تعالی فکر و اخلاق از یک سو، خود به صورت مستقیم به معنای اصلاح بخش بنیادین فرهنگ، یعنی باورها و ارزش هاست و از سوی دیگر منجر به اصلاح لایه های دیگر فرهنگ مانند سنت ها، هنرها، نمادها و... می گردد.
این تصور و پیش فرض از نقش دین، گرچه در آغاز، مناسب و در خور جوامع غیر دینی است که نخستین بار دین در آن نفوذ می کند و با القای فرهنگ آرمانی خلأها و آسیب های فرهنگ موجود آن جوامع را اصلاح و پیرایش می نماید، ولی نسبت به جوامعی که فرهنگ دینی در آن درونی شده و سپس خود این فرهنگ در بستر زمان گرفتار فساد وآسیب گردیده است، چندان مناسب و مؤثر به نظر نمی رسد.
اما واقعیت این است که در رابطه با اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی دو جهت قابل توجه و تأمل است: یکی محتوا و درون مایة آن که یک سلسله باورها و ارزش های متعالی را برای بشر عرضه کرده است تا با تحول در بینش و ارزش، تمام ساحات زندگی وی را تحت تأثیر قرار داده و اصلاح کند. و دیگر، روش و شیوة تأثیرگذاری و درونی سازی آن باورها و ارزش ها به عنوان فرایندی که در بسترحوادث و جریان های اجتماعی شکل گرفت و در درونی ساختن مؤلفه های فرهنگ، اصول و قواعدی را رعایت کرده است. (سیدقطب، 1/507)
اگر آموزه های اسلام در جامعة اسلامی به خاطر پیشینه و حضور، نتواند بازتولید شود، اما روش و شیوة به کار رفته در تطبیق و درونی سازی آن و اصول و قواعدی که در نهادینه سازی بر آنها تکیه شده است، می تواند برای بازاصلاح فرهنگ آسیب دیده مورد بهره برداری قرار گیرد.
خوشبختانه قرآن به مثابة مظهر و منبع اسلام، همان گونه که درون مایه و محتوای آن را به نمایش گذاشته است، اصول و قواعدی را که در فرایند تطبیق و درونی سازی به کار رفته یا باید به کار می رفت، نیز به خوبی بیان کرده و نمایانده است.
گذشته از این، قرآن کریم در آیات متعددی، از روش و رفتار پیامبران و اصولی که آنان برای رساندن پیام خدا برای بشریت در پیش گرفته بودند نیز گزارش کرده است. اگر بپذیریم که آنچه پیامبر اسلام (ص) و سایر پیامبران الهی انجام دادند، به معنای دقیق کلمه اصلاح فرهنگ بشری در کلیتش بوده است، می توان نتیجه گرفت که قرآن به عنوان کتابی که هم آموزه ها و هم روش ها را در معرض نگاه انسان ها قرار داده است، می تواند راه مناسبی برای به دست آوردن روش های اصلاح فرهنگ به شمار آید.
این نوشتار در پی آن است تا با بررسی فشرده و گذرا و با الهام گرفتن از آیات وحی، روش اصلاح فرهنگ آسیب دیده در جامعة اسلامی را به دست آورد.
ماهیت روش قرآنی
قرآن کریم از تلاش پیامبران برای تحقق و تطبیق رسالت خویش تحت عنوان «دعوت» یاد می کند؛
(قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی) (یوسف/108)
«بگو: این است راه من، که من و هر کس (پیروىام) کرد با بینایى به سوى خدا دعوت مىکنیم.»
(یا قَوْمِ ما لی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنی إِلَى النَّار) ( غافر/41)
«و اى قوم من! چه شده است که من شما را به نجات فرامىخوانم و [شما] مرا به آتش فرامىخوانید؟»
(وَ قالُوا قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فی آذانِنا وَقْر) (فصلت/5)
«و گفتند: دل هاى ما از آنچه ما را به سوى آن مىخوانى سخت محجوب و مهجور است. و در گوش هاى ما سنگینى است.»
(قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهارا) (نوح/ 5)
« [نوح] گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز دعوت کردم.»
و در خصوص پیامبر اسلام سفارش می کند که این دعوت بر سه عنصر حکمت، موعظه و جدال نیکو، استوار باشد؛ (ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن) (نحل/125)
«با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوهاى] که نیکوتر است مجادله نماى.»
با توجه به ماهیت «دعوت» که فرایند مخاطب محور است و با توجه به عناصر «حکمت»، «موعظه» و «جدال احسن» که بر خرد ورزی و اقناع تأکید دارد (طباطبایی، 12/372؛ صادقی، 16/534؛ زمخشری، 2/644)، می توان این نتیجه را گرفت که شیوة مورد سفارش قرآن در پروسة اصلاح فرهنگ، شیوة خود انگیزی یا به تعبیر دیگر انگیزش از درون است، اما نه هر انگیزشی، بلکه انگیزش بر پایة آگاهی و انتخاب؛ زیرا تکیه بر «حکمت» به عنوان سخنی که بیانگر حقایق روشن و انکار ناپذیر است، و «موعظه» به عنوان سخن پندآموز و خیرخواهانه، و «جدال احسن» به عنوان سخنی که موانع ذهنی مخاطب را به چالش می کشد، (طباطبایی، 12/372؛ مکارم شیرازی، 11/455) بیانگر این واقعیت است که دعوت باید عقل و قلب مخاطب را تحت تأثیر قرار داده و باورمند سازد، امری که بستر انتخاب آگاهانه را فراهم می کند.
بنابراین از نگاه قرآن، روش اصلاح فرهنگ در لایه ها و سطوح گوناگونش چیزی جز انگیزش درونی مخاطب بر پایة دو عامل آگاهی و انتخاب نمی تواند باشد.
تأکید قرآن بر عقلانیت و آزادی انسان در قبال پذیرش یا عدم پذیرش کلیت دین (لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی)(بقره/256)، (قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون) (حدید/17) و نیز ماهیت آموزه ها و دستورات آیات که همواره نخست، ارزش ها و الزامات را به باورها مستند می کند و سپس باورها را به انتخاب عقلانی انسان وا می گذارد (فضل الله، 22/264)، همین واقعیت را تأیید و تأکید می نماید.
در برابر این روش، سه شیوه و روش دیگر وجود دارد:
یکی روش تحمیل که در آن اختیار و اراده نقشی ندارد و انسان زیر فشار نیروی بیرونی مقهور شده و در برابر فرهنگ تازه تن می دهد.
دیگر روش اغفال و تخدیر که در آن تغییر و تحول نه بر بنیاد آگاهی که در بستر نادانی و بی خبری شکل می گیرد.
سوم روش تحریک احساس که نیروی محرک اما ناپایدار و فاقد شعور درونی، ابزار تحقق اهداف قرار می گیرد.
قرآن هیچ یک از این سه روش را در فرایند اصلاحی خود در پیش نمی گیرد و از سایر پیامبران نیز اتخاذ چنین شیوه ای را گزارش نمی کند، بلکه تنها به انگیزش درونی از طریق آگاهی بخشی و اعتماد بر اختیار انسان تأکید می ورزد.
حال این پرسش پیش می آید که آیا اتخاذ شیوة انگیزش درونی از سوی قرآن بدان خاطر است که این روش تنها روش معقول و سازگار با طبیعت فرهنگ است یا اینکه چون راه دیگری ممکن نبوده است، از این روش بهره گرفته و سفارش کرده است؟
در پاسخ باید گفت گزینش روش خود انگیزی نمی تواند از روی اضطرار و تحمیل و بدون انتخاب باشد؛ چرا که خداوند می توانست پیام اصلاح گر خویش را از طریق برانگیختن قدرتمندان یا قهرمانان جامعه برای بشریت بفرستد تا از طریق زور و تحمیل آن را به اجرا گذارند، یا از طریق مبعوث ساختن سیاستمداران که در برانگیختن احساسات و اغفال مردم تخصص دارند ارسال کند تا اصلاح و تغییر در بستر عاطفی یا جهل صورت گیرد. اما می بینیم که خداوند چنین نکرده است، بلکه در طول تاریخ پیامبرانش را از طبقة محروم و فاقد قدرت و مکنت و البته صالح جامعه به سوی بشریت فرستاده است. این، نشان می دهد که شیوة خود انگیزی نه یک شیوة اضطراری، بلکه تنها روش مناسب و معقول برای اصلاح مؤلفه های گوناگون و لایه های مختلف فرهنگ بوده است.
ویژگی های روش اصلاح قرآنی
روش خود انگیزی قرآن هم از نظر شکل و قالب و هم از نظر محتوا و درونمایه، ویژگی هایی دارد که بدون توجه به آنها نمی توان تصور درستی از کلیت شیوة قرآنی پیدا کرد. در این نوشتار می کوشیم به اختصار ویژگی های دو گانه را توضیح دهیم.
ویژگی های شکلی
1. انگیزش هنری
از خصوصیات بارز وآشکار روش اصلاحی قرآن که در نخستین نگاه توجه مخاطب را جلب می کند، آمیختگی انگیزش و هنر است. بدین معنا که در رساندن پیام و ایده های اصلاحی خویش از انواع فنون و شیوه های هنری کلام و زیبا سازی سخن بهره گرفته است. استعاره، کنایه، تشبیه، تصویرسازی، داستان و... از فنونی است که در سراسر آیات وحی به چشم می خورد.
این به کارگیری روش های هنری که در بیشتر موارد انتخابی بوده و می توانست به کارگرفته نشود، نشان از این واقعیت دارد که میان پیام فرهنگی و زیبایی پیام رسانی، پیوند استواری وجود دارد و فرهنگ برای درونی شدن، نیازمند روش های جذاب و زیباست.
2. گونه گونی سخن
ویژگی دیگر روش قرآن، گونه گونی در پیام رسانی است. قرآن کریم وقتی ایده و پیامی را مطرح می کند، آن را از زوایای گوناگون و با روش های متنوع پردازش می کند. گاهی در قالب بشارت بیان می کند، گاهی در قالب هشدار، گاهی حکایت می کند، گاهی تذکر می دهد، گاهی تشویق می کند، گاهی تصویر می کند و... .
این تنوع بیان و پردازش نمی تواند بدون فلسفه وحکمت باشد. نزدیک ترین توجیه در فهم آن، این است که تنوع گرایی نه تنها در رفتار وکردار بشر، که حتی در دریافت و شناخت وی نیز جایگاه ویژه ای دارد و پیامی که با درون و ذهن انسان سر وکار دارد، نمی تواند بدون در نظر داشت این واقعیت تأثیرگذار باشد.
3. ترکیبی بودن اهداف
روش رایج کتاب های بشری این است که وقتی موضوعی را در قالب گزاره ای بیان می کند، هدف خاصی را از آن در نظر می گیرد و تلاش می کند که مستقیم ترین و مرتبط ترین گزاره ای را که بیانگر آن هدف است، مطرح کند و هرگونه تحلیل و پردازشی اگر صورت می گیرد نیز در قالب گزاره های مستقیم و مرتبط با همان هدف انجام می گیرد.
اما قرآن شیوة متفاوتی دارد؛ در قرآن بیشتر گزاره هایی که متضمن موضوعی است، اهداف متعددی را دنبال می کند؛ اگر حکم شرعی مطرح می شود، در کنارش نگاهی به پیامد اخلاقی یا عاطفی یا مبنای عقیدتی آن نیز وجود دارد. اگر آموزة عقیدتی بیان می شود، به لوازم رفتاری یا احساسی آن نیز اشاره دارد. اگر به موضوعی مانند دنیا یا آخرت می پردازد، به ارزش و جایگاه یا آثار گرایش به آن در رفتار انسان تذکر می دهد. اگر از صفات اخلاقی مانند تقوا، صبر، صداقت و... سخن می گوید، ریشه ها و بنیادهای عقیدتی یا بازتاب های رفتاری آن را نیز گوشزد می کند. اگر از تاریخ گزارش می کند، از نقش باورها و اخلاق در شکل گیری آن نیز یاد می کند. اگر طبیعت و پدیده های طبیعی را به تصویر می کشد، بایستگی و چگونگی پیوند انسان با آنها را نیز مطرح می کند. خلاصه گزاره های قرآنی در بیشتر موارد به اهداف متعدد نگاه دارد.
این واقعیت در روش قرآن می تواند گویای نکتة مهمی در موضوع فرهنگ باشد و آن اینکه سطوح گوناگون فرهنگ با همدیگر مرتبط و غیرقابل تفکیک اند، به گونه ای که یک مؤلفه با تمام ابعاد وجودی انسان پیوند دارد و یک پیام اصلاحی باید ناظر به همة زمینه ها و زوایای وجودی و با استفاده از همة اهرم های تأثیرگذار القا شود. شیوة ترکیبی سخن گفتن، ابزاری است برای تحریک تمام لایه ها و سطوح وجودی انسان.
نظرات شما عزیزان: