پایان انقلابها و تداوم انقلابی که در تاریخ جهان ماندگار شد
سرنوشت انقلاب منهای خدا
هر دو انقلاب فرانسه و روسیه در بدو امر، اصالت را به «توده مردم» دادند. به این مفهوم که از مفهومی مجرد و ذهنی به نام توده مردم، یک مفهوم مقدس و خطاناپذیر ساختند که قرار بود جای اندیشه الهی را بگیرد. ابزار این توده مقدس برای اداره امور دنیا، عقل خودبنیاد اومانیستی بود. به این معنا که بر اساس افکار فیلسوفان دوره روشنگری، از جمله دکارت و کانت، عقل خودبنیاد بشر می توانست در همه چیز (حتی ذات خداوند) شک کند و بر مبنای خرد ناب ایده آل های خود را محقق سازد. این مفهوم انتزاعی، خیلی زود مورد سوء استفاده قرار گرفت و در نهایت هم انقلاب دموکراتیک برای حاکمیت مردم، به ضد خود بدل شد. چه در فرانسه و چه در شوروی یک هیات حاکمه کوچک خود را به عنوان مصداق و نماد «مردم» و خرد ناب آن مطرح کرد، و در نتیجه انقلاب دموکراتیک به بدترین استبدادها تبدیل شد.
در الجزایر، ریشه های انقلاب مردم برای استقلال در اسلام بود و مردم این کشور از انگیزه های دینی برای مبارزه سود می جستند و در نهایت هم همین دلیل اصلی پیروزی آن ها بر اشغالگران فرانسوی بود. لیکن بعد از پیروزی انقلاب، مواظبت از ریشه های دینی انقلاب و آرمان های انسانی آن ( به ویژه استقلال طلبی) انجام نگرفت. وقتی دین کنار رفت، قدرت طلبی انقلابیون مخلص دیروز بر آن ها غلبه کرد. مضاف بر این که انقلابیون الجزایر نهایت استقلال را در استقلال سیاسی تعریف می کردند، و گویی هیچ توجهی به وابستگی بزرگ تر، یعنی وابستگی فرهنگی و اجتماعی، نداشتند. در نتیجه دشمن که از در بیرون رانده شد، از پنجره وارد شد، و فرانسوی های استعمارگر دیروز با ابزار نفوذ فرهنگی (به ویژه زبان فرانسه) توانستند اذهان الجزایری ها را تسخیر کنند و جایگاه از دست رفته خود را بازیابند.
در هر سه این انقلاب ها، با شدت و ضعف هایی، از فردای پیروزی نقش مردم کم رنگ شد و مردم خیلی زود از دایره تصمیم گیری بیرون گذاشته شدند. در فرانسه، روبسپیر بنای دیکتاتوری انقلابی را گذاشت، در روسیه، لنین و در الجزایر احمد بن بلا و هر سه این ها انقلابیون مخلصی بودند که زندگی خود را وقف پیروزی انقلاب کردند. لیکن وقتی محوریت تفکر انسان ها الهی نباشد، به محض رسیدن به قدرت، به راحتی دچار وسوسه دیکتاتوری می شوند.
در هر سه این انقلاب ها، بر عکس انقلاب اسلامی ایران، وعده های داده شده وعده های بشری و توسط بشر بود. طبیعی است که در کارزار مسایل و مشکلات طاقت فرسای بعد از پیروزی یک انقلاب، وقتی وعده های داده شده محقق نمی شود، مردم از وعده دهندگان زمینی سرخورده و مایوس شوند، و این اتفاقی است که به ویژه در انقلاب های فرانسه و روسیه افتاد و مردم خسته از عدم تحقق وعده های انقلاب خیلی زود دوباره تن به دیکتاتوری و استبداد دادند. اما وعده خداوند، وعده ای جاودانی است و انسان های باورمند و مومن، هیچ گاه از تحقق وعده های الهی ناامید نمی شوند و از همین رو مخلصانه و خستگی ناپذیر بر سر آرمان های خود باقی می مانند. این درست همان چیزی است که در انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد. مردم انقلابی ایران، علی رغم همه مشکلات و شدایدی که در پی انقلاب با آن رو به رو شدند، لحظه ای از حمایت از انقلاب دست نکشیدند، چرا که هیچ گاه از تحقق وعده الهی ناامید نشده اند.
بر خلاف سه انقلاب ذکر شده، جایگاه ولایت در انقلاب اسلامی ایران، جلوی بسیاری از آفات مبتلا به انقلاب را گرفت. جایگاه دینی و سیاسی توامان رهبری انقلاب ایران، که تبعیت از آن را به وظیفه ای دینی و سپس سیاسی تبدیل می کند، باعث شد که جلوی بسیاری از شکاف ها، جنگ های قدرت خونبار، کشتارها و در یک کلام برقراری دوباره استبداد گرفته شود. به علاوه، شخصیت چند وجهی، درایت و بصیرت امام و از همه مهم تر جایگاه ممتاز ایشان به عنوان یک عالم دینی برجسته، امتیازی بود که هیچ کدام از انقلاب های دنیا از آن برخوردار نبودند. به علاوه نوع سلوک حضرت امام و جانشین بر حق ایشان، حضرت آیت الله خامنه ای، ساده زیستی و مردمی بودن و در میان مردم زیستن، باعث شد که هیچ گاه آن شکاف وحشتناکی را که میان مردم و حاکمیت در انقلاب های دیگر به وجود آمد، در ایران انقلابی شاهد نباشیم.
در همه این انقلاب ها معمولا یک وجه از خواست های اساسی بشر در محوریت قرار گرفته بود، بی آن که نسبت آن با سایر نیازهای روح انسانی تعیین شود. آزادی، عدالت، استقلال... همگی نیازهای مهم بشری هستند، لیکن نمی توان آن ها را از هم مجزا کرد و یکی را بر دیگری رجحان داد. از همین رو در تجربه انقلاب ها شاهدیم که معمولا سایر خواست های بشری به نفع یک خواست سرکوب می شود، و در نهایت همان یک خواست هم نه تنها تحقق نمی یابد که به ضد خود تبدیل می شود. از همین رو، شاهدیم که در انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام بدون تاکید خاصی بر هر یک از این مولفه ها، در همان سخنرانی معروف بهشت زهرا، از تلاش برای ساختن زندگی معنوی مرم ایران گفتند. این دقیقا بر خلاف مسیر انقلاب های دیگر بود که نه تنها تلاشی برای ارتقای دین مردم نکردند، که از در ضدیت با دین در آمدند. البته از آن جا که اسلام یک برنامه جامع زندگی است، انقلاب ایران هم به دنبال رشد و تعالی حیات انسانی در همه زمینه هاست.
بر خلاف انقلاب های دیگر، آرمان های انقلاب اسلامی منوط به یک طبقه، یک کشور یا یک نژاد نیست، بلکه آرمان هایی فرامرزی و فرامکانی و فرازمانی است. درک و بینش انقلاب اسلامی از جهان و چگونگی زیست در جهان مختص ایران نیست، بلکه این قابلیت را دارد که گشاینده یک راه جدید برای تمام جهانیان است. چرا که پیام اسلامی انقلاب ایران، منطبق با فطرت انسان در مفهوم عام آن است. در حالی که ظرفیت انقلابی ایدئولوژی مارکسیسم به بن بست انجامید، مصایب لیبرالیزم در ایجاد نابرابری، فقر، ابتذال و نیهیلیزم روز به روز بیشتر رخ می نماید، در حالی که مسیحیت قرن هاست که از جایگاه خود در تمدن بشر غربی به حاشیه رانده شده است و اکنون حتی صحبت از کلیسای بدون خدا می شود، و در حالی که اسلام با قرائت وهابی تکفیری، جز خون و خشونت و جنایت برای خود مسلمین نداشته است، خالی از هر نوع اغراق و خوش بینی می توان گفت که تجربه انقلاب اسلامی با پای فشردن بر ارزش های تابناک و انسانی تشیع، تنها تجربه روشن پیش رو نه تنها مسلمین، که کل جهانیان است.
دیگر راز ماندگاری انقلاب ایران نسبت به سایر انقلاب ها، مداومت و استمرار ملت ایران بر راه و روش انقلابی است. بسیاری از انقلاب ها خیلی زود دچار استحاله شدند و بنیان های ایدئولوژیک خود را از دست دادند، در نتیجه رو به تضغیف نهادند، اما استمرار انقلاب یک عهد ماندگار میان مردم و رهبری انقلاب است که تاکنون از گذرگاه ها خطیر بسیاری عبور کرده است و به سلامت بیرون آمده است.
رمز ماندگاری و مانایی انقلاب اسلامی ایران
در ژوئیه سال 1996، نمایشگاهی در موزه «مدرن آرت» - هنر مدرن - نیویورک با عنوان«نمایشگاه تصاویر برگزیده تایمز» برگزار گردید. چنان که از نام این نمایشگاه برمی آید، مدیران نمایشگاه با گردآوری مجموعه ای از مهم ترین تصاویر مجله نیویورک تایمز که به حوادث یکصد ساله اخیر در جهان اختصاص داشت، سعی نموده بودند تصویری گذرا از مهم ترین حوادث یک قرن اخیر را برای بینندگان به نمایش بگذارند.
در این نمایشگاه تنها یک عکس از ایران آورده شده بود و آن هم عکس مربوط به جمعیت میلیونی ای بود که سیاه پوش و خاک آلود و در حالی که بر سر و سینه می زدند، در تشییع پیکر مطهر حضرت امام(ره) شرکت کرده بودند. عکاس این اثر هنری در توضیح، نوشته بود: «من در سال ورود آیت الله خمینی به تهران هم به عنوان عکاس نیویورک تایمز در این شهر حاضر شدم و تصاویری به یادماندنی از استقبال مردم ثبت کردم. تعجب من از این است که چگونه می شود پیرمردی روحانی که سال های طولانی در خارج کشور بوده، میلیون ها جوان به استقبال او بیایند؛ آن هم جوانانی که کمتر نام و یادی از وی در خاطره داشتند. اما نکته مهم تر آن که همین نسل پس از 10 سال انقلاب و جنگ و تحمل مشقت ها و مرارت های فراوان، سیاه پوش و بر سر وسینه زنان او را بدرقه می نمایند». در کدام انقلابی می توان سراغ گرفت که 5میلیون نفر از رهبر خود استقبال نمایند و پس از یک دهه، 10 میلیون نفر او را بر سریر دل ها نهاده و تا ملکوت آسمان ها مشایعت کنند؟
امام یک استثنا در نظریه و عمل
به راستی چرا در زمانه ای که عمر ماندگار نظریه ها و مکاتب به یک دهه وفا نمی دهد و نظریه پردازی به نظریه بازی تغییر ماهیت و چهره داده است، امام خمینی(ره) به عنوان یک استثناء در نظریه و عمل ظهور می کند و در برهه ای که به عصر ظهور و افول ایسم ها نامگذاری شده، مکتبی را پایه گذاری می کند که به جای افول، روز به روز شکوفاتر و شاداب تر در مسیر تعالی گام می نهد و نوید خاموشی آخرین ایسم های جعلی و وارونه را می دهد؟
نیم نگاهی گذرا به انقلاب های بزرگ سده های اخیر همچون انقلاب فرانسه، انقلاب اکتبر روسیه، انقلاب الجزایر و... گواه عمق و عظمت انقلابی است که خمینی کبیر آن را بنیان نهاد. امروز از انقلاب روسیه جز خاطرات تلخ دیکتاتوری سیاه استالین و اعدام ها و تبعیدهای وی، چیزی بر صفحه اذهان و اوراق تاریخ نمانده است. استالین از آن انقلاب بزرگ تنها لباس نیم تنه ای را حفظ کرد که تا آخر عمر آن را به عنوان لباس فرم پوشید و پس از مرگ وی توسط اعقابش از تن وی به در آمد و به بوته فراموشی سپرده شد. از انقلاب عبرت آموز الجزایر نیز چیزی به ارمغان نمانده است و انقلابی که از مساجد و مدارس دینی سر بر آورد، پس از پیروزی حتی یک روز هم حکومت دینی را تجربه نکرد و بالاخره انقلاب فرانسه که با آرمان آزادی آغاز شد، با دیکتاتوری ناپلئون بناپارت و کشور گشایی های وی ادامه یافت و با اعدام انقلابیون و جانشینی بوربن ها وسپس کمونیست ها به بیراهه رفت.
رمز مانایی انقلابِ امام(ره)
رمز مانایی و پویایی انقلاب امام خمینی(ره) را باید در ماهیت اندیشه های جاوید حضرت امام جستجو کرد، اندیشه هایی که امروزه به عنوان یک مکتب جدید قد علم کرده و تعریف جدیدی ازقدرت را در جهان امروز به نمایش گذارده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، «الوین تافلر» از استراتژیست های مطرح آمریکایی در اثر مشهورش «تغییر ماهیت قدرت» با نیم نگاهی به انقلاب ایران و خیزش های مردمی و دینی درنقاط مختلف جهان، می نویسد: «اکنون یک ساختار قدرت اساساً متفاوت در حال شکل گیری است و رخنه ای در قدرت نوع کهن به وجود آمده و انقلابی در ماهیت قدرت و جابجایی در قدرت و بلکه تغییر در ماهیت قدرت به وجود آمده است.»
در واقع هنر امام(ره)، به چالش کشیدن نظام مبتنی بر سلطه قدرت های استکباری بود. امام دنیای غرب را از موضع «کنش گری» به ورطه «واکنش گری» غلتاند و در کانون مبارزه، فرهنگ الحادی غرب را به مبارزه طلبید. امام(ره) با اندیشه ای که مرزهای جغرافیایی را در نوردیده بود، تعارض بین اسلام و دنیای مادی را نه ملی و منطقه ای، بلکه بین المللی دانست و فرمود: «اکنون ملت های جهان بیدار شده اند و طولی نخواهد کشید که این بیداری ها به قیام و نهضت و انقلاب انجامیده وخود را تحت سلطه ستمگران مستکبر نجات خواهند داد.»
قیام با دست های خالی
میشل فوکو، از اندیشمندان غربی که در سال 57 با سفر به ایران از نزدیک مبارزات مردم ایران علیه رژیم پهلوی را مشاهده کرده بود، در رساله «قیام با دست های خالی»، در تشریح عظمت انقلاب اسلامی ایران نوشته است: «این انقلاب، تازه ترین شکل قیام در طول تاریخ تا امروز بوده و اولین شورش بزرگ بشری علیه سکولاریزم و سرمایه داری است. نقطه کانونی این انقلاب آن بود که آیت الله خمینی انقلاب کرد، در حالی که غرب را به کلی نادیده گرفت و این کاری است که هیچ کس نمی تواند در این دوره انجام دهد.»
امام(ره) با تاکتیکی به جنگ غرب رفت که با همان تاکتیک، غرب سال ها فرمانروایی بر جهان را تجربه کرده بود. غرب سال ها با روحیه ای استعماری و نگرشی امپریالیستی، یونیورسالیسم (جهان گرایی) و کالموپولیتیسم (جهان وطنی) را در دستور کار خود قرارداده بود و با هدف حذف هرگونه مرز، معیار و مقیاس غیرغربی، در پی شکستن مرزها براساس اهداف و منابع خود بوداما امام با ارایه مکتبی جدید و منبعث از ارزش های جهان شمول اسلامی، تومار اندیشه های غرب را در هم پیچید.
شاید برخی تحلیل گران، ایستادگی امام(ره) در برابر غرب به خصوص آمریکا را صرفاً حرکتی سیاسی و در جهت مقابله با استیلای غرب بر جوامع اسلامی و منطقه ای تلقی نمایند اما به واقع مبارزه ای که امام(ره) با جهان غرب و به خصوص ایالات متحده آمریکا به عنوان نماد و سمبل آن آغاز کرد، صرفاً یک مبارزه سیاسی نبود، بلکه مبارزه ای همه جانبه بود که اقتصاد، فرهنگ، سیاست، علم، هنر و اخلاق را نیز در بر می گرفت.
شاخص های مکتب سیاسی امام(ره)
پس از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، سکاندار هدایت انقلاب اسلامی در اولین سخنرانی شان از آرمان های والای امام گفتند و فرمودند: «ما با خدا پیمان بسته ایم راه امام خمینی را که راه اسلام و قرآن و راه عزت مسلمین است دنبال کنیم و از هیچ یک از آرمان هایی که به وسیله امام ترسیم شده، چشم پوشی نخواهیم کرد.»
به تعبیر رهبر معظم انقلاب در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام(ره) بزرگ ترین هنر آن معجزه بزرگ قرن، ارائه مکتبی سیاسی بود که علاوه بر آن که طلسم دیرپای استبداد و غارتگری را در داخل ایران شکست، الگوی تسلیم ناپذیری و ایستادگی در برابر سلطه طلبان روزگار را نیز به جهانیان صادر کرد.مقام معظم رهبری در تبیین ویژگی های مکتب امام به شاخصه هایی اشاره می نمایند که به اختصار اشاراتی به آن خواهیم داشت.
درهم تنیدگی سیاست و معنویت
در مکتب سیاسی امام(ره) معنویت از سیاست جدا نیست. امام که تجسم مکتب سیاسی خود بود،سیاست و معنویت را با هم داشت، حتی در کانون مبارزات سیاسی، محور اصلی در رفتار امام،معنویت او بود. همه رفتارها و مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور می زد. امام به اراده تشریعی پروردگار اعتقاد و به اراده تکوینی او اعتماد داشت و می دانست، کسی که در راه تحقق شریعت الهی حرکت می کند، قوانین و سنت های آفرینش، کمک کار اوست. او معتقد بود: «ولله جنود السموات و الارض و کان الله عزیزاً حکیما». تمدن غربی برپایه ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شد. این خطای بزرگ کسانی بود که تمدن و حرکت علمی را در جنگ با معنویت آغاز کردند. لذا این تمدن مادی و دور از معنویت هرچه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر می شود، هم خود آن ها و هم همه بشریت را با میوه های زهرآگین خود تلخ کام می کند، هم چنان که تا امروز کرده است.
اعتقاد و اعتماد به نقش مردم
شاخص دوم مکتب سیاسی امام بزرگوار ما، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است. درمکتب سیاسی امام(ره) هویت انسانی، هم ارزشمند و دارای کرامت است و هم قدرتمند و کارساز. امام با اتکاء به قدرت رأی مردم معتقد بود که با اراده پولادین مردم می شود در مقابل همه قدرت های متجاوز جهانی ایستاد - و ایستاد. مکتب سیاسی امام از متن دین و از «هو الذی ایدک بنصره و بالمومنین» برخاسته است. ما این را از کسی وام نگرفته ایم. عده ای می خواهند وانمود کنند که نقش مردم در اداره حکومت ها را باید غربی ها بیایند به ما یاد بدهند، غربی ها خودشان هنوز در خم یک کوچه اند. هرکس می خواهد دمکراسی آن ها را ببیند به عراق و افغانستان و فلسطین برود.
نگاه جهانی مکتب امام
شاخص سوم از شاخص های مکتب سیاسی امام(ره)، نگاه بین المللی و جهانی این مکتب است. مخاطب امام در سخن و ایده سیاسی خود، بشریت است نه فقط ملت ایران. ملت ایران این پیام را به گوش جان شنید، پایش ایستاد، برایش مبارزه کرد و توانست عزت و استقلال خود را به دست آورد اما مخاطب این پیام، همه بشریت است. مکتب سیاسی امام این خیر و استقلال و عزت و ایمان را برای همه امت اسلامی و همه بشریت می خواهد. این رسالتی است بر دوش یک انسان مسلمان. تفاوت امام با کسانی که برای خود، رسالت جهانی قائلند این است که مکتب سیاسی امام با توپ و تانک و اسلحه و شکنجه نمی خواهد ملتی را به فکر و به راه خود معتقد کند. آمریکایی ها می گویند ما رسالت داریم در دنیا، حقوق بشر و دمکراسی را از راه کاربرد بمب اتم و توپ و تانک و جنگ افروزی و کودتاگری گسترش دهیم!
نقش ولایت فقیه در مهندسی نظام اسلامی
شاخص مهم دیگر مکتب سیاسی امام بزرگوار ما پاسداری از ارزش هاست که مظهر آن را در تبیین مسأله ولایت فقیه روشن کردند. ولایت فقیه، جایگاه مهندسی نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیری از انحراف به چپ و راست است. نقش ولایت فقیه این است که در مجموعه پیچیده و درهم تنیده تلاش های گوناگون اداره کشور، نباید مسیر حرکت نظام دچار انحراف از هدف ها و ارزش ها شود، پاسداری و دیده بانی حرکت کلی نظام به سمت هدف های آرمانی و عالی اش، مهم ترین و اساسی ترین نقش ولایت فقیه است. ضابطه های رهبری و ولایت فقیه، طبق مکتب سیاسی امام، ضابطه های دینی است. کسی که در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر یکی از این ضابطه ها از او سلب شود و فاقد یکی از این ضابطه ها شود، چنان چه همه مردم کشور هم طرفدارش باشند، از اهلیت ساقط خواهد شد.
عدالت اجتماعی
آخرین نکته ای که می توانیم به عنوان شاخصه مکتب سیاسی امام(ره) مطرح کنیم، مسأله عدالت اجتماعی است که مهم ترین و اصلی ترین خطوط در مکتب سیاسی امام بزرگوار ماست. در همه برنامه های حکومت اعم از «قانونگذاری، اجرا و قضا» عدالت اجتماعی و پر کردن شکاف های طبقاتی باید مورد نظر و هدف باشد. این که ما بگوئیم کشور را ثروتمند می کنیم یعنی تولید ناخالص ملی را بالا می بریم، اما ثروت ها در گوشه ای به نفع یک عده انبار شود و عده کثیری از مردم هم دستشان خالی باشد، با مکتب سیاسی امام نمی سازد. پرکردن شکاف اقتصادی در بین مردم و رفع تبعیض در استفاده از منابع گوناگون ملی در میان طبقات مردم، مهم ترین و سخت ترین مسؤولیت ماست. همه برنامه ریزان، قانونگذاران، مجریان و همه کسانی که در دستگاه های گوناگون مشغول کار هستند، باید این را مورد توجه قرار دهند و یکی از مهم ترین شاخصه های حرکت خود به حساب آورند.
به تعبیر رهبر معظم انقلاب، هنر بزرگ امام(ره) ارایه یک اندیشه و مکتب سیاسی نو بود که هویت حقیقی امام خمینی(ره) و جمهوری اسلامی ایران، مبتنی بر این تفکر و اندیشه سیاسی است. اظهار ارادت به امام بدون اعتقاد به این مکتب سیاسی بی مفهوم است. امام بزرگوار، این تفکر را در طول سال ها تبیین نمود و با استقامت در راه آن، تمام مصائب را به جان خرید. این تفکر در واقع همان مکتب سیاسی اسلام است که امام خمینی(ره) از آن تعبیر به اسلام ناب محمدی(ص) کردند. مکتب سیاسی امام(ره) نیاز اصلی بشریت است زیرا تمامی مصائب، رنج ها و گرفتاری کنونی بشر، محصول مکتب لیبرال - دمکراسی است که دنیای غرب، ادعای تکامل یافته بودن این مکتب را داشت. امروز مهم ترین وظیفه، انتقال سالم مکتب سیاسی امام به نسل های آینده است، مکتبی که عمق نفوذ و گستره آن هر روزه خاکریزهای جدیدتری را فتح می کند.
در اوج نسل کشی مسلمانان بوسنی در شبه جزیره بالکان، روزنامه آمریکایی «نیویورک تایمز»در گفت وگویی با «فرانسیس فوکویاما» یکی از سه تئوری پرداز برجسته نظام لیبرال - دمکراسی غرب، نظر وی را درباره جنبش بیداری اسلامی و تفکر امام جویا شد. فوکویاما در پاسخ گفت: «با مرگ آیت الله خمینی، بسیاری از تحلیل گران غربی دچار نوعی ساده لوحی و خوش بینی مفرط گردیدند اما چندی نگذشت که این خوش بینی ها رنگ باخت و غرب خود را درگیر «ایسم» جدیدی به نام «خمینیزم» دید، ایسمی که تمامی بنیان های فکری و منافع غرب را به چالش جدی کشیده است.» و اینک در سی و هفتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مفتخریم که اعلام نمائیم اگر زمانی تمدن غرب در تب و تاب حاکمانی صالح و مقتدر می سوخت و افلاطون می گفت: «با قانون و اجبار و نظارت نمی توان به حکومت ایده آل برای «آتن» دست یافت، بلکه حاکمان خود باید بهره ای از فضیلت داشته باشند تا بتوانند پاسدار فضایل و کرامت های انسانی باشند»، امام این آرزوی دیرین را تحقق بخشید و الگویی جاوید از چگونه زیستن و چگونه بر دل میلیون ها انسان حکم راندن را به رخ تمامی مدعیان و حاکمان جهان امروز کشاند.
نظرات شما عزیزان: