کد قالب کانون داستان حضرت آدم علیه السلام

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1507
بازدید دیروز : 189
بازدید هفته : 10537
بازدید ماه : 10795
بازدید کل : 37550
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : شنبه 26 فروردين 1402

داستان حضرت آدم علیه السلام

حضرت آدم علیه‌ السلام نخستين پيامبر الهى و پدر بشر است که مطابق با قرآن، خداوند او را از خاک آفرید و اسماء الهی را به او تعلیم نمود و آنگاه به فرشتگان دستور داد که بر آدم سجده کنند. ماجرای هبوط حضرت آدم و همسرش حوا از بهشت نیز از دیگر مواردی است که قرآن بدان اشاره نموده است.
 

منبع : کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی

خلقت حضرت آدم(ع)[1]

 خدای متعال زمین را در دو نوبت[2] خلق کرد، کوه ها را روی زمین بنا نهاد و زمین را بین همه کرات برکت داد و خوراک اهل زمین را در چهار نوبت مقدر کرد.

آنگاه آسمان را از ماده ای شبیه گاز مشتعل آفرید و به آسمان و زمین دستور داد، بیایید! آسمان و زمین گفتند: با میل آمدیم و سپس هر دو را مسخّر ساخت.

سپس خدا به عرش پرداخت و خورشید و ماه را مسخر خود ساخت و مقرر کرد تا وقت معلوم در گردش باشند، آنگاه فرشتگان را آفرید تا همواره او را ستایش کنند و نامش را مقدس دارند و در عبادتش مخلص باشند.

پس از آن، اراده و مشیت خداوند بدان تعلق گرفت که آدم و ذریه او را بیافریند، تا در زمین سکنی گزینند و در آبادانی آن بکوشند. خدا فرشتگان خود را در جریان گذاشت و به آنها خبر داد که بزودی مخلوق دیگری می آفرینم که در روی زمین منتشر می شوند. از منابع زیر زمین استخراج می کنند و گروه گروه جای یکدیگر قرار می گیرند و زمین را حفظ می کنند.

فرشتگان مخلوقاتی هستند که خدا آنان را جهت پرستش خود برگزیده است و نعمت خویش را بر آنان جاری و فضل خود را بر آنان مخصوص نموده است. آنان را در راه خشنودی خود موفق و در طریق اطاعت خویش حمایت نموده است.

ملائک از راز خلقت و خلافت انسان بی خبر بودند، لذا بر آنان گران آمد که خدا موجودات دیگری را خلق کند، زیرا خداوند فرموده بود که بیشتر این موجودات در تقوی و عبادت به پای فرشتگان نمی رسند، پس آنها ترسیدند که شاید اراده خدا در خلقت انسان، بخاطر قصور آنان در انجام وظیفه اشان بوده است، لذا بی درنگ به تبرئه خویش پرداختند و عرضه داشتند: بار خدایا! بااینکه، ما همواره تسبیح و تقدیس تو را می نماییم، چگونه اراده شما بر خلقت دیگری قرار گرفته است؟

می خواهی آنان را روی زمین جانشین خویش قرار دهی؟ آیا می خواهی این نوآفریدگان، در منافع زمین با یکدیگر به اختلاف برخیزند و هریک فواید آن را برای خویش بخواهند و آنگاه به فساد بپردازند و خونهای فراوان بریزند و جانهای پاک و منزه را تباه کنند. ؟![3]

فرشتگان رمز خلقت انسان را سؤال کردند تا شبهه آنان برطرف و وسوسه از فکرشان خارج شود، یا شاید امیدوار بودند که خدا آنان را در زمین جانشین خود قرار دهد، چون فرشتگان قبل از بشر، نعمت خدا را رعایت و حق معرفت او را ادا کرده و در پرستش خدا خالص و در حکمتش تابع بودند، اما هرگز نمی خواستند شک و تردیدی نسبت به حکمت خدا و خلیفه او وارد سازند، زیرا ملائک، اولیاء مقرب خدا و بندگان شایسته او هستند، قبل از خدا سخن نمی گویند و همواره به فرمان او عمل می کنند.

خدای تعالی برای آنکه فرشتگان از حیرت درآیند، به آنان چنین پاسخ داد: «من در راز این آفرینش چیزی را می دانم که شما نمی دانید» من در خلافت انسان بر روی زمین حکمتی دارم که شما بر آن وقوف ندارید. بزودی آنچه را خواستم خلق می کنم و آنکه را مایلم به نمایندگی خویش می گمارم. سپس آنچه بر شما مخفی است، آشکار می گردد و شما آن را مشاهده می کنید. آنگاه فرشتگان را امر کرد، چون من آدم را آفریدم و از روح خود در آن دمیدم، همه (از جهت حرمت و عظمت آن روح الهی) بر او سجده کنید.[4]

خدا پیکر آدم را از گل پخته آفرید، سپس جان و روح در کالبدوی دمید و دستگاه عقل و حواسش را به کار انداخت و به اراده خدا چشمه ای از نور فضل و حکمت در او تجلی یافت و نام و راز مخلوقات را بر او آشکار ساخت، سپس موجودات را برای ملائک ظاهر ساخت و ندا داد: «اگر شما راست می گویید نام و راز این موجودات را برای من بازگویید!»[5]

خداوند بدین وسیله خواست عجز فرشتگان را ثابت کند و محدودیت علمشان را آشکار سازد تا ملائک دریابند که حکمت خدا بر این تعلق گرفته است که آدم در علم و دانش نیز شایسته و سزاوارتر از فرشتگان باشد و اولویت خلافت خدا در روی زمین با آدم است و این موضوع قابل انکار نیست.

فرشتگان در پاسخ به سؤال خداوند مبهوت ماندند و چون به حافظه خود مراجعه کردند تا پاسخی برای آن بیابند، در آن فروماندند و اظهار عجز و ناتوانی کردند و اعتراف کردند که علمشان محدود است و بیش از آنچه از تو آموخته ایم، چیزی نمی دانیم و تو دانا و حکیمی.[6] آنگاه که آدم از فیض الهی بهره برد و از نور علم او منور گشت و به راز و رمز مخلوقات پی برد، خداوند به او دستور داد: درباره آنچه فرشتگان از آن عاجز بودند برایشان سخن گوید و به آنها بفهماند که نیروی درکشان از آموختن آن عاجز است، تا ثابت شود که آدم دارای فضیلتی برتر از ملائک است و لیاقت خلافت خداوند بر زمین را دارد، لذا آدم طبق دستور خداوند آنچه را فرشتگان در آن درمانده بودند، بیان داشت و خدا خطاب به فرشتگان فرمود: مگر من به شما نگفتم از اسرار غیب آسمان و زمین آگاهم و آشکار و نهانتان را می دانم.[7]

در این زمان برتری آدم آشکار گشت و فرشتگان رمز خلقت او را دریافتند و حکمت خلافت آدم بر روی زمین بر آنها روشن گشت. پس آنگاه خدا آنها را امر کرد به جهت اعتراف به مقام آدم، بر او سجده کنید. تمام ملائک با خضوع و فروتنی دعوت خدا را پذیرفتند و با ادای تعظیم رو به سوی آدم نهادند و درحالی که پیشانی خود را بر زمین گذاشتند، بر او سجده کردند، جز شیطان که از فرمان خدا سرپیچی کرد.

خودخواهی ابلیس[8]

شیطان که در صف فرشتگان بود از سر کبر و ترفع و خودخواهی با دستور خداوند مخالفت نمود و به نافرمانی روی آورد. زیر بار سجده آدم نرفت، خودخواهی کرد و در زمره کافرین درآمد.

خداوند از ابلیس پرسید سبب و علت خودداری تو از سجده بر آدم چه بود؟ چه چیز تو را از سجده بر مخلوقی که من به قدرت و عنایت خویش آفریده ام منع کرد؟ آیا خودخواه شده ای و خود را برتر می دانی؟[9]

ابلیس گمان کرده بود که نژاد وی برتر از آدم و جوهر او اصیل تر از بشر است و کسی در شأن و مقام با وی برابر نیست و هیچ موجودی نمی تواند به مراتب عظمت او دست یابد، لذا عرضه داشت «من برتر از آدمم، مرا از آتش فروزان خلق کردی و آدم را از گل تیره»[10] لذا سزاوار نیست که من بر او سجده کنم».

ابلیس مخالفت خود را علنی ساخت و در نافرمانی خویش اصرار ورزید، از فرمان خدا سرپیچی کرد و حاضر نشد بر موجودی که خدا با دست عنایت و قدرت خود خلق کرده بود، سجده کند و بهمین جهت در زمره کافران درآمد.

خداوند ابلیس را بخاطر این نافرمانی مجازات کرد و از مقام قرب خود مطرود ساخت و به او چنین خطاب کرد: از صف ساجدان خارج شو که تو رانده درگاه ما هستی و تا روز قیامت بر تو لعن و نفرین باد.[11]

ابلیس از خدا خواست تا روز قیامت به او مهلت دهد و او زنده بماند. خدا خواهش او را برآورد و به او گفت: «تا روز معین و وقت معلوم تو را مهلت خواهد بود.[12] چون خواسته ابلیس برآورده شد و آرزوی او جامه عمل پوشید، نعمت خدا را سپاس نکرده بلکه کفران نعمت نمود و منکر لطف خدا شد و گفت: «چون مرا گمراه کردی، برای گمراهی آدم و فرزندانش در کمین می نشینم، پس از پیش رو و پشت سرشان و از سمت راست و چپشان به آنان حمله می کنم. بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت. »[13]

خدا ابلیس را با خواری و خفت از درگاه خود راند و چون آرزوی او را برآورد، به او فرمود: به راهی که انتخاب کرده ای وارد شو و در مسیر ناپسندی که برگزیدی قدم بردار و با بانگ خویش هرکه را توانستی بخود جلب کن، «با سواره نظام و پیاده ات به آنان حمله بر و در اموال و اولادشان شریک آنها شو و آنها را بفریب و مغرور ساز،[14] به آنان وعده های دروغ بده و آرزوهای طولانی را در مغز آنها جایگزین کن!

ولی این را بدان که من بین تو و مردمی که عقیده ای صحیح دارند و بندگان خالصم که هدفی استوار دارند، راهی باز نمی گذارم و تو نمی توانی بر آنان تسلط یابی، زیرا قلوب آنان از تو روی گردان است و گوششان به حرف تو بدهکار نیست.

اما چون تصمیم گرفته ای که مردم را گمراه و آنان را را منحرف سازی، برای تو حسابی سخت و عقابی سنگین است و من به یقین جهنم را برای تو و همه آنان که از تو پیروی کرده اند، قرار می دهم.

پی نوشت ها:

[1] داستان حضرت آدم علیه السّلام از آیات و سور زیر اقتباس شده است: سوره بقره، آیات: 29 تا 38؛ سوره اعراف، آیات: 10 تا 23؛ سوره طه، آیات: 114 تا 125؛ سوره اسراء، آیات: 60 تا 64؛ سوره حجر، آیات: 27 تا 43؛ سوره ص، آیات: 71 تا 85؛ سوره فصلت، آیات: 9 تا 12 و سوره رعد، آیه: 2.

[2] در آیات بسیارى از قرآن کریم لفظ یوم، یومئذ و...آمده است که این کلمات فقط در موارد معدودى، به معنى روز گرفته شده است و در ما بقى موارد به معنى وقت، اکنون و زمان و...آمده است. با این بیان، لفظ نوبت که عربى آن در قرآن کریم «یوم» است، ممکن است زمانى فراتر از روز باشد و در این کتاب به نوبت ترجمه شده است.

[3] بقره، آیه: 30 «...أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها...».

[4] حجر آیه: 29 و سوره ص، آیه: 72- «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی...».

[5] بقره، آیه: 31 «أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ...».

[6] بقره، آیه: 32 «قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا...».

[7] بقره، آیه: 33 «أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...».

[8] در قرآن کریم لفظ « ابلیس» یازده بار و کلمه «شیطان» 88 بار به صور مختلف آمده است. ظاهرا لفظ شیطان وصف است نه اسم خاص ابلیس و به علت دورى از رحمت خدا، بر او کلمه شیطان اطلاق شده است. این واژه بر انسان ها نیز به علت بدکار و دورى از رحمت بودنشان اطلاق شده است(سوره بقره، آیه 14).

[9] ص، آیه: 75 «ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ...».

[10] ص، آیه: 76 «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».

[11] ص، آیه: 77 و سوره حجر، آیه: 34 «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ...» و این چنین بود که ابلیس با هفت هزار سال عبادت در بهشت با ترک سجده بر آدم و رد فرمان خدا از درگاه خداوند رانده شد.

[12] حجر، آیه: 37 و 38 «فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ».

[13] اعراف، آیات: 16 و 17 «فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ...».

[14] اسراء، آیه: 64 «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ...».


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: قرآنی