنها چند بار گفته است، چند بارش را اگر بخواهید ببینید هفتاد بارش را در جلد ششم «الغدیر» مرحوم علامه امینی شماره کرده است.
هدیه علامه امینی به امام رضا(ع)
من علامه که میآمدند ایران میرفتم خدمتشان یک چهره بینالمللی بود، یک عالم کمنظیری بود، یک شخصیت اسلامی فوقالعادهای بود، ایشان معرفتش به ائمه طاهرین یک معرفت بالایی بود.
یکی از مراجع مشهد مراجع قبل که حالا از دنیا رفته برای من نقل کرد که ایشان وقتی از نجف آمد ایران بنا گذاشت بیاید مشهد، نیت کرد نزدیک چهل و دو سه روز مشهد بماند با اینکه خیلی کار داشت باید برمیگشت نجف، چرا چهل و دو سه روز مشهد ماند؟ گفت: من حالا که خدا به من توفیق داده بیایم زیارت امام هشتم هر چه فکر کردم برای حضرت چه هدیهای بیاورم هیچی به نظرم نرسید، بالاخره اینقدر فکر کردم تا به نظرم آمد که هیچ هدیهای برای پیشگاه حضرت رضا بالاتر از این نیست که من اینجا چهل شبانهروز بمانم و کاری کنم.
آن زمانها هم مشهد خلوت بود، حتی حرم هم خود من میآمدم سال 46 و 47 قشنگ کنار ضریح میشد بعضی وقتها زیارت خواند، بالای سر میشد نماز خواند، پایین پا راحت میشد بنشینی، خیلی از افراد نماز شبشان را میآمدند همین مسجد بالای سر قبر میخواندند، خیلی هم راحت میتوانستند بیایند.
ایشان در این چهل شبانهروز آمد حرم در این بیست و چهار ساعت پنج شش ساعت میخوابید، شانزده ساعتش هم گذاشته بود چهل هزار رکعت نماز در حرم خواند و هدیه کرد به حضرت رضا(ع)، آنهایی که معرفت به امام دارند میدانند اینجا چه کسی دفن است.
کسی که معرفت دارد میگوید من هر چه فکر کردم حالا که از نجف آمدم مشهد چه هدیهای بدهم به حضرت رضا(ع) دیدم افضل اعمال نماز است، چهل هزار رکعت نماز ایشان سرپا خواندند و هدیه کردند به امام هشتم.
تأثیر لقمۀ حرام در عبادات
چقدر این شعر حافظ عالی است، میگوید (غسل در اشک زنم کاهل طریقت گویند/ پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز) ببین با چه چشمی میروی حرم، با چه زبانی میروی حرم، با چه پایی میروی حرم، با چه شکمی میروی حرم؟
روایت از رسول خداست کم هم نقل نکردند، دهها عالم که پیغمبر میفرماید: اگر کسی یک لقمه حرام ـ نه یک قاب چلوکباب ـ یک لقمه حرام بخورد تا چهل شبانهروز بر اثر تاریکی این لقمه عباداتش قبول نمیشود ولی باید نمازش را بخواند، خدا اعلام کرده من این نماز آلوده به نجاست را قبول نمیکنم.
دین مرکب است، دین فقط محبت نیست، دین فقط اعتقاد نیست. امام هشتم میفرماید: دین «عقد بالقلب، لفظ باللسان، عمل بالارکان» باید بفهمم، اگر دین را نفهمم چه عبادتی؟ چه زیارتی؟ چه عمری؟ چه دنیایی؟ چه برزخی؟ چه قیامتی؟
درصد بالایی از مردم دنیا که گوشت خوک میخورند، عرق میخورند، زنا میکنند، روابط نامشروع دارند، ربا میخورند، چه کارها میکنند چون دین ندارند. ترامپ چرا ترامپ است؟ چون دین ندارد. نتانیاهو چرا نتانیاهو است؟ چون دین ندارد. یزید چرا یزید شد؟ چون دین نداشت.
حرکت امام رضا(ع) از مرو به توس
سلمان چرا سلمان است چون هم دین را خوب فهمیده بود و هم دیندار بود. ابوذر چرا ابوذر است؟ چون دیندار بود. امام هشتم یکی از اصحابشان ایرانی هم بود، اسماعیل بزنطی بود که عاشق امام هشتم بود، علاقۀ شدیدی به حضرت داشت، ایرانی هم بود. این میگوید یک بار من آمدم در خانه حضرت رضا(ع) در همین مرو.
مرو در مشهد نیست، خیلی بالاتر از اینجاست، یک شهر دیگری است. امام آنجا بودند، حضرت در حال سفر به بغداد در اینجا شهید شدند و اصلاً خانهشان اینجا نبود، اینجا زندگی نمیکردند، برای این شهر نبودند. ایشان را از مدینه که تبعید کردند آوردند مرو که قبلاً یکی از شهرهای همین شوروی بود ولی قدیمها برای همین کشور اسلامی بود.
مأمون میخواست برود جنگ برادرش در بغداد، از مرو امام هشتم را با خودش برداشت آورد از ترس اینکه مبادا آنجا ملت شورش بکنند و حکومت را بدهند به حضرت رضا(ع)، ایشان را با خودش آورد اینجا که رسید اینجا اسمش توس بود، اینقدر در گوشش زمزمه کردند که اگر این را نکشی حکومتت آرام نخواهد بود، اینجا ایشان را شهید کرد و دفن شدند و مأمون هم با لشکرش رفتند. شاید خیلیها فکر کنند حضرت دو سال اینجا زندگی میکرد، اصلاً اینجا حضرت یک شبانهروز هم بیشتر نبودند.
خلاصه میخواهم بگویم مؤمن چقدر قیمت دارد و چه میشود آدم به این مقامات میرسد. این ایمان مرکب که حضرت میفرمایند اعتقاد دل، حرکات ایمانی زبان و عمل به مسائل الهی با اعضا و جوارح، این ایمان است. ایمان میدانید یعنی چه؟ ایمان از باب افعال است، یعنی ایمنیدهنده. شما وقتی مؤمن باشی خیالت از جهنم و طبقات جهنم و غضب خدا راحت باشد، وقتی مؤمن هستی ایمان به تو امنیت میدهد. این معنی ایمان است، امنیتدهنده.
عاشقانههای امام رضا(ع) و اسماعیل بزنطی
اسماعیل بزنطی میگوید: من یک مسئله داشتم آمدم خانۀ حضرت در مرو و در زدم، دیدم خود حضرت آمد در را باز کرد، گفتم: یابن رسولالله من یک مطلبی دارم دم در بپرسم از شما جوابش را بگیرم و بروم. ایشان فرمود: دم در نمیشود بیا داخل. حضرت من را برد داخل، مسئله را پرسیدم و امام جواب داد.
من گفتم: به من اجازۀ مرخصی میدهید؟ فرمود: نه، من دلم میخواهد امشب خانۀ من بمانی. ما برای شیعیان مؤمن دلمان تنگ میشود و غربت میکشیم اگر شیعه بلند شود از پیش ما برود، تنها میمانیم، شهر یک میلیون جمعیت دارد ولی جمعیت ما اهل ایمانند، آشنایان ما اهل ایمانند، بقیه غریبه هستند.
مگر همه آنهایی که چهار میلیون نفر در این شهر زندگی میکنند همه آشنای امام هشتم هستند؟ یعنی این بیحجاب آشنای امام هشتم هستند؟ آشنای امام هشتم مادرش زهراست، مریم است، حضرت خدیجه است، عمهاش حضرت زینب است؛ بیحجاب غریبه است، رباخور غریبه است، دزد غریبه است، معتاد غریبه است، همینطور تمام گناهان را بیاورید در ذهنتان هر کسی آلوده است با امام هشتم غریبه است.
حضرت فرمود: امشب بمان پیش من. گفتم: امرتان را اطاعت میکنم. شام آوردند نه در دو تا ظرف در یک ظرف فرمودند: دوست دارم با من هم کاسه باشی. چه دستی میرفته لقمه برمیداشته و اسماعیل لقمه آمیخته با چه دستی را میخورد؟ بعضی از شما لهله میزنید یک بلیط برای یک ناهار و شام بگیرید، خود این پخت و پز هم برای حضرت رضا(ع) نیست، آشپز و سالن و کارگر دارند.
امام هشتم فرمود: در همین ظرف که من غذا میخورم غذا بخورید. غذا تمام شد، خادم را صدا کرد فرمودند من از مدینه که آمدم مرو یک تشک و یک متکا و یک روانداز مخصوص خودم برای خودم آوردم، آن را امشب برای اسماعیل پهن کن.
اسماعیل گفت: رختخواب مخصوص خودشان را انداختند، من رفتم در رختخواب و آمد به ذهنم بزند که عجب احترامی امام هشتم به من کرد، فقط آمد به ذهنم بزند که من هستم که در این رختخواب جایم دادند، ناگهان حضرت در اتاق را باز کرد و فرمود: مواظب باش مغرور نشوی، شیعۀ ما غرور ندارد، منم ندارد، شیعۀ ما میداند هر چه دارد از خدا دارد، اگر نماز میخواند به توفیق خداست، اگر مشهد میآید به توفیق خداست، اگر روضه میآید به توفیق خداست، کسی از پیش خودش کاری نمیکند، پس به خودت نبند.
اسامی دوازده امام در منابع اهل سنت
جابر گفت: یا رسولالله! اولی الامر کیانند؟ فرمود: جابر اولین اولی الامر علی بن ابیطالب است، بعد پسرش حسن است، بعد فرزندش حسین است، آن وقت امام حسین چهار سالش بود، بعد فرزندش زینالعابدین است تا امام دوازده را برای من شمرد. شیخ سلیمان هر دوازده نفر را در این کتاب «ینابیع المودة» نقل کرده است.
اولی الامر شأنش شأن پیغمبر و شأن پروردگار است که واجب است از او اطاعت کرد وگرنه اگر آن شأن را نداشت اطاعت کردن واجب نبود. امام هشتم که ایمان را توضیح میدهد اولی الامر است، یعنی شأن حضرت شأن پیغمبر است و شأن خداست، پس روایت و توضیح در حقیقت توضیح پیغمبر و توضیح پروردگار است.
یک مقدار بحث علمی بود شاید خسته شدید، عیبی ندارد ولی این بحثها خیلی سودمند است، پایۀ اعتقاد انسان را قوی میکند، ایمان انسان را بتون آرمه میکند و تا لحظۀ مرگ این ایمان قوی از شرّ شیاطین و کفار محفوظ میماند.
سوگواره
روز سوم جلسه است، این هم رسم ما تهرانیهاست، همیشه ایام فاطمیه، دهه عاشورا، هر وقت یا شب سوم جلسه یا روز سوم جلسه کجا میرویم؟ جایی که ابیعبدالله(ع) یک گنجی را گذاشته که پایانپذیر نیست، یعنی میلیارد میلیارد هم از آن گدایی کنند دارد که بپردازد، کم نمیآورد، اصلاً به سنش هم نگاه نکنید. حضرت یحیی پنج شش سالش بود که در قرآن خدا میگوید: مقام نبوت به او دادم «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»(مریم، 12)
خدایی که به یک بچه قبل از ششصد سال از بعثت پیغمبر مقام نبوت میدهد، همین خدا گنجی را در وجود این بچه از معنویت و کرامت و عظمت قرار داده که اگر به همۀ دنیا هم از گنج باطن خودش بپردازد کم نمیآورد.
(اگر دست پدر بودی به دستم/ چرا اندر خرابه مینشستم/ اگر دردم یکی بودی چه بودی/ اگر غم اندکی بودی چه بودی/ به بالینم طبیبم یا حبیبی/ از این هر دو یکی بودی چه بودی) اینقدر گریه کرد که همه را به گریه آورد. شیون خرابه به گوش یزید رسید، دستور داد سر بریده ابیعبدالله(ع) را برایش ببرند، کافر پست مگر برای آرام کردن یک بچه سه ساله سر بریده پدرش را میبرند؟
مشهد/ حسینیۀ همدانیها / ذیالقعده/ تابستان1398ه.ش./ سخنرانی سوم
نظرات شما عزیزان: