تفاوتهاي دو شيوة تربيتي عرفان عملي و اخلاق
عرفان عملي نيز با اخلاق از آن جهت که دو شيوة تربيتي هستند ـ نه به عنوان دو علم ـ تفاوتهايي دارد که به برخي اشاره ميکنيم:
۱. پويايي و تحرک در اخلاق و عرفان
گفته شده: اخلاق ساکن است و عرفان پويا و متحرک. در عرفان سخن از مبدئي است که سالک از آنجا آغاز ميكند و منازلي که ميپيمايد و مقصدي که بدان ميرسد، ولي در اخلاق سخن از اعتدال قواي نفس و تخلّي (پاک شدن) از رذائل و تحلّي (آراسته شدن) به فضائل است[۱] .
به نظر ميرسد اين سخن نياز به تصحيح و تکميل دارد، زیرا در اخلاق هم نوعي پويايي وجود دارد. اخلاق و عرفان هر دو در صدد تغيير انساناند و تغيير بدون پويايي و تکامل معنا ندارد.
اخلاق، آدمي را از رذيلت به فضيلت سوق ميدهد و چون فضايل را همچون رذائل تشکيکي و داراي درجات ميداند، در تلاش است آدمي را به مراتب عالي هر فضيلت برساند و اينها همه بدون پويايي و تحرک ممکن نيست. پس بايد گفت:
اولاً، پويايي در عرفان بيشتر از اخلاق است، زیرا در عرفان سخن از سير و سلوک در عوالم وجودي است و در اخلاق حداکثر حرکت از رذائل به سمت فضائل مطرح است، اما با بقاي انسان در همين عالم دنيا، بدون هيچ حرکتي به سوي عوالم ماوراء طبيعت.
ثانياً، پويايي در عرفان پايدارتر است، زیرا دو سفر از چهار سفر سالک نامتناهي است. يعني سفر دوم و سفر چهارم. ولي انساني که جويايِ اعتدالِ قوايِ نفس است و دستيابي به ملکه عدالت را طلب ميکند، با دستيابي به آن از حرکت ميايستد.
ثالثاً، پويايي در عرفان ريشهدارتر است، زیرا سالک در صدد سفر از «خود» است و اخلاقي در صدد سفر از برخي صفات خود به صفات ديگر است. توضيح بيشتر خواهد آمد.
۲. فناي نفس و تقويت آن در عرفان و اخلاق
اخلاق در صدد تقويت نفس است، اما عرفان در صدد فناي نفس است. در اخلاق تمام تلاش اين است که اخلاقي با تقويت نفس، امير شهوت و غضب خود ـ به معناي اخلاقي و نه عرفي اين دو ـ گردد و با اعتدال اين دو و رهبري عقل به عدالت دست يابد، ولي در عرفان تلاش سالک در راستاي فناي نفس در ذات پروردگار است. سالک ميخواهد جان خويش را در پيشگاه معشوق هديه کند. او دائماً ميگويد:
روي بنما و وجود خودم از ياد ببرخرمن سوختگان را همه گو باد ببر[۲]
و ميگويد:
اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم [۳]
قابل توجه است که در سفر اول، نفس سالک بر اثر رياضتهاي عرفاني تواني فوقالعاده پيدا ميکند، ولي نکته اينجاست که اولاً نيت سالک فناي نفس است، ولي اخلاقي درصدد تقويت آن است و ثانياً سالک به برکت هدايتهاي استاد از اين توان نفس در راه فناي آن بهره ميگيرد.
۳. شدت خطر در عرفان و اخلاق
در عرفان عملي خطر بيشتر و مهلکتر است، ولي در اخلاق خطر و ضرر کمتر است.
گمراهي سالک پيشرفته، همانند لغزش کوهنوردي است که از بالاي کوه ميافتد و لغزش در اخلاق همچون لغزيدن پاي آدمي در حال راه رفتن بر زمين هموار است. انحراف در سلوک در برخي منازل به «فرعونصفتي» و «ادعاي خدايي کردن» ميانجامد.
۴. لزوم استاد در عرفان و اخلاق
به دليل همين فراواني خطرات در عرفان، داشتن استاد لازم است، اما در اخلاق گرچه وجود استاد بهتر است، اما ضروري نيست.
ترك اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي [۴]
استاد، همان انساني است که خود به کمال انساني رسيده است و مأموريت يا اجازة دستگيري سالکان راه را دارد.
بحث ضرورت استاد سلوک در بخش «راهنماي سفر» خواهد آمد.
البته بايد دانست که رسيدن به کمال انساني در موارد نادري بدون استاد ممکن است. «اويسيها» يا «مجذوبان سالک» بدون استاد ظاهري به کمال ميرسند، ولي ميدانيم كه النادر کالمعدوم؛ «چيزي كه كم است، گويا نيست».
۵. امکان خروج از تيررس شيطان در عرفان يا اخلاق
در عرفان عملي خروج از تيررس شيطان ممکن است، ولي در اخلاق عملي اين کار ميسر نيست. انسان سالک به علت ويژگي پويايي عرفان با رسيدن به مقام مخلَصين به نص قرآن، از دسترس شيطان، خارج ميگردد. شيطان خود گفته است:
«... لأغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» ؛[۵]
«حتما همة بندگانت را گمراه ميسازم، جز مخلَصان را».
و خداوند اين اعتراف شيطان را چنين امضا نموده است:
«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ» ؛[۶]
«تو را بر بندگان خاصّم تسلطي نيست».
اما در اخلاق آدمي دائما گرفتار نفس است و هيچگاه به مقام مخلَصين بار نمييابد.
نکاتي چند پيرامون تفاوتهاي اخلاق و عرفان
۱. تفاوتهاي مذکور ميان اخلاق و عرفان به عنوان دو شيوة تربيتي در نظر گرفته شد که البته در دو علم عرفان عملي و اخلاق عملي هم وجود دارند. اگر بخواهيم تفاوت اخلاق و عرفان را به عنوان دو علم در نظر بگيريم، همانند ساير موارد، تفاوت به اختلاف موضوع و مبادي و روش باز ميگردد. تعيين دقيق اين سه با توجه به تفاوتهاي گفته شده ميسّر است.
۲. تاکيد بر تفاوتهاي عرفان و اخلاق به جهت اين است که همانندي اين دو موجب گشته که يكي انگاشته شوند. بسيارند کساني که در برخورد با هر شخصيت اخلاقي او را سالک و عارف ميپندارند و يا هر کتاب مشتمل بر مواعظ و معنويات را کتابي عرفاني ميشمارند. البته انسانهاي اخلاقي و کتابهاي اخلاقي که بوي عرفان ميدهند نيز وجود دارند، ولي در ليست عارفان و کتابهاي عرفاني نميگنجند.
۳. اخلاق عملي و عرفان عملي هر دو از بايدها و نبايدها بحث ميکنند و هر دو متّکي بر جهانبيني خاص خويشاند و به همين دليل تفاوت اين دو در تفاوت اخلاق نظري و عرفان نظري ريشه دارد. اصولاً، اخلاق از جهانبيني تغذيه ميکند. اخلاق کمونيستي ريشه در جهانبيني کمونيستي دارد و اخلاق توحيدي ريشه در جهانبيني توحيدي.
اختلاف شخص عارف با انسان اخلاقي را بايد در نوع نگرش آن دو به عالم و آدم و خداوند جست.
۴.استاد ميفرمود: با اخلاق ريشة رذائل از وجود انسان کنده نميشود و فقط با عرفان رذائل ريشهکن ميشود، پس عرفان حتي در تأمين هدفي که اخلاق به دنبال اوست موفقتر است. در مقام تمثيل فرض کنيد ديواري است که شما ميخواهيد در سايه و پناه او زندگي و استراحت کنيد، اما اين ديوار پر از مار و مور است و انواع حشرات و حيوانات موذي در آن لانه دارند، کسي به شما دارويي ميدهد که اگر به ديوار بپاشيد پنج ساعت حيوانات را بيحس ميکند و شما ميتوانيد کنار ديوار استراحت کنيد اما قبل از اتمام مهلت بايد برخيزيد و دو مرتبه دارو را به کار ببريد و گرنه با حمله حيوانات مواجه ميشويد. در اين صورت دائماً بايد با مبارزه با حيوانات موذي مقداري بياراميد. اخلاق چنين وظيفهاي را به عهده گرفته است. ميگويد: با تقويت قوة عاقله، قواي شهواني و غضبي را دائماً کنترل کنيد تا گزيده نشويد، اما عرفان ميگويد اين ديوار را بايد خراب کرد و ديواري بدون سوراخ و غيرقابل نفوذ و مطمئن ساخت تا بتوان عمري در كنارش آرام گرفت. آن ديوار جديد با فناء في الله و بقاء بالله ساخته ميشود. نفس فاني در خدا از انانيت و آثار آن به دور است. استاد ميفرمود: اگر آدمي بخواهد عمري به روش اخلاق، يکي از صفات رذيله را از وجودش ريشهکن کند، نميتواند.
پانویس
۱. . مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، بخش عرفان.
۲. . ديوان حافظ.
۳. همان.
۴. ديوان حافظ.
۵. ص/۸۳؛ حجر/۴۰.
۶. الحجر/۴۲؛ اسراء/۶۵.
نظرات شما عزیزان: