کد قالب کانون داستان بت شکنی حضرت ابراهیم علیه السلام

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 172
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 241
بازدید ماه : 14524
بازدید کل : 41279
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1402

قصه حضرت ابراهیم

داستان بت شکنی حضرت ابراهیم علیه السلام

 
مبارزات عملی حضرت ابراهیم علیه‌ السلام بیشتر با بت‌ پرستی بود. آن حضرت در ابتدا با ارشاد و اندرز، سعی در آگاه کردن مردم داشت ولی به علت عدم توجه مردم، در نهایت با شکستن بت‌ های مشرکان این هدف را محقق ساخت.
 
منبع : کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی

ابراهیم بت شکن

آنگاه که تبلیغات سمعی و بصری توأم با دلیل و برهان در ارشاد قوم مؤثر نیفتاد و اعلام خطر نیز سودی نبخشید و قوم از مسلک ابراهیم کناره گیری کردند و از دعوت وی روی گرداندند، ابراهیم علیه السّلام دریافت که گوش آنان به سخن وی بدهکار نیست، و نفوذ به قلب آنان بعید است و چون دید که قوم وی به خرافات خود چنگ زده اند و به بت پرستی تمسک جسته اند، نقشه جدیدی علیه بتها کشید و با خود سوگند یاد کرد که در نابودی بتها تدبیری بکار گیرد تا این مردم لمس کنند و دریابند که بتها قادر نیستند نفع و ضرری برسانند و حتی نمی توانند خطر و تهدید را از خود برطرف سازند و یا از آن جلوگیری کنند، چه رسد به اینکه بخواهند شری را از مردم برانند. شاید قوم بدین ترتیب درک کنند که اگر عبادت بتها را کنار بگذارند ضرر و خطری متوجه آنها نمی شود و اگر به عبادت آنها کمر همت بستند و از روی اخلاص آنها را عبادت نمودند خیری از آنها نمی بینند.

برنامه مردم بابل این بود که هر سال عید و جشنی عمومی برپا می کردند و ایام عید را در خارج شهر می گذراندند و غذاهای فراوانی در معابد می گذاشتند و به خارج شهر می شتافتند تا پس از انجام مراسم عید به شهر و عبادتخانه بازگردند و در اوج شادی و شعف از غذاهای موجود استفاده نمایند. ایشان معتقد بودند که در غیاب مردم، خدایان به غذاها برکت می دهند و صرف این غذاها موجب نیکی است.

زمانی که قوم تصمیم گرفتند برای انجام مراسم عید به خارج شهر بروند، از ابراهیم علیه السّلام دعوت کردند که آنان را همراهی کند و با آنان به خارج شهر برود ولی ابراهیم قبول نکرد که با آنان همراه شود و در سلک ایشان درآید، زیرا او تصمیم گرفته بود کاخ خدایان آنان را ویران سازد و نخست بتهای ایشان را واژگون گرداند.

ابراهیم علیه السّلام در رد درخواست و دعوت آنها، خود را بیمار وانمود کرد درحالی که کسالتی نداشت و تنها روحش رنج می برد و حالش دگرگون بود، زیرا غم بت پرستی قوم او را ملول و افسرده ساخته بود و خشم و غضب او آشکار بود، چون مردم دعوت او را لبیک نگفته و به سخن حق او گوش نداده بودند.

قوم ابراهیم چون از بیماری ابراهیم و احتمال سرایت آن به بقیه افراد بیم داشتند، او را رها کردند و بر دعوت خود پافشاری نکردند، بلکه از ماندن ابراهیم اظهار خشنودی نمودند و با خرسندی برای انجام مراسم عید عازم خارج شهر شدند. اکنون شهر از جمعیت خالی شده است و عبادتخانه از نگهبان و روحانی تهی گشته است، زیرا همگی به خارج از شهر رفته اند و کسی جز ابراهیم در شهر باقی نمانده است.

ابراهیم علیه السّلام در بتکده! [1]

آنگاه که ابراهیم شرایط و محیط را مساعد دید و یقین کرد جاسوسانی که مراقب او بودند از شهر خارج شده اند، آهسته به بت خانه نزدیک شد و نزد بتها شتافت. ابراهیم در بتکده محیط وسیعی را یافت که از بت انباشته بود و تعدادی بت نیز در اطراف معبد پراکنده بودند و در زیر پای بت ها خوراکی های فراوانی انبار شده بود.

ابراهیم علیه السّلام چون وارد بتخانه شد از روی سرزنش و بی اعتنایی روبه بتها نمود و گفت: چرا غذا نمی خورید؟ سخن او را نشنیدند و پاسخی از آنها دریافت نکرد. بار دیگر به آنها خطاب کرد: چرا حرف نمی زنید؟ سپس در پاسخ خود گفت: سنگهای تراشیده چگونه سخن بگویند و چوبهای موریانه خورده چگونه قدرت درک داشته باشند؟

ابراهیم علیه السّلام در برخورد با بتها، بیشتر به عیب جویی از قوم خود پرداخت، بت هایی را که قوم او خدای خود قرار داده بودند مورد ملامت قرار داد. ابراهیم با دست به صورت بتها می زد و با پای خود آنها را پرتاب می کرد. آنگاه که غضب او علیه بت ها شدت پیدا کرد و آتش انتقام ابراهیم شعله ور شد، تبری برداشت و به سراغ بتها رفت، چوبها را شکست و سنگها را خرد کرد. ابراهیم تمام بت ها را شکست و ریزریز کرد و غیر از بت بزرگ هیچکدام از بتها را سالم باقی نگذاشت. ابراهیم بت بزرگ را سالم گذاشت تا پایه احتجاج خود را به گردن او آویزد و آنگاه که مخالفین وارد بتخانه می شوند پیش آیند و از بت بزرگ سوال کنند چه کسی به بتکده بی احترامی کرده و بتها را درهم شکسته است؟ و چون دیدند بتها حرفی نمی زنند و درک ندارند و قادر به دفاع از خود و معرفی دشمن خود نیستند، به انحراف خود پی برند و به راه راست هدایت گردند و دست از مقاومت بردارند.

آن چنان که در تاریخ ذکر شده، مدت عمر آن حضرت یک صد و هفتاد و پنج سال بود و چون وفات نمود، اسماعیل و اسحاق پیکر مطهرش را در مغاره مکفیله در باغ عفرون بن صرصر کنار قبر ساره دفن کردند و اکنون مدفن او در شهر الخلیل در فلسطین است.

ابراهیم علیه السّلام سنگ های شکسته و پراکنده و چوبهای خردشده را رها کرد و از بتخانه خارج شد و درحالی که فکرش آرام گرفته بود، با دلی شاد و روحی آرام بتها را به حال خود واگذاشت زیرا ریشه پوسیده این اعتقاد باطل را برکنده و آثار شرک را نابود کرده بود.

ابراهیم به انتظار عکس العمل قوم نشست و منتظر بود ببیند انقلاب او در روح مردم بابل چه اثری می گذارد و در اندیشه پاسخگویی به اتهامات قوم بود تا با چه تدبیری به مقابله با آنان بپردازد.

مردم بابل از مراسم عید بازگشتند و با ورود به معبد، متوجه بلایی شدند که بر سر بتها نازل شده بود. آنها برای مدتی از هول آنچه دیده بودند مبهوت گردیدند و آنگاه که خدایان را خرد شده و بتها را شکسته دیدند، حیران و متحیر از یکدیگر پرسیدند «چه کسی این اهانت را در حق خدایان ما روا داشته، همانا که او از ستمکاران است!»

یکی از بت پرستان گفت: ما جوانی به نام ابراهیم می شناسیم، او خدایان ما را کوچک می شمرد و به زشتی آنها را یاد می کند، پرستش آنها را جایز نمی داند و این عمل را سرزنش و بت پرستی را تحقیر می نماید. یقینا همان ابراهیم بوده که بر خدایان جسارت کرده و آنها را شکسته است.

محاکمه ابراهیم علیه السّلام

پس از اینکه مردم بابل فهمیدند چه کسی به خدایان آنان اهانت کرده و آنها را درهم شکسته، تصمیم گرفتند که ابراهیم را به جرم توحید، یکتاپرستی و دشمنی با بتها کیفر دهند. کینه قوم بالا گرفت و اعلام کردند، دشمن خدایان را از میان مردم عبور دهید تا آنها شاهد اعتراف او باشند و مجازات او را به چشم خود ببینند!

بدنبال اعلام خبر بازداشت و محاکمه ابراهیم، مردم در میدانی وسیع گرد آمدند و این اجتماع، آرزویی بود که ابراهیم مدتها در سر خود می پروراند و منتظر بود تا مردم را در یک محیط مناسب ببیند و برای آنان دلایل خود را اقامه کند و بی ارزشی اعتقاد آنان و عجز و زبونی بتها را با برهان ثابت کند.

مردم بتدریج به سوی میدان محاکمه رهسپار و هر لحظه بر جمعیت آنان افزوده می شد. همه می خواستند از ابراهیم تقاص بگیرند، و مایل بودند کیفر او را مشاهده کنند و عذاب او را ناظر باشند تا به این وسیله جنون انتقام و کینه دلهای خود را تسکین دهند.

ابراهیم را با دست های بسته وارد این جمع کینه توز کردند و محاکمه او را در مقابل مردمی که در آتش غیظ و انتقام می سوختند آغاز نمودند، ابتدا از وی پرسیدند:

آیا تو این اهانت را در حق خدایان ما روا داشته ای؟

اکنون فرصتی بدست آمده که ابراهیم علیه السّلام به آرزو و هدف چندین ساله خویش نایل گردد. لذا حاضرین در دادگاه خود را در بحث و استدلال، به جایی کشاند تا با اسلوب حکیمانه خود آنان را متوجه نادرستی اعتقادشان کند تا از پرستش بتها دست بردارند و به پرستش خدای یگانه رو کنند و به راه راست هدایت گردند و طریق عقلایی خود را دریابند، لذا ابراهیم به جای اعتراف به عمل خود، گفت: «بلکه بزرگ خدایان شما، بتها را شکسته است، اگر سخن می گوید از او سؤال کنید.»[2]

اعتراف و لجاجت مخالفین!

برهان ابراهیم علیه السّلام، تزلزلی شدید در مبانی فکری قوم ایجاد کرد و آنان را چنان تحت تأثیر قرار داد که متوجه خواب غفلت خود شدند، لذا عده ای از آنها روبه دیگران نموده و گفتند: شما خود ستمگرید که خدایان را بدون نگهبان و مراقب رها کردید. حیرت، آنان را فراگرفت، ناراحتی زبانهایشان را به لکنت انداخت، سرهای خود را با تأمل به زیر انداختند، افکار ناقص و پراکنده خود را متمرکز کرده و گفتند:

ای ابراهیم! تو میدانی که این بتها به پرسشی، پاسخ نمی دهند و جوابی از ناحیه آنها صادر نمی شود، چگونه ما قادریم که از آنها سؤال کنیم؟! چگونه از ما انتظار داری که از آنها گواه بخواهیم؟! در اینجا فردفرد قوم بالاجبار اقرار کردند که خدایانشان از شنیدن عاجزند و از حوادثی که در اطرافشان می گذرد، بی خبرند و اتفاقاتی را که برای آنها می افتد، درک نمی کنند. اینها قدرت دفع تجاوز و رفع مکر و کید از خود را ندارند.

ابراهیم علیه السّلام آنان را در اصرار به جهل و پافشاری بر باطل سرزنش کرد و تأسف خورد چرا پس از آشکار شدن حق، بر باطل خود استوارند؟ ابراهیم از غفلت و مجادله قوم عصبانی شد، زیرا می دید که صبح حقیقت دمیده است ولی ایشان هنوز در خواب غفلتند. ابراهیم آنان را به تفکر در گفتار خویش و دقت در دعوت خود تشویق نمود و گفت «آیا به جای خدای یکتا موجوداتی را پرستش می کنید که ذره ای نفع و ضرر به حال شما ندارند؟»[3] «اف بر شما و آنچه به جای خدا می پرستید، چرا تعقل نمی کنید؟»[4]

چشمان این قوم از دیدن حقایق کور و گوشهایشان برای شنیدن سخن حق سنگین است و قلبهایشان در پس حجاب جهالت قرار گرفته و حقایق را درک نمی کنند. آنگاه که مغلوب برهان ابراهیم شدند و ترسیدند وضع آنان مفتضح گردد و دیگر سخنی بر ایشان باقی نماند، از بحث و مناظره دست کشیدند و به زور متوسل شدند تا شکست منطق خود را بپوشانند و باطل خویش را حفظ نمایند، لذا گفتند: «ابراهیم را بسوزانید و اگر اهل عمل هستید، خدایان خود را یاری نمائید!». [5]

ابراهیم علیه السّلام در خرمن آتش [6]

قوم نمرود تصمیم گرفتند ابراهیم را به جرم توحید و یکتاپرستی و دشمنی با بتها به آتش قهر خود بسوزانند. اعلان توحید و یکتاپرستی و دعوت علنی مردم به سوی چنین خدایی، خواب راحت را از یاغیان می گرفت و صفای زندگی آنان را به کدورت می کشاند. زیرا با دعوت یکتاپرستی، مردم از اسارت و بندگی ستمگران نجات می یافتند و پوچی اعتقاد آنها برملا می شد و مردم از همراهی ظالمان و درافتادن به دام آنها خودداری می کردند و درصدد دفع شر غارتگران بیت المال، برمی آمدند و بدون تردید این انقلاب فکری مردم به رهبری ابراهیم علیه السّلام، قدرت ستمگران را نابود می ساخت و از یاغیگری آنان جلوگیری می کرد.

گرچه فکر آتش زدن ابراهیم در روح آنان شعله می کشید ولی چطور این اندیشه را عملی سازند؟ آنان باید آتشی عظیم به بزرگی کینه دل هایشان روشن سازند و به جان ابراهیم بیفکنند. گرچه شعله کوچکی برای سوزاندن تمام شهر کافی است ولی جنون انتقام، آنها را وادار کرد آتش هولناکی فراهم کنند.

پیروان نمرود در هر جا به جمع آوری هیزم پرداختند و این عمل را موجب تقرب و خدمت به خدایان خود می دانستند. حتی اهمیت این عمل به جایی رسیده بود که آن را وسیله ای برای شفای از بیماری و برآورده شدن حوایج خود می دانستند و از همه نقاط، مردم برای شرکت در این مراسم دعوت شده بودند.

مردم روزهای پی درپی به جمع آوری هیزم پرداختند، تا اینکه هیزمی انبوه جمع آوری و کوهی از چوب فراهم شد، سپس زمین همواری را دیوار کشیدند و آتش را در میان این حصار، شعله ور ساختند. آتش روشن و زبانه های آن سوی آسمان روان شد و هنگامی که از شدت حرارت هیزم آن سرخ شد، ابراهیم را دست بسته در میان آتش افکندند. درحالی که هنوز کینه وی را به دل داشتند و از عذاب او شادمان بودند.

ابراهیم علیه السّلام در حالی در آتش شعله ور می افتاد که قلبش لبریز از ایمان بود، اعتمادش به خدا قوی و ارتباطش با او محکم بود و به نجات خویش یقین داشت و به همین دلیل وقایع جاری او را نلرزاند و متزلزل نساخت و از آتش، هراسی به دل راه نداد. بلکه با آغوش باز آن را استقبال کرد و با روحی مطمئن وارد آتش شد.

اکنون ابراهیم علیه السّلام در دل آتش است، او در میان دودها ناپدید می گردد، شعله های آتش او را در آغوش گرفته و فریاد و خروش مردم، را به صدای ابراهیم علیه السّلام نمی دهد، در چنین شرایطی آتش با ابراهیم چه می کند؟

آتش قید و بندهای ابراهیم را سوزاند و او را آزاد ساخت و خدای مهربان، غضب آتش را آرام و حرارت آن را مطبوع ساخت و ابراهیم را از شعله های سوزان آن نجات داد و آتش را بر ابراهیم سرد و سلامت نمود!

ابراهیم علیه السّلام دل ها را تسخیر کرد

آنگاه که دود و شعله آتش فرونشست و حرارت آن به سردی گرایید، قوم مشاهده کردند که ابراهیم در کمال صحت و سلامت در میان آتش نشسته و به دعوت خود مشغول است. مردم از وضع او تعجب نمودند و از نجات او وحشت کردند. مخالفین متحیر و غضبناک از ابراهیم روی برتافتند و با شرمندگی تمام از انظار جمع گریخته و مخفی شدند.

این چنین آیت وحدانیت پروردگار و معجزه بزرگ حضرت ابراهیم حادث گشت.

دشمنان نخست با بحث به مبارزه ابراهیم رفتند ولی مغلوب گشتند، به قدرت خود توسل جستند و برای از بین بردن ابراهیم، به آتش پناه بردند؛ خدا طبیعت آن را تغییر داد و شعله آتش را بر ابراهیم سرد و سلامت گرداند، آنان تصمیم گرفتند به ابراهیم خدعه بزنند ولی خدا آنان را در ردیف زیانکاران قرار داد.

مردم با دیدن این معجزه بزرگ به حدی متأثر و آگاه شدند که نزدیک بود در مقابل دعوت ابراهیم علیه السّلام تسلیم شوند و او را به رهبری خویش برگزینند و چیزی نمانده بود برای پیروی از وی متحد گردند، ولی برخی از آنها، لذات دنیوی و حب مقام را بر قبول حق مقدم داشتند و دسته ای دیگر ترسیدند مخالفین ابراهیم و بت پرستان به آنان آزار برسانند، لذا فقط عده ای انگشت شمار به ابراهیم ایمان آوردند و ایمان خود را از مردم کتمان کردند تا از شر یاغیگران در امان باشند و مرگ گریبان آنان را نگیرد.

پی نوشت ها:

[1] به استناد تواریخ ابراهیم حدود یک صد و هفتاد و پنج سال عمر کرد و بعد از وفات اسماعیل و اسحاق او را در مغاره مکفیله در باغ عفرون بن صرصر کنار قبر ساره دفن کردند و اکنون مدفن او شهر الخلیل نام دارد.

[2] انبیاء، آیه: 63؛ «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ».

[3] انبیاء، آیه: 66؛ «أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُکُمْ شَيْئاً ...».

[4] انبیاء، آیه: 67؛ «أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ...».

[5] انبیاء، آیه: 68؛ «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ».

[6] تا عنوان «خداى تو کیست؟» از آیات زیر اقتباس شده است. سوره انبیاء، آیات: 68 تا 73؛ سوره صافات، آیات: 97 تا 99؛ سوره عنکبوت، آیات: 17 و 24 و 25.




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: داستانها