پنج ذکر نجات بخش
آدم به پنج ذکر توجه داده شده که او را نجات میدهد: یک: ذکر خدا، دو: ذکر آیههای خدا، سه: ذکر عباد خدا، چهار: ذکر مرگ و پنج: ذکر نعمتها. قرآن میگوید: «اگر آدمها به این آیهها توجه نکنند، روز قیامت کور محشور میشوند». آیه یعنی نشانه، یک نعمت برای انسان آیه است. معمولاً نعمتها ما را یاد خدا نمیاندازد، بلکه بیشتر ما را غافل میکند. گاهی خدا به طریقی خودش را به ما نشان میدهد؛ اگر مریض شوید، به یاد خدا میافتید. اگر برای کاری طراحی و برنامهریزی کنید اما به نتیجه نرسد، میفهمید که خدا دارد به شما میگوید که کسی نیستید. اینها همه آیه است. خدا با شکستن، مریضکردن، گرفتارکردن ما، ناامنی، میراندن اطرافیان، زلزله، سیل و هر چیزی که ما را از خواب بیدار میکند، خود را به ما نشان میدهد. قرآن میگوید: «ظالمترین افراد کسانی هستند که آنها را متوجه آیه کردند، ولی آنها اعراض کردند.»
کمِ مداوم خوب است
در این مسیر کمهای مداوم خوب است؛ تند کردن و کند کردنهای شدید ضربه میزند. اگر بتوانید زیارتهای یک دقیقهای داشته باشید، خوب است، اگرنه هفتهای یک بار، اگرنه ماهی یک بار. کمِ مداوم به نهادینه کردن کمک میکند. ظرفیت وجودی مثل بادکنک است، اگر بیشتر از حد اضافه شود، میترکد. عبادت بیشتر از ظرفیت، یکی از این دو نتیجه را دارد: یا عُجب است یا تنفر، که هر دو بد است. هم نفرت از عبادت چیز بدی است و هم عُجب. اگر ما هر کس را دیدیم، گفتیم که او از ما بهتر است، معلوم است عبادت ما اثر خوبی داشته است.
هدف از ذکر خوبان، یاد خداست
عقل، پیامبر درون است. عقل چه میگوید؟ آقا امیرالمؤمنین(ع) وقتی خلیفه اول، خلافت را غصب کرد، فرمودند: «لباس خلافت را به زور پوشید، اندازهاش نبود. من هم فکر کردم که آیا با دست بریده حمله کنم (کنایه از نبود یار است)، یا بر ظلمتها صبر کنم. فکر کردم صبر عاقلانهتر است، چون با صبر، اصل و اساس از دست نمیرود.» اهم و مهم کردن یک کار عاقلانه است. به همین معنا دفع افسد به فاسد هم درست است. پیامبر(ص) اهل مدارا بوده، میگفتند با اهل باطل مدارا کنید. مدارا یعنی اینکه مهم را فدای اهم کنیم.
تمام وجود آقا امیرالمؤمنین(ع) خدا را نشان میدهد. اگر کسی با معرفت بگوید علی(ع)، انگار گفته خدا. اگر میخواهی یاد امیرالمؤمنین(ع) بیافتی، بگو روحالله خمینی، چون یک مدل کوچک از امیرالمؤمنین(ع) است. اگر میخواهی یاد امام خمینی بیافتی، به یاد شهدا باش؛ این ذکر خوبان است. آدم عبرت میگیرد. در یک حدی شهدا، در یک حدی علما و در یک حد ائمهی معصومین(ع). این کار مبنای قرآنی دارد؛ «وأذکر عبادنا إبراهیم، إسحق…»، قرآن خوبها را به رخ میکشد. کسانی که بالا رفتند، به ما امید بالارفتن میدهند. ما باید کسانی که بالا رفتند را به هم نشان دهیم. قرآن میگوید که اینها بشر هستند و چون بشرند، الگو هستند. منظور از ذکر عباد در قرآن، این است. باید چشمهها و حوضچهها ما را به جویهای اصلی و جویها ما را به رودخانهها و رودخانهها ما را به دریاها برساند. توجه به شهدا خوب است اما نباید ما را متوقف کند. توجه به ائمه هم نباید ما را نگه دارد بلکه باید برای رسیدن به خدا باشد. امام رضا(ع) بدون خدا ارزشی ندارد؛ توحید یعنی همین. اینها خدا را در چشمها بزرگ میکنند.
یاد خدا در سیاست و بازار
فعال فرهنگی، تاجر و سیاستمدار بیشتر به تقویت معنوی روحشان نیاز دارند و این کار نباید فصلی و منحصر به ایام خاصی باشد. خداوند در مورد حج میفرماید: «اعمال حج که پایان یافت، نگو دیگر تمام شد؛ بلافاصله خدا را یاد کن.» عبادتت را که انجام دادی، فکر نکن تمام شده است، بلکه تازه شروع شده؛ بروید در اجتماع و به یاد خدا باشید. باید به کارهای ظاهراًً دنیوی، رنگ و بوی اخروی داد. باید در دنیای سیاست و بازار به یاد خدا بود. در خطبهی متقین، وقتی امیرالمؤمنین(ع) نماز شب متقین را توصیف میکنند، بلافاصله میگوید: «اینها روز نمیخوابند». مؤمن در روز با حلم حرکت میکند؛ ارتباطات اجتماعی حلم میخواهد. با افراد متفاوت سر و کار دارد؛ بعضی نفاق دارند، بعضی تنبل هستند، بعضی نامردی میکنند. مؤمن در روز اهل تعلیم و تعلم است، اهل نیکی و تقواست.
ما آرزوی پیشرفت همدیگر را نداریم!
در بیان امیرالمؤمنین (ع) هست که «خدایا تو میدانی که ما نیتی جز اعتلای کلمهی تو نداریم.» اخلاص این است که شما حاضرید آن گروه دیگر پیشرفت بیشتری کند و از شما جلو بزند. در فوتبال، یک نفر که گل میزند همه خوشحال میشوند، چون میدانند که تیم میبرد. ما آرزوی پیشرفت همدیگر را نداریم، نام برایمان مهم است. آدم باید نگاهش را وسیع کند، راهش هم این است که آدم مرامنامه داشته باشد و خطوط قرمز را مشخص کند. شما باید برای توفیقتان گریه کنید. هر کار خیری که میخواهید شروع کنید، بیایید حرم.
توکل هم به معنای استفاده نکردن از اسباب نیست. توکل یعنی از اسباب استفاده کن، اما اگر دغدغه داشتی، به دغدغههایت اعتنا نکن. فعالیتهای سیاسی امام خمینی(ره) را مطالعه کنید، میبینید که بیحساب نبوده. تاکتیک و برنامههایی داشتند. ولی آدم یک سری چیزهای پشت پرده را نمیبیند. ما باید تکلیفمان را انجام دهیم؛ یک وقت در شرایط امام حسین(ع) هستیم، یک وقت هم زمان صلح امام حسن(ع) و مداراهای امام صادق(ع) است. آن چیزهایی را که ما اشراف نداریم و نمیبینم، إنشاءالله خودش درست میکند.
فرق بین اوّاب و توّاب
نه فعالیت فرهنگی، نه عبادت و نه نبرد در راه خدا – چه نظامی و چه فرهنگی – آدم را نجات نمیدهد. پس چه چیزی نجات میدهد؟ عبودیت و بندگی. عبادت یکی از جلوههای بندگی خداست. اگر عبادت در بطن عبودیت نباشد، میشود مثل شیطان که ۶ هزار سال عبادت کرد. ثروت، قدرت، لذت و شهرت جلوههای دنیا هستند که البته در دین هم چنین چیزهایی داریم. یعنی ثروتخواهی و تولید ثروت، شهرتخواهی و تولید شهرت و قدرتخواهی و تولید قدرت؛ امیرالمؤمنین(ع) ثروت تولید میکردند، امام باقر(ع) ثروت تولید میکردند، پیامبر(ص) تجارت میکردند، حضرت خدیجه(س) تجارت میکردند و جنگهای امیرالمؤمنین(ع) بر سر حکومت بوده است. حکومت از مهمترین مظاهر دنیاست، ولی چرا آنها از یاد خدا غافل نمیشدند؟ خدا میگوید که ثروت تولید کنید تا به دنبال آن، عزت هم برای جامعهی اسلامی به ارمغان بیاید؛ لذا چون به امر خدا شروع میکنم، میتواند ادامهی آن هم الهی باشد. نیتها آدم را حفظ میکند. خدا در مورد حضرت سلیمان میگوید:«سلیمان اَوّاب است». «اَوّاب» یعنی کسی که زیاد به سوی خدا برمیگردد. پس «توّاب» یعنی چه؟ هر دو به سوی خدا برمیگردند، اما یکی از اول اشتباه میرود و سرش که به سنگ خورد، برمیگردد و دیگری از همان ابتدا به مسیر اشتباه نمیرود، او اَوّاب است. برای حرکت باید مستندات محکم داشته باشیم. اگر آدم میخواهیم دیگران را نجات دهیم، نباید پا در جهنم بگذاریم. آدمهای خوب هم اشتباه میکنند. خیلیها اول انقلاب در برخورد با بیحجابی تندروی کردند، نتیجهاش این شد که حالا هر اقدامی میخواهند بکنند، آن روزها را یادآوری میکنند.
کار فرهنگی از جنس زایش است
مؤمن باید چند ویژگی داشته باشد: یک: شاخص و معیار داشته باشد، دو: تکالیفش را بداند، سه: نعمتهایی که خدا داده را بشناسد، چهار: با برتر از خودش، خود را بسنجد و پنج: با بدبینی خودش را بررسی کند. کار فرهنگی از جنس زایش است و عجله در آن جواب نمیدهد. خوب و بدش هم فرقی نمیکند. زایش چطور است؟ امام(ره) چطور این زایش بزرگ (انقلاب اسلامی) را به وجود آورد؟ خون دلها خوردند و سالها دربهدری و صبر و حلم و… را متحمل شدند. شاگرد تربیت کردند. شاگردها، شاگرد تربیت کردند. آنها با بدنهی مردم در مساجد و… ارتباط داشتند. عوامل مختلف دست به دست هم داد تا عنایت خدا شامل حال ما شد. موجی ایجاد شد. تازه همهی آدمهایی که با موج آمدند، اصلاح نشدند؛ لذا کار فرهنگی دیر جواب میدهد، هر مقدار که میتوانیم بار برداریم. هر کس توان زیادتری دارد، تکلیفش سنگینتر است.
در مقابل نعمتهایی که خدا به ما داده، تکلیفمان چیست؟ خیلی چیزها جزو تکالیفمان است اما ما به فکرشان نیستیم. باید خودمان را با کسانی که از ما بالاتر هستند مقایسه کنیم تا خودمان را بالا بکشیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «مؤمن شب را به صبح و صبح را به شب نمیآورد مگر اینکه به خودش بدبین است و پیوسته از خودش ایراد میگیرد.» نگفتند مکتوب کنید ولی مکتوب کردن منظم میکند. آدم وقتی به نوشته نگاه میکند، ذهنش انسجام دارد و جوانب قضیه را میبیند. ما میخواهیم پیامی را به نسل جوان منتقل کنیم و یک عده را از غرق شدن نجات دهیم. یک وقت طراحیها درست بوده و نتیجه گرفتیم، یک وقت هم با اینکه طراحیها درست بوده ولی نتیجه نگرفتیم. در اینجا میگوییم به ما ربطی ندارد. امیرالمؤمنین(ع) همینطور بودند؛ سکوت و همکاریشان برای همین بوده و یک هدف داشته است.
نظرات شما عزیزان: