فصل هفتم: پایگاه پرهیزکاری
اشاره
لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
از این جمله شریف قرآنی استفاده میشود که تعالیم، تکالیف، اوامر، نواهی و ارشادات الهی، متضمّن خیر و صلاح فرد و جامعه، و سازنده نظام و اجتماع هر چه صالحتر است.
خداوند خواسته است که امّت اسلام، خاتمه امم و امّت نمونه و امّت وسط و حامل و حامی دعوت او به عدل و میزان و توحید خالص و پرهیزکاری باشد.
از باب نمونه در تشریع روزه این مقاصد و فواید، منظور و این رسالت و صلاحیت پیریزی شده است. و اگر کمی فرصت و ضعف استعداد علمی به ما اجازه ندهد که از حکمتهای تمام احکام و تعالیم شرعیه سخن به میان آوریم و فرصت آن را هم نداشته باشیم که در تفصیلات و شرح مصالح و فواید روزه مطالعات لازمه را بنماییم، این مقدار را فرصت داریم که در جمله کریمه: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» که در آن خداوند درپایان، حکم به وجوب روزه فرموده است، تأمّل و دقّت کنیم.
جملهای که از آن فضیلت تقوا و نقش آن در سازندگی شخصیت مسلمان معلوم میشود.
جملهای که در این جا خدا در مقام بیان حکمت روزه به آن اکتفا فرمود، بیانگر آن است که محصول و میوه روزه، خودداری از مفطرات و ترک التذاذ و کامگیریهای نفسانی و تقوا و پرهیزکاری است.
متّقی و پرهیزکار، کسی است که از گناه اجتناب میکند، و اوامر و نواهی خدا را اطاعت مینماید، و به آنچه خلاف شرف و فضیلت است، نزدیک نمیشود. تقوا مشتق از وقایه است و آن چیزی است که در برابر صدمات و ضربات مادّی و معنوی حایل و حاجب و سپر قرار داده میشود. روزه داری ماه رمضان و نگاهداری این رژیم شرعی سبب حصول تقوا و تکمیل آن میگردد.
در روزه صبر و مراقبت، مخالفت با عادات، جهاد با شهوات و موارد دیگر از این قبیل، وجود داردکه هر کدام آدمی را به صفت تقوا آراسته میسازد.
بدیهی است مفهوم تقوا و این ثمره گرانبهای روزه، محدود به دایره عبادات یا محرّمات نیست؛ بلکه تقوا مفهوم وسیع و شاملی است که شعاع آن تمام نواحی وجود شخص را نورانی و نسبت به تمام تکالیف شرعیه از عبادات، معاملات، اجتماعیات، سیاسیات و آنچه در سازندگی شخصیت اسلامی مؤثّر است، او را عهده دار و مراقب میسازد؛ و باعث میشود که شخص از شاهراه شریعت محمدیه صلّیالله علیه وآله وسلّم قدم بیرون ننهد و امانتی را که به اقرار شهادتین و ایمان به معنی «رَضِیتُ بِاللهِ رَبٍّا وَبِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَبِالاسلامِ دِیناً وَبِالْقُرآنِ کِتاباً وَبِالکعَبَةِ قِبلةً وَبِامیرِالمُؤمِنِینِ وَاوْلادِه الطَّاهِرِینَ ائِمَّةُ»[65] عهدهدار حمل آن شده، حفظ نماید، و در آن خیانت نکند؛ و از این جا پاسخ یک پرسش روشن میشود.
پرسش این است که:
آیا اسلام میتواند در این زمان هم مسلمانان را به حرکت و ترقّی راهنمایی کند؟ و آیا اسلام در تحریک مسلمانان، قدرت گذشته را دارد؟
آیا مسلمانان اگر در امور خود از تعالیم اسلام الهام بگیرند و تکالیف شرعیه را سر مشق خود قرار دهند، میتوانند در عصر حاضر نیز مشعلدار علم، تمدّن، اخلاق و آزادی باشند و بشریت را از این سقوط عجیب و خطرناک و فقر معنوی و بیتقوایی نجات بخشند؟
جواب این است که: یقیناً میتوانند.
قطعاً اسلام استعداد این تحریک را دارا است؛ و هیچ تفاوتی در جهت صلاحیت اسلام بین امروز و دیروز نیست و همانطوری که دیروز عالیترین تعالیم و برنامهها، تعالیم اسلام بود، امروز و فردا و آینده تا هرزمان و هر عصر عالیترین تعالیم، تعلیمات اسلام است.
روزه اسلام، همانطور که در سال دوّم هجرت (سال فرض روزه) سبب رسوخ صفت تقوا و پرهیزکاری و اعتیاد به حفظ رژیم معنوی و واجد فواید صحّی و روحی و اجتماعی بود، امروز نیز چنین است و هیچ تفاوتی پیدا نکرده، بلکه فواید آن آشکارتر و در بعضی قسمتها بیشتر شده است.
عقیده توحید و یگانه پرستی که اساس تعالیم و هسته مرکزی دستورات و هدایت این دین حنیف است، همانطور که در گذشته سبب اتّحاد، اتّفاق، برداشتن فاصلهها و الغای امتیازات موهوم و بشرپرستی بود، امروز نیز چنین است؛ و یگانه راه علاج این همه بیماریهای اجتماعی و استعباد خلقالله، فقط عقیده توحید اسلام است.
تفاوتی که ما با آنان داریم و خصلتی که آنها را صاحب آن همه افتخار و عزّت و سر بلندی ساخت، و فقدان آن ما را گرفتار این همه عیوب و نواقص اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و زبونی و ضعف قرار داده، التزام آنها به احکام و تعالیم اسلام بود. آنان گفتن شهادتین را سپردن سند محکم برای عمل به لوازم و آثار آن دانسته و تخلّف از مقرّرات و شرایط این سند را آسان نمیشمردند؛ در حالی که ما مثل این است که با گفتن شهادتین، وظیفه و تکلیفی را- که از این اقرار به عهده ما میآید- احساس نمیکنیم.
آنها معنی شهادتین را باور کرده و دستورات قرآن را ضامن سعادت دنیا و آخرت و سرپیچی و تخلّف از آن را عین بدبختی، ضرر، خسارت و بلکه هلاکت میدانستند و همانگونه که ما از سمّ کشنده اجتناب میکنیم، آنان از محرّمات پرهیز میکردند، و همانطور که ما برای منافع و مقامات دنیوی میکوشیم و هر رنج و زحمتی را در راه دستیابی به آن تحمّل میکنیم، آنان در ادای واجبات کوشا، و رضای خدا را با بذل مال و جان خریدار بودند. آنها به سخنان پیغمبر صلّیالله علیه وآله وسلّم و رسالت آن حضرت، چنان ایمانی داشتند که اطاعت از اوامر او را عین رستگاری دانسته و سستی و مسامحه را کنار گذاشته بودند.
قرآن را برای عمل، و سخنان پیغمبراکرم صلّیالله علیه وآله وسلّمرا برای پیروی فرا میگرفتند، و عقیده داشتند که قرآن فقط برای خواندن و نوشتن نازل نشده و احادیث فقط برای این که در سینه محدّثین و صفحات کتب ثبت و ضبط شود، وارد نگشته است.
یگانه یا مهمترین موردی که اجتماع اسلامی را از اجتماع جاهلی جدا میساخت، التزام مسلمانان به عمل بود و این یکی از مهمترین عللی بود که مشرکان را به آن جنگها وادار کرد.
مشرکان دریافتند که اسلام به لفظ اکتفا نمیکند و پس از شهادتین، نوبت انجام فرایض، اطاعت و پیروی از خدا و رسول و ترک اخلاق ذمیمه و کردارهای نکوهیده است؛ از این جهت از تلفّظ این دو کلمه طیبه که متضمّن خیر و سعادت دنیا و آخرت است، خودداری داشتند و اگر مثل زمان ما اسلام از مسلمانی جدا بود و از آن گفتار، کرداری نمیخواستند شاید صلحی بین مسلمانان و مشرکان برقرار میشد و غزوه بدر، احد، احزاب و ... پیش نمیآمد.
اگر اسلام رضایت میداد که آنان به زبان، شهادت به توحید دهند، ولی عملا بتها را بپرستند و دختران را زنده به گور کرده و زنا، قمار، میگساری، ربا، خونریزی، سرقت، ستمگری و سایر معاصی را مرتکب شوند و نماز، روزه، زکات، حج و دیگر فرایض اسلام را ترک نمایند، میان کفر و شرک و توحید و جامعه اسلامی و اجتماع جاهلیت، این همه فاصله نمیافتاد.
امّا اقرار به زبان کافی نبود و علاوه بر گفتن شهادتین، به طور جدّی و مؤکّد موظّف بودند که به احکام شرعیه عمل کنند و عضویت در اجتماع اسلامی، بدون التزام به رعایت احکام- اگر چه به ظاهر باشد- امکان نداشت.
اسلام با اعمال و روش دوره جاهلیت، با بت پرستی و کفر، با فحشا و منکرات، با روابط نا مشروع زن و مرد، با بیحجابی و بیعفّتی، با بیعدالتی، با دروغ و خیانت، با زورگویی و استبداد زمامداران، مبارزه را آغاز کرد و این اعمال در جامعه مسلمانان آن روز، با اسلام و تسلیم مغایر بود؛ از این رو، به مجرّد این که در هر موضوع آیهای نازل، ودستوری صادر میشد، فوراً اجرا میگردید.
وقتی آیه حرمت خمر نازل شد، خمهای شراب را روی زمین ریختند و شراب سازی و میفروشی ممنوع شد.
وقتی حرمت ربا اعلام شد، ربا خواری متروک، و قرض الحسنه رایج گردید. هنگامی که آیه وجوب روزه ماه رمضان نازل شد، همه با شور و شعف به اطاعت فرمان خدا کمر بستند. و چون آیه حجاب نازل گردید، حتّی یک زن مسلمان نیز بیحجاب نماند. هنگامی که فرمان جهاد میرسید، شهادت را رستگاری و سعادت میشمردند و اگر به آن نایل نمیشدند، ناراحت میگشتند.
آنان با آن که در آغاز تشریع این تکالیف، به آن انس نداشتند، چون شهادتین را برای عمل، به زبان میآوردند و به این گواهی خود احترام نهاده و خود را متعهّد میشمردند، فوراً اجرا میکردند.
امّا گویا ما شهادتین را برای عمل، به زبان جاری نمیکنیم و خود را در برابر این گواهی بزرگ و پر از خیر و برکت متعهد و ملتزم نمیدانیم.
بلندگوی مساجد، رادیوهای شهرها و کشورهای مسلمان نشین در اوقات نماز، نوای خوش اذان سر داده و به توحید و رسالت، شهادت میدهند؛ امّا مجامع، محافل، کوچهها، خیابانها، بازارها و مدارس، عملا این شهادت را نمیدهند.
واقعیت این است که فرق اجتماع ما با اجتماع جاهلی این است که آنها کلمه اسلام را بر زبان جاری نمیساختند و ما شهادتین را میگوییم و بعضی تکالیف عادی و اخلاقی را انجام میدهیم؛ ولی به طور مطلق به لوازم آن پایبند نیستیم. قرآن را کتاب دینی خود میدانیم؛ امّا در مظاهر عمده اجتماعی با آنها که قرآن، کتاب، و اسلام، دین آنها نیست فرق زیادی نداریم.
اگرچه در عصر رسالت و صدر اسلام هم افراد منافق- که به زبان اظهار اسلام میکردند؛ ولی در عمل با اسلام مخالفت داشتند- بسیار بود؛ ولی، افراد ملتزم به آداب اسلام و کسانی که منبع تصوّرات، افکار و آرا و اعمال اجتماعی و سیاسی آنها «اسلام» بوده و شخصیتی کاملا اسلامی داشتند نیز موجود بودند. علاوه بر این، قرآن و حدیث و به طور کلّی قوانین اسلام، مرجع و مصدر امور عموم بود و کسانی که تخلّف میکردند، متخلّف از کتاب و سنّت و قانون دولت و حکومت شناخته میشدند.
مطابق آن چه در تاریخ مطالعه میکنیم در عصر پیغمبراکرم صلّیالله علیه وآله وسلّمبرنامه کار این چنین بود که اقرار به شهادتین از اطاعت اوامر و نواهی پیغمبر صلّیالله علیه وآله وسلّم تفکیک پیدا نکند و حتّی منافقین هم ملتزم به حفظ ظواهر آداب شریعت بودند و اگر کسی تخلّف میکرد، مثلا مرتکب سرقت، زنا، میگساری و یا قمار شده، و یا از شرکت در جهاد خودداری مینمود، او را با حد یا تعزیر شرعی کیفر میدادند وچه بسا که در بعضی موارد وی را مرتجع و مرتد میدانستند و در بعضی موارد، در مذمّت و نکوهش او آیه وارد میشد؛ چنان چه بر حسب تفاسیر، نزول آیات:
وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ 66]
(تا آیه 78 از برائت) امتناع «ثعلبه بن حاطب» از ادای زکات بود.[67]
هرگاه پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمانی یا وعده ثواب و اجری در انجام عملی میداد، زن و مرد در به جای آوردن آن از هم پیشی میگرفتند و مانند زمان ما نبود که هر چه مصلحین، دعوت به اعمال خیر بنمایند، اثر نبخشد.
نظرات شما عزیزان: