دین شناسی
مدار و محور زندگی و رفتار انسان، «شناخت» ها و «باور» های اوست. هرچه شناخت های انسان درست تر، عمیق تر و جامع تر باشد، حرکت او در مسیر کمال و هدف خلقت بیشتر خواهد بود. از این رو تلاش برای کسب معرفت های لازم و شناخت های مفید، ارزنده و ضروری است.
یکی از مهم ترین شناخت ها، «دین شناسی» است که در پژوهش این شماره به خوانندگان گرامی تقدیم می شود.
دین چیست؟
انسان در چگونه زیستن، از یک سلسله معیارها، مقرّرات و اصول پیروی می کند. مجموعة برنامه های علمی و اعتقادات قلبی و شیوة زیستن که برمبنای فرموده ها و خواسته های خداوند باشد، «دین» نام دارد. از این رو به آن چه که پیامبران الهی از سوی خداوند می آورند و مردم را به آن فرا می خوانند (چه در مرحلة عقیده، چه عمل) دین گفته می شود. «دین»، آیین و مقرّراتی است که آفریدگار برای انسان ها قرار می دهد که شامل اصول دین و فروع دین می شود.[1]
اصل معنای دین، اطاعت و پاداش است و به معنای ثانوی در مورد «شریعت» به کار می رود، چون دین و شریعت هم، نوعی انقیاد و فرمانبرداری است. در روایات اسلامی هم در تفسیر و تحلیل دین، به مفهوم پذیرش و تسلیم و طاعت اشاره شده است. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع): «اصل الدینِ شجرة اصلها التسلیم و الرضا؛[2] اساس و ریشة دین، درختی است که ریشه در تسلیم و رضا دارد.»
از این رو برای رسیدن به آیین خدا پسند و زندگی منطبق با خواسته های آفریدگار، ابتدا باید «دین» را شناخت، در مرحلة بعد شناخت آن چه انسان را از دین خارج می کند و به وادی طغیان و عصیان می کشاند، ضروری است. کسی می تواند مدعی زندگی مکتبی و متدینانه باشد که برای شناخت دین، تلاش کرده و به این «معرفت ناب» رسیده باشد.
شناخت های بسیار و علوم متفاوتی میان مردم رایج است، ولی راستی کدام معرفت و آموزش، حیاتی تر و مهم تر است؟
امام کاظم(ع) می فرماید: «وجدتُ علم الناس فی اربع: اولها ان تعرف ربک، و الثانیة ان تعرف ماصنع بک، و الثالثة ان تعرف ما اراد منک، و الرابعة ان تعرف ما یخرجک من دینک؛[3] همة دانش مردم را (خلاصه شده) در چهار چیز یافتم:
اول: آن که پروردگارت را بشناسی؛
دوم: آن که بدانی با تو چه کرده (و چه نعمت هایی به تو داده است)؛
سوم: آن که بدانی از تو چه خواسته است؛
چهارم: آن که بدانی چه چیزی تو را از دینت خارج می سازد.
این چهار نکتة مهم، اصول کلی و ریشه ای دین شناسی است که در «خداشناسی»، «نعمت شناسی»، «وظیفه شناسی» و «راه شناسی» خلاصه می شود.
در کلام دیگری از آن حضرت نقل شده است: «اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به؛[4] سرآغاز دین، خداشناسی است و کمال شناخت او، پذیرفتن و تصدیق اوست.»
اهتمام به شناخت دین
به دلیل اهمیت دین و پیوند سعادت و شقاوت انسان با دین داری و بی دینی، پیشوایان اسلام سفارش اکید به شناخت دین کرده اند.
واژة «تفقّه» که در روایات، فراوان به کار رفته و معیاری برای معرفت و هدایت یافتگی مسلمان بیان شده، به معنای معرفت عمیق و شناختِ ژرف از دین است.
قرآن کریم، سفر و هجرت را برای فراگیری دین یک وظیفه می داند و اگر برای همه، امکان و فرصتِ سفر برای کسب شناخت عمیق دین و استفاده از محضر پیشوایان دین نیست، آن را وظیفة یک «گروه خاص» می شمارد که برای این منظور کوچ کنند و دین را بشناسند، آن گاه به زادگاه و نزد قوم و قبیلة خویش برگردند و آنان را «انذار»کنند. آیه ای که این فرمان در آن است به «آیة نَفْر» معروف است: « ما کان المؤمنون لینفروا کافّة فلولا نفرَ منْ کل فرقة منهم طائفة لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرونَ؛[5]
بر مؤمنان نیست که (برای فراگیری دین) همه کوچ کنند. پس چرا از هر فرقه ای گروهی کوچ نمی کنند تا در دین به معرفت عمیق برسند(و دین شناس شوند) و چون نزد قوم خود برمی گردند، آنان را انذار کنند و بیم دهند، باشد که حذر کنند.»
در زمان پیامبر خدا(ص)، تفقّه در دین به این بود که افراد، از شهرها و آبادی های خود به مدینه بیایند و آیات قرآن را بشنوند و از زبان پیامبر، معارف دین و وظایف شرعی و حلال و حرام را بیاموزند، سپس برگردند و آن تعالیم و هشدارها و فرمان ها را به دیگران هم ابلاغ کنند. و چون این کار، دشوار بود و برای همه کس فراهم نمی شد، ضرورت داشت که گروهی به نمایندگی از بقیه دست به این کوچ و سفر آموزشی بزنند تا دین شناس گردند.
امروز هم تکلیف «معرفت دین» و تلاش در این راه، وظیفة هر مسلمان است.
پیامبر خدا(ص) فرموده است: «اُفّ لکل مسلم لایجعل فی کل جمعة یوما یتفقه فیه امر دینه و یسأل عن دینه؛[6] وای بر هر مسلمانی که روزی را در ایام هفته اختصاص به این نمی دهد که در آن به ژرف نگری و پرسیدن از دین خود بپردازد؟!»
از امام صادق(ع) نیز چنین روایت شده است: «لو اتیت بشابّ من شباب الشیعة لا یتفقة لأدبتة؛[7] اگر جوانی از جوانان شیعه را نزد من آورند که دین شناس نیست، او را ادب می کنم.»
در روایت دیگری، امام آرزو می کند که: کاش بالای سر اصحاب من تازیانه و شلّاق باشد تا در حلال و حرام الهی دین شناس بار آیند.[8]
این کلمات گهربار، اهمیت بسیار و نقش کلیدی دین شناسی را در رسیدن به رضای خدا و عمل بر محور تکلیف، می رساند، که آن امام رئوف و مظهر رحمت و عطوفت، هم سخن از ادب کردن جوانان بی خبر از دین دارد، هم آرزوی این که با زور هم که شده، پیروان اهل بیت در مسائل دینی آگاه و بصیر باشند.
آفت ضعف در شناخت دین
«دین داری» در سایة «دین دانی» فراهم می شود. هدف از دین شناسی هم، عمل به دین خدا و رسیدن به سعادت است. از این رو اگر شناخت دینی ضعیف باشد، مرحلة عملی زندگی مسلمان هم دچار آفت و آسیب می شود و از رسیدن به هدف می ماند.
برخی از مردم، در دین خود «سطحی نگر» ند. نگاه سطحی و شناخت کم عمق از دین، زمینة انحراف و لغزش را فراهم می آورد. آن چه از ما خواسته اند، «بصیرت دینی» است. از سخنان امام علی(ع) است که:
«ایها الناس! لا خیر فی دینٍ لا تفقّه فیه...؛ [9] ای مردم! در دینی که تفقّه در آن نباشد، خیری نیست.»
در سخنی دیگر فرموده است: کسی که بدون تفقّه و دین شناسی عمیق، به اعمال دینی می پردازد، همچون الاغ آسیاب (و خر خرّاس) است که همواره می چرخد، ولی پیشروی ندارد.[10]
تقویت بنیان باورهای دینی و اعتقادات مذهبی، موجب می شود یک جوان مسلمان در برابر امواج فکری مختلف نلغزد و با یک سلسله شبهات و سؤالات، در دین خود متزلزل و دچار شک و تردید نشود.
دین شناسی، پشتوانه ای برای مسلمان ماندن و مکتبی زیستن است و بدون آن انسان در معرض وسوسه ها و شک ها و انحرافات قرار می گیرد.
امام صادق(ع) ضمن دعوت به دین شناسی و ژرف نگری در مسائل دینی (تفقهوا فی الدین...) کسانی را که دین شناس نیستند، با صفتِ اَعرابی (بادیه نشین و بی فرهنگ) یاد می کند.[11]
در سخن زیبای دیگری، در بیان هویت مکتبی و استقلال فکری و ذوب نشدن در اندیشه های دیگران که نتیجة ژرف نگری در دین و داشتن بصیرت دینی است، خطاب به یکی از اصحاب خویش به نام «بشیر دهّان» می فرماید:
«لا خیر فی من لا یتفقّه من اصحابنا یا بشیر: انَّ الرجل منهم اذا لم یستغن بفقهه احتاج الیهم، فاذا احتاج الیهم ادخلوه فی باب ضلالتهم و هو لایعلم؛[12] ای بشیر! از اصحاب و پیروان ما، در کسی که دین شناس نیست، خیری نیست. یک شخص از پیروان ما اگر با دین شناسی خود به بی نیازی (و استقلال فکری و مکتبی) نرسد، به مخالفان ما نیاز پیدا می کند و چون به آنان نیازمند شود، اورا در گمراهی خودشان وارد می کنند، بی آن که او خودش متوجه شود.»
آیا غرب زدگانی که در فرهنگ بیگانه هضم می شوند، یا وادادگانی که دچار افکار التقاطی و فهم غلط و برداشت های انحرافی از دین می گردند، جز این است که به سبب ضعف بنیة فکری در شناختِ دین حق و درست، از «صراط مستقیم» خارج می گردند و به انحراف کشیده می شوند؟
بی مایگان، همیشه درد سر ساز بوده اند، چه برای خودشان و چه برای دیگران. اغلب دین سازان و پدید آورندگان فرقه های انحرافی و مسلک های بی اساس، کسانی بوده اند که بینش قوی و غنی به دین نداشتند؛ هم گمراه شدند، هم دیگران را به گمراهی کشیدند.
نظرات شما عزیزان: