نقش جهل انسان در گرایش به مذاهب | تضاد علم و مذهب
بخش پنجم: فرضیه جهل | ۱
تحقیق و بررسی فرضیه
«...احساس شگفتی از حوادثی که بر حسب تصادف ایجاد میشود، یا انسان نمیتواند علّت آنها را درک کند، از عوامل پیدایش اعتقادات دینی بوده است».[١]
«اگر چه علم و هنر بسیاری از عوامل غامض و اسرارآمیز را به نیروی تعقّل روشن ساخته است، با این همه بسیاری از این عوامل همچنان از حیطهی علم گریختهاند و در لفّافهی اسرار باقی ماندهاند و در نتیجه لزوم پی بردن به این عوامل و تطبیق با آنها موجب پیدایش مذهب گردیده است».[٢]
«وقتی که انسان از نظر تاریخی به حوادث مینگرد، علم و مذهب را یک دلیل بسیار روشن دو خصم آشتیناپذیر تصوّر میکند، زیرا کسی که به گردش جهان از نظر قانون علّیّت معتقد است، برای یک لحظه هم نمیتواند در مغز خود چنین تصوّری را راه دهد که ممکن است موجودی در بستر حوادث سدّ و مانعی ایجاد کند و علّت این که قانون علیّت را تا این اندازه جدّی و مهمّ تلقی میکنند، همین است».[٣]
اینها نمونهای از گفتههای گوناگون کسانی است که میخواهند برای گرایش به مذهب، ریشهای از محدود بودن اطّلاع بشر در زمینهی جهان طبیعت درست کنند.
به تعبیر روشنتر آنها معتقدند هر زمان که انسان پدیدهای را میبیند، روح کنجکاو و کاوشگر او برای یافتن علّت آن به پا میخیزد، و اگر نتوانست علل طبیعی آن را ـ بر اثر محدود بودن معلوماتش ـ بیابد، دست به دامن عوامل ماورای طبیعی میزند، و مفاهیمی از این گونه در ذهن خود میسازد، و پدیدههایی را که عواملش بر او پوشیده است به آنها نسبت میدهد، به عنوان مثال هنگامی که علّت روشن شدن جرقّهی زیر سُم اسبها را نمیدانست، معتقد میشد، آنها چراغهایی هستند که به دست پریان روشن میشوند، و یا عدم آگاهی از میکروب مالاریا که پشهی «آنوفلِ» ناقل آن در مردابها تخم گذاری میکند، سبب میشد که این بیماری را به جنّیان نسبت دهد و بگوید کسی که در کنار مرداب بخوابد، جنّیان ساکن مرداب بر سر او میریزند و او را بیمار میکنند.
به همین دلیل هنگامی که تفسیر طبیعی این رویدادها شناخته شد، تفسیر مذهبی آنها به کلّی از میان رفت و به این ترتیب با روشن شدن تدریجی علل حوادث و رویدادهای طبیعی، مذهب، عقب نشینی کرد، تا در پناه پدیدهها و رویدادهای ناشناخته، موجودیّت خود را حفظ کند.
شعار تضادّ «علم» و «مذهب» یا تضادّ ایمان به «قانون علّیّت» با ایمان مذهبی نیز از همین نقطه سر چشمه میگیرد.
و باز به همین دلیل در نوشتههای مارکسیستها و کمونیستها میخوانیم که برای خنثی کردن فکر مذهبی، باید از طریق آموختن نظرات علمی وارد شد؛ از جمله در کتاب «مذهب در شوروی» میخوانیم:
«حزب بلشویک پیرو نظریّهی ماتریالیسم (مادّیگری) است؛ ماتریالیسم به عنوان یک نظریّهی علمی، بیان مذهبی «فنومنهای»[٤] طبیعت و وقایع اجتماعی را ردّ میکند.
استالین میگوید: هر مذهبی غیر علمی است، با وجود این، بلشویک با این که مذهب را به عنوان یک نظریّهی غیر علمی میشناسد از لحاظ اصولی، دشمن مسلّم مبارزهی بر ضدّ مذهب از طرق اداری است. حزب عقیده دارد که مذهب را نمیتوان به وسیلهی ممنوعیّت و اجبار از بین برد؛ به عقیدهی حزب، غلبه بر مذهب عمل ممتد و پیچیدهای است که قبل از هر چیز با تغییر وضع اقتصادی و سیاسی جامعه و با آموختن نظریّات علمی، به تودهها انجام خواهد یافت...».
تحقیق و بررسی:
در مورد این فرضیّه نیز باید به نکتهای توجّه کرد تا روشن گردد تا چه اندازه این فرضیّه بیپایه، و حساب نشده است:
مهمّترین عیب این فرضیّه آن است که با اساسیترین دلیل توحید و خداشناسی که «برهان نظم» است، تضادّ غیرقابل انکاری دارد. زیرا فلاسفهی الهی از قدیمترین ایّام تا به امروز، برای اثبات مقصود خود روی نظام کائنات و جهان هستی تکیه میکردند و وجود این نظام را نشانه و گواه زندهی وجود یک مبدأ علم و قدرت و تأثیر او در ابداع و خلقت جهان میدانستند.
بنابراین، خدا را در لابهلای بینظمیها، استثنائات و حوادث مبهم و تاریک جستجو نمیکردند، بلکه در میان روشنیها و قسمتهای شناخته شده از نظام هستی، از او خبر میگرفتند.
در حقیقت کلمات گنگ، نامفهوم و ناشناختهی یک کتاب نمیتواند دلیل بر وجود یک نویسندهی بزرگ و دانا گردد، بلکه سطور خوانده شده و مفهوم است که میتواند سندی برای این واقعیّت محسوب گردد؛ و به همین دلیل است که «آلبرت وینچستر» زیست شناس معروف، میگوید:
«هر کشف تازهای که در دنیای علم به وقوع میپیوندد، صدها مرتبه بر استواری ایمان من میافزاید و آثار شرک و وسوسهی نهانی را که کم و بیش در باطن معتقدات ما وجود دارد، از میان میبرد و جای آن را به افکار عالی خداشناسی و توحید میبخشد».[٥]
جالب این که در قرآن کتاب آسمانی مسلمانان که بیش از کتب مذهبی دیگر، از دلایل شناسایی خدا سخن میگوید، اکثریّت نزدیک به اتّفاق آنها بر محور همین نظام شناخته شده بحث میکند و حوادث استثنایی یا رویدادهای ناشناخته را در این زمینه مورد ارزیابی و استناد قرار نمیدهد.
گاهی بر آفرینش زمین و عالیترین شاهکار زمینی یعنی خود انسان تکیه کرده و میگوید:
«وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ * وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛ در روی زمین نشانههایی برای صاحبان یقین است و در وجود خود شما (نیز آیاتی است) آیا نمیبینید؟».[٦]
و گاهی روی نظام شب و روز، نور و ظلمت، زندگی و مرگ، بهار و خزان، وزش بادهای پر برکت، نزول باران و سیراب شدن زمینهای مرده و پدیدار شدن گیاهان و گلها و میوههای رنگارنگ تکیه میکند، و زمانی تمامی زمین و آسمان و همگی ذرّات این عالم را نشانهی او میشمارد:
«وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّمَاواتِ وَ الْارْضِ؛ و از نشانههای او آفرینش آسمان و زمین است».[٧]
این ها همه نشان میدهد که دلیل شناسایی خدا، معلومات و دانستنیهای ما از این جهان است.
خودآزمایی
١- شعار تضادّ «علم» و «مذهب» یا تضادّ ایمان به «قانون علّیّت» با ایمان مذهبی از کجا سرچشمه میگیرد؟
٢- دلیل شناسایی خدا چیست؟
٣- مهمترین عیب فرضیه ذکر شده در این درسنامه چیست؟
پی نوشت ها
[١]. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ج ١، ص ٨٩.
[٢]. جامعهشناسی کینگ، ص ٢٠٧.
[٣]. دنیایی که من میبینم، ص ٥٨.
[٤]. آنچه که به وسیلهی حواس یا ضمیر انسان درک شود.
[٥]. آفریدگار جهان، ص ١١.
[٦]. سورهی ذاریات، آیهی ٢٠ و ٢١.
[٧]. سورهی روم، آیهی ٢٢.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
نظرات شما عزیزان: