وسوسه های شیطان
شیطان که همه بدبختیهای خود و رانده شدن از درگاه الهی و بهشت را از ناحیه آدم می دانست درصدد بود تا به هر طریق که ممکن است موجبات گمراهی آدم و حوا را فراهم سازد، پس ابلیس خود را در میان آرواره ماری پنهان کرد و به آدم نزدیک شد و رو به آدم کرد و گفت: به خدا سوگند من دلسوز و خیرخواه شما هستم، اگر از آن درخت بخوری از غیب و آینده باخبر می شوی و قدرت عظیم می یابی همینطور فرشته خواهی شد و زندگی جاودانه می یابی.(1)و چون آدم نمی دانست که با شیطان گفتگو می کند گفت: اینها وسوسه شیطان است و من جز به دستور پروردگارم عمل نمی کنم.
شیطان بعد از آدم به نزد حوا رفت و به او گفت؛ آیا می دانی که خداوند به سبب فرمانبرداری شما، استفاده از این درخت ممنوعه را بار دیگر برای شما مباح کرده است و به تو می گویم که اگر زودتر از آدم بتوانی از میوه این درخت بخوری بر آدم تسلط پیدا خواهی کرد پس حوا به طرف درخت رفت، فرشتگان خواستند او را برحذر دارند که خداوند خطاب به فرشتگان فرمود؛ او را تنها بگذارید تا خودش تصمیم بگیرد و مستحق پاداش و یا مجازات بشود.
و آنگاه حوا رو به آدم کرد و او را از ماجرا آگاه ساخت و هر دو از میوه آن درخت خوردند، در نوع میوه درخت اختلاف نظرهای بسیاری وجود دارد، اما درختان بهشتی امتیاز خاصی دارند و آن این است که در یک زمان چند نوع میوه می دهند و آن درخت که آدم و حوا از آن تناول کردند همزمان گندم، انجیر و انگور داشت.(2)
[21]1 - سوره اعراف، آیه 20.2 - گنجینه های خلقت (داستان پیامبران)، ص 16.
نظرات شما عزیزان: