پاسخ خداوند به فرشتگان
به هرحال خداى سبحان در پاسخ فرشتگان فرمود:انّى اعلم ما لاتعلمون ؛ من به چيزى آگاهم كه شما نمى دانيد. يعنى شما از آفرينش اين موجود بى خبريد، شايد منظور حق تعالى اين بود كه : شما همين افساد و خون ريزى ظاهرى را مى بينيد، اما خبر نداريد كه چه مردان پارسا و بزرگى در ميان اين ها به وجود خواهند آمد، كه عالى ترين فرد شما يعنى جبرئيل امين هم نمى تواند به مقام و مرتبه آنان برسد و لودنوت انملة لاحترقت (5) مى گويد. و در مجموع ، آن ها نمى دانستند كه مصلحت خلقت اين موجود به مراتب بيش از مفسده اش خواهد بود.
يا اين كه منظور فرشتگان اين بود كه مى خواستند خود به مقام خليفة اللهى حق تعالى نايل گرديده و در زمين ساكن شوند. خداى سبحان با اين سخن ، به طور سربسته به آن ها جواب داد كه شما مصلحت خود را نمى دانيد و من بهتر مى دانم كه چه كسى بايد در آسمان ، و چه موجودى در زمين ساكن شود.
يا همان طور كه در بالا اشاره شد، خداوند با اين جمله به آن ها فهماند كه به اين تسبيح ظاهر خود توجه نكنيد،
زيرا هنگام امتحان معلوم خواهد شد آن هايى كه شما عابدترين خود مى دانيد، نمى توانند در برابر غريزه تكبر، خود را حفظ كنند و نافرمانى مرا خواهند كرد. يا اگر نيروى شهوت و غضبى را كه در وجود اين هاست در شما قرار دهم ، آن وقت مى فهميد كه قدرت تقوا و پرهيز شما از گناه و نافرمانى چه اندازه اندك است و شما نمى توانيد به اسرار كار من واقف گرديد!
اين ها وجوهى است كه گفته اند و حقيقت برما معلوم نيست . اما در هر حال ، فرشتگان با اين جمله فهميدند كه گويا جاى چنين سؤ ال و اعتراضى نبوده و شايد خطايى از آنان سرزده ، به اين سبب درصدد جبران برآمدند و طبق بعضى روايات ، سال ها به استغفار و توبه مشغول شدند و از خطاى خود آمرزش خواستند. (6) آن ها در اوّلين فرصت - به شرحى كه خواهد آمد- زبان به عذر خواهى گشوده و در مقام تنزيه حق تعالى برآمدند و به همين منظور گفتند: پروردگارا تو پاكى و ما جز آن چه تو تعليممان كرده اى علمى نداريم و به راستى كه تو دانا و فرزانه اى (7).
آفرينش آدم (ع ) و نافرمانى شيطان
پس از اين گفت وگو ميان خداى بزرگ و فرشتگان بود كه خداوند خلقت آدم و سرسلسله نوع بشر را آغاز كرد. به تصريح قرآن كريم ، انسان را از گِل آفريد و سپس از روح خويش در آن دميد (8)، سپس به فرشتگان دستور داد كه به آدم سجده كنند و آنان نيز همگى به جز ابليس بر آدم سجده كردند و فرمان الهى را انجام دادند. (9) تنها شيطان بود كه تكبر كرد و يا از روى حسدى كه به مقام آدم برد از انجام اين فرمان سرپيچى نمود و تا هنگام رستاخيز رانده درگاه الهى شد.
وقتى خداوند سبحان علت اين سرپيچى و تمرّد را از وى پرسيد و فرمود:چه چيز مانع سجده تو شد؟ شيطان گفت :من از او بهترم ، چون مرا از آتش آفريده اى و او را از گِل خلق كرده اى . (10) و با اين سخن تكبر و سركشى خود را آشكار ساخت .
آرى ، بعضى صفات ناپسند به قدرى در بدبختى انسان مؤ ثر است كه يك خودنمايى چند لحظه اى ، سعادت معنوى انسان را بر باد داده و زحمات چندين ساله او را از بين مى برد. على (ع ) در همين باره مى فرمايد:
فاعتبروا بما كان من فعل اللّه بابليس اذ احبط عمله الطويل و جهده الجهيد - و قد كان عبداللّه ستّة الاف سنة لايدرى امن سنى الدنيا ام من سنى الاخرة - عن كبر ساعة واحدة ؛ (11)
از رفتارى كه خداوند درباره ابليس انجام داد، عبرت بگيريد كه عبادت هاى طولانى و كوشش هاى بسيار او را به خاطر تكبر يك ساعت تباه ساخت ، همان شيطانى كه شش هزار سال عبادت خدا را كرد، سال هايى كه معلوم نيست از سال هاى دنيا بود يا از سال هاى آخرت .
جلال الدين رومى در اين باره گفته است :
ابتداى كبروكين از شهوت است
چون زعادت گشت محكم خوى بد
چون كه كرد ابليس خو با سرورى
كه به از من سرورى ديگر بود
سرورى چون شد دماغت را نديم راسخىّ شهوتت از عادت است
خشم آيد بر كسى كت واكشد
ديد آدم را به تحقير از خرى
تا كه او مسجود چون من كس شود
هركه بشكستت شود خصم قديم
در جاى ديگر گويد:
ور حسد گيرد تو را ره در گلو
كو زآدم ننگ دارد از حسد
عقبه زين صعب تر در راه نيست
اين حسد خانه حسد آمد بدان
خانمان ها از حسد گردد خراب
خاك شو مردان حق را زيرپا در حسد ابليس را باشد غلوّ
با سعادت جنگ دارد از حسد
اى خنك آن كش حسد همراه نيست
كز حسد آلوده گردد خاندان
بازِ شاهى از حسد گردد غراب
خاك بر سركن حسد را هم چو ما
نظرات شما عزیزان: