آفرینش انسان در قرآن(1)
آیات مربوط به آفرینش انسان در قرآن از جهاتى با یكدیگر تفاوت دارند.(2) برخى از این آیات دربارة آفرینش نخستین انسان است. طبعاً هنگامى كه مبدأ نخستین انسان روشن شد، مبدأ وجود همة انسانهاى دیگر نیز از جهت تاریخى روشن میشود. یعنى اگر بگوییم آدم از گِل آفریده شده است، صحیح است كه بگوییم همة انسانها از خاك آفریده شدهاند؛ این به یك اعتبار است. به اعتبار دیگر، همة انسانها جداگانه لحاظ میشوند و البته این لحاظ، لحاظ اول را نفى نمیکند.
بر اساس این اعتبار میگوییم هر انسانى غیر از آدم و عیسى(علیه السلام) از نطفه آفریده شده است و نطفه از مواد غذایى و مواد ـ شامل گوشت حیوانات، میوهها، درختان، مواد معدنى و امثال اینها ـ همه به زمین بازمیگردند؛ پس میتوان مبدأ آفرینش هر انسانى را از خاك دانست.
برخى آیات تنها دربارة شخص حضرت آدم(علیه السلام) است و برخى دیگر ممكن است عمومیت داشته باشد و در مورد همة انسانها به كار رود:
إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ؛(3)و(4)«من از گِل خشكیدهای كه از گِل بدبویی گرفته شده، بشری میآفرینم. هنگامى كه او را درست و آراسته کردم (پیکرسازیاش را به پایان رساندم،) و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید».
إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ؛(5)و(6) «من از گِل بشری میآفرینم. هنگامى كه آن را
1. ر.ك: عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن كریم، ج 12، ص 21.
2. تفاوت و نه تناقض؛ یعنی اینكه هر دسته ناظر به جهتی است كه در آیات دیگر، آن جهت ملحوظ نیست.
3. حجر (15)، 29، 30.
4. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 6، ص 332؛ عبد علی العروسی الحویزی، نور الثقلین، ج 3، ص 11 و محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 161.
5. ر.ك: ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 486 و ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 8، ص 69.
6. ص (38)، 72.
درست و آراسته کردم و از روح خود در آن دمیدم، براى او به سجده افتید».
كاملاً روشن است كه شخص خاص، یعنى حضرت آدم منظور است؛ زیرا در آنجا كه ابلیس میگوید: لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّیَّتَهُ؛(1) «همة فرزندانش را گمراه و نابود خواهم ساخت» اگر همة انسانها منظور بودند، دیگر «ذرّیته» نمیگفت.
پس در این مورد، «بشراً» اسمی عام است كه مورد استعمال آن، یك فرد است و این استعمال، یعنى كاربرد اسم عام براى اطلاق به فرد، «حقیقت» است نه «مجاز»؛ زیرا خصوصیت آن مصداق در این اطلاق، ملحوظ نیست. در حالی كه اگر اسم عامى را در خصوصِ یك مصداق به كار ببریم، یعنى مثلاً به جاى اینكه اسم شخصى «على» را به كار ببریم، كلمة «انسان» را به عنوان اسم خاص او استعمال كنیم، این «مَجاز» است.
وقتى خدا میفرماید: إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا و مقصود از این بشر، حضرت آدم باشد، این مجاز نیست. همچنین است وقتى میفرماید:
إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً؛(2)«من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد».
«خلیفه» اسم عام است، ولى چون در مورد شخص حضرت آدم به كار برود، مجاز نیست، و اگر دلیلى بر تعمیم نداشته باشیم دربارة سایر انسانها جارى نخواهد بود. اگر دلیلى نداشته باشیم كه غیر از حضرت آدم در میان انسانها خلیفة دیگرى هم هست، نمیتوانیم بگوییم چون حضرت آدم خلیفه بود، پس همة انسانها خلیفة خدا هستند؛ این آیه بیش از این را اثبات نمیکند، مگر آنكه دلیل دیگرى داشته باشیم.
إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً(3) مثل إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ؛(4) است. اگر خدا تنها آدم را خلق فرموده بود و بنا نبود انسان دیگرى به وجود آید، این كلام
1. اسراء (17)، 62.
2. بقره (2)، 30.
3. بقره (2)، 30.
4. حجر (15)، 28.
نظرات شما عزیزان: