3 / 3 - مسئوليتهاى فرهنگى
3 / 3 - 1 - دعوت به ارزشها
قرآن :
و بايد از شما گروهى دعوتگرِ به خير باشند كه به نيكى فرمان دهند و از زشتى بازدارند و آنان، همان رستگاراناند.
حديث :
97. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : كسى كه امر به معروف و نهى از منكر كند ، جانشين خدا در روى زمين و جانشين كتاب او و جانشين پيامبر اوست.
98. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : سرور شهيدان، حمزة بن عبد المطّلب است و نيز مردى كه در برابر پيشوايى ستمگر برخيزد و او را امر و نهى كند و آن پيشوا، او را بكُشد.
99. پيامبر خداصلى الله عليه وآله - به علىعليه السلام، هنگامى كه او را به يمن فرستاد: اى على! هرگز با كسى جنگ مكن تا اينكه قبل از آن او را (به اسلام )دعوت كنى. به خدا سوگند كه اگر خداوند، مردى را به دست تو هدايت كند، برايت بهتر است از حكومت بر آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب كند، اى على!
100. امام على عليه السلام : استوارىِ شريعت به امر به معروف و نهى از منكر و بر پا داشتن حدود (الهى) بستگى دارد.
101. امام على عليه السلام : همه كارهاى نيك و جهاد در راه خدا، در مقايسه با امر به معروف و نهى از منكر، چون دميدنى است به درياى پر موجِ پهناور.
102. امام صادق عليه السلام - در پاسخ به سؤال از اين فرموده خداوندU: «هر كس، كسى را جز به قصاص قتل يا (به كيفر )فسادى در زمين بكشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته است، و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده نگه داشته است» -: يعنى كسى كه ديگرى را از گمراهى به راه راست درآورد، مانند اين است كه او را زنده كرده است، و كسى كه ديگرى را از راه راست به گمراهى كشانَد، او را كُشته است.
103. بحار الأنوار: روايت شده است كه داوودعليه السلام تنها به صحرا رفت. خداوند به او وحى فرمود: «اى داوود! چه شده است كه تو را تنها مىبينم؟».
گفت: خدايا! شوق ديدار تو در جانم شدّت گرفته و خلق تو، ميان من و تو حائل گشتهاند.
خداوند به او وحى فرمود: «به ميان آنان برگرد؛ زيرا اگر تو يك بنده گريز پا را نزد من بياورى، تو را در لوح، با صفت ستوده ثبت مىكنم».
3 / 3 - 2 - دعوت به وحدت كلمه
قرآن :
اين است امّت شما كه امّتى يگانه است، و منم پروردگار شما. پس (تنها )مرا بپرستيد.
و همگى به ريسمانِ خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد، و نعمت خدا را درباره خود به ياد آريد: آن گاه كه (با هم) دشمن بوديد، پس ميان دلهاى شما الفت افكند، تا به لطف او برادر يكديگر شديد. و شما در كنار پرتگاهى از آتش بوديد، كه شما را از آن رهانيد. خداوند، بدينسان، آيات خود را براى شما روشن مىكند، باشد كه هدايت يابيد.
و از خدا و پيامبرش فرمان بريد و با هم نزاع مكنيد كه سست مىگرديد و مهابت شما از ميان مىرود (و نسيم پيروزى بر شما نمىوزد)، و شكيبايى كنيد، كه همانا خدا با شكيبايان است.
حديث :
104. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: هيچ امّتى پس از پيامبرش، دچار اختلاف نشدند، جز آنكه باطلگرايان بر رهروان حقيقت، غلبه كردند.
105. امام علىعليه السلام: به خدا سوگند، هيچ امّتى، پس از پيامبرشان اختلافنكردند، جز آنكه اهل باطل بر اهل حق مسلّط شدند، جز آنجا كه خدا نخواست.
106. امام علىعليه السلام: بپرهيزيد از آنچه فرود آمد بر امّتهاى پيشين، از كيفرهايىكه بر اثر كردارهاى ناپسند ديدند. پس نيك و بد احوالشان را به ياد آوريد و خود را از همانند شدن به آنها برحذر داريد.
و چون در دگرگونى حال آنها تفكّر كرديد، كارهايى را اختيار كنيد كه آنان را ارجمند داشت و دشمنان را از آنان دور ساخت و زمان بىگزندىشان را به درازا كشانْد، و با عافيت از نعمت برخوردار و پيوند رشته بزرگوارى با آنان استوار. و آن از پراكندگى دورى نمودن بُوَد و به سازوارى روى آوردن، و يكديگر را بدان برانگيختن وسفارش كردن؛ و بپرهيزيد از هر كار كه پشتِ آنان را شكست و نيروشان را گسست، چون: كينه هم در دل داشتن و تخمِ نفاق در سينه كاشتن و از هم بريدن، و دست از يارى يكديگر كشيدن.
و در احوالِ گذشتگانِ پيش از خود بنگريد، مردمى كه با ايمان بودند... پس بنگريد چهسان مىنمودند، آنگاه كه گروهها فراهم بودند، و همگان راهِ يك آرزو را مىپيمودند، و دلها راست بود و با هم سازوار و دستها يكديگر را مدد كار، شمشيرها به يارى هم آخته، و ديدهها به يكسو دوخته، و ارادهها در پى يك چيز تاخته. آيا مِهتران سراسر زمين نبودند و بر جهانيان پادشاهى نمىنمودند؟ پس بنگريد كه پايانِ كارشان به كجا كشيد، چون ميانشان جدايى افتاد، و الفت به پراكندگى انجاميد، و سخنها و دلهاشان گونهگون گرديد. از هم جدا شدند، و به حزبها گراييدند، و خدا لباس كرامت خود را از تنشان برون آورد، و نعمتِ فراخ خويش را از دستشان به در كرد و داستانِ آنان، ميان شما ماند، و آن را براى پند گيرنده عبرت گردانْد.
107. امام علىعليه السلام: شما برادران دينى يكديگريد، چيزى شما را از هم جدا نكرده، جز درونِ پليد و نهادِ بد (كه با آن به سر مىبريد). نه هم را يارى مىكنيد، نه خير خواهِ هميد، نه به يكديگر چيزى مىبخشيد، و نه با هم دوستى مىورزيد.
3 / 3 - 3 - جذب جوانها
108. امام صادقعليه السلام - در گفتگو با اَحْوَل -: «به بصره رفتى؟».
گفت: آرى.
فرمود: «شوق مردم به اين امر (ولايت و امامت ما) و پذيرش آنها را چگونه ديدى؟».
گفت: به خدا سوگند، اندكاند. كارهايى كردهاند؛ امّا كم است.
حضرت فرمود: «بر تو باد (جذب )نوجوانان؛ زيرا آنان، در پذيرش هر نوع خوبى، شتاب بيشترى نشان مىدهند».
3 / 3 - 4 - پاسدارى از دين
109. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : اگر بلايى برايت پيش آمد، مالت را فداى جانت كن واگر بلا از تو فراتر رفت، مال و جانت را فداى دينت كن؛ زيرا غارت شده كسى است كه دينش به غارت رفته باشد و خانهْ خراب، كسى است كه دينش ويران شده باشد.
110. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : هرگاه در امّت من بدعتها آشكار شدند، بر دانشمند است كه دانشِ خود را آشكار سازد و هر كه اين كار را نكند، نفرين خدا بر او باد!
111. الغيبة - به نقل از يونس بن عبدالرحمان -: از امامان راستگو براى ما روايت شده است كه فرمودهاند: «هرگاه بدعتها سر بردارند، عالم بايد دانش خود را آشكار سازد و اگر چنين نكند، نور ايمان از او سلب مىشود».
3 / 3 - 5 - خطر ترك مسئوليت
112. امام علىعليه السلام - از سفارش ايشان به حسنينعليهما السلام پس از ضربت خوردن توسط ابنملجم -: امر به معروف و نهى ازمنكر را رها مكنيد كه در اين صورت، بَدان شما زمام امورتان را به دست مىگيرند و آن گاه، هر چه دعا كنيد، مستجاب نخواهد شد.
113. امام باقرعليه السلام: خداى تعالى به شعيب پيامبر وحى فرمود: «صد هزار نفر از مردم تو را عذاب خواهم كرد: چهل هزار نفر از بدكاران و شصت هزار نفر از نيكانشان را».
شعيب گفت: پروردگارا! بدكاران سزاوارند؛ امّا نيكان چرا؟
خداىU به او وحى فرمود: «آنان با گنهكاران سازش كردند و به خاطر خشم من، به خشم نيامدند».
3 / 3 - 6 - مراتب انجام مسئوليت
114. امام على عليه السلام : اى مؤمنان! آن كه بيند ستمى مىرانند يا مردم را به منكرى مىخوانند و او به دل خود، آن را بپسندد، سالم مانده و گناه نورزيده؛ آنكه آن را به زبان انكار كرد، مزد يافت و از آنكه به دل انكار كرد، برتر است؛ آنكه با شمشير به انكار برخاست تا كلام خدا بلند، و گفتار ستمگران پست گردد، او كسى است كه راه رستگارى را يافت و بر آن ايستاد و نور يقين در دلش تافت.
115. امام علىعليه السلام - به مردى كه سخنرانى امام را قطع كرد و پرسيد: از مرده در ميان زندگان براى ما سخن بگو -: كسى كه با قلب و زبان و دست با زشتكارى مبارزه كند، همه خصلتهاى نيك را تحصيل نموده است و كسى كه با قلب و زبانش با زشتكارى مبارزه كند، امّا با دست، مبارزه ننمايد، دو خصلت نيك را به دست آورده است و كسى كه با دل با زشتكارى مبارزه كند، اما با زبان و دست به آن كارى نداشته باشد، يكى از خصلتهاى نيك را به دست آورده است و كسى كه مبارزه با زشتكارى را با قلب و با زبان و با دست ترك كند، او مُردهاى است در ميان زندگان!
3 / 4 - مسئوليتهاى نظامى
3 / 4 - 1 - حقوق متقابل فرمانده و بسيجى
116. امام علىعليه السلام: مردم! مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. بر من است كه خيرخواهى از شما دريغ ندارم و حقّى را كه از بيت المال داريد، بگزارم، شما را تعليم دهم، تا نادان نمانيد و آداب آموزم تا بدانيد. امّا حقّ من بر شما اين است كه به بيعت، وفا كنيد و در نهان و آشكارا حقّ خيرخواهى ادا كنيد. چون شما را بخوانم، بياييد و چون فرمان دهم بپذيريد، و از عهده برآييد.
117. امام علىعليه السلام - در نامه به فرماندهان سپاهش -: از بنده خدا على اميرمؤمنان به مرزبانان. امّا بعد؛ بر زمامدار است كه اگر به زيادتى (از اموال )رسيد يا به نعمتى مخصوص گشت، رفتارشرا با زيردستان خود، تغيير ندهد؛ و بر اوست كه با نعمتهايى كه خداوند نصيب او فرموده است، به بندگان خدا بيشتر نزديك شود و نسبت به برادران خود، بيشتر مهرورزى كند.
بدانيد كه حقّ شما بر من اين است كه چيزى را از شما پوشيده ندارم، مگر رازِ جنگ را، و كارى را بىرايزنى با شما انجام ندهم، مگر در امر حكومت، و در رسانيدن حقّ شما به شما كوتاهى نكنم و تا آن حق به شما نرسد، از كوشش باز نايستم، و اينكه شما در نظر من يكسان باشيد؛ و اگر چنين كردم، بر خداوند واجب شود كه بر شما نعمت فرستد و بر شما واجب شود كه از من اطاعت كنيد.
و هرگاه شما را فرا خوانم، درنگ نكنيد و در اجراى كارِ درست، كوتاهى مكنيد و در راه حق، در گرداب سختيها فرو رويد. اگر چنين پايدار نباشيد، كسى نزد من خوارتر از كجْرفتار شما نخواهد بود؛ و كيفر او را سخت گردانم و او از كيفر من رهايى نخواهد يافت.
اينك، از فرماندهان خود اين دستورها را بگيريد و فرمان آنان را -چندان كه خدا كارتان را بدان سازوار مىدارد بپذيريد!
3 / 4 - 2 - اهتمام فرمانده به آموزش نظامى
118. تاريخ دمشق: - به نقل از ابن عبّاس -: زنان عقيم شدند از اينكه مانند اميرمؤمنان، على بن ابى طالب بزايند. به خدا سوگند، نديدم و نشنيدم كه رئيسى با وى مقايسه شود. او را به هنگام نبرد صِفّين ديدم كه عمامهاى بر سرداشت كه دو طرفش را رها كرده بود.دو چشمانش گويا به سان دو چراغِ درشت بودند. او بر گروهى اندكْ ايستاده بود و آنان را به نبرد وا مىداشت تا به من كه در لابهلاى مردم بودم، رسيد.
سپس فرمود: «اى گروه مسلمانان! خوف (از خدا) را احساس كنيد، صداها را پايين آوريد، آرامش را بر تَن كنيد، نيزهها را به كار گيريد (آشكار سازيد) و پيش از كشيدن شمشير، آن را به حركت آوريد و از چپ و راست، شمشير زنيد و با تيزىاش ضربه زنيد، و شمشيرها را به كامها و تيرها را به نيزهها نزديك سازيد. به درستى كه در ديد خداوند قرار گرفتهايد و همراه پسرعموى پيامبر اوييد.
با يورش و حمله خو گيريد و از فرار، شرم كنيد؛ چرا كه آن، ننگى است كه در نسلها و گروهها باقى مىماند، و آتشى است در روز رستاخيز. خود را خرّم و شاد داريد و با آسانى و سبُكجانى به سوى مرگ، گام برداريد. لشكر انبوهِ (دشمن) و خيمههاى طناب افكنده را هدف قرار دهيد و قلب آن را نشانه بگيريد؛ چرا كه شيطان، شتر سركش را سوار شده و بازوانش را گسترانيده است؛ دستى را براى حمله، پيش دارد و پايى را براى فرار، به عقب گذارد. پس استوار باشيد و پايدار، تا پايههاى دين بر شما آشكار گردد، "كه شما برتريد و خدا با شماست و از پاداش كردارتان نخواهد كاست"».
119. امام علىعليه السلام: در ميدان كارزار، دندانها را سخت بر هم بفشاريد، كه شمشيرها را از رسيدن به كاسه سر باز مىدارد. و زرهِ كامل بپوشيد.
3 / 4 - 3 - توجه فرمانده به نيروها
120. امام علىعليه السلام و بايد گزيدهترين سرانِ سپاه نزد تو آن بُوَد كه با سپاهيان يار باشد و آنان را كمككار... پس اميدشان را بر آر، و ستودنشان را به نيكى پيوسته دار، و رنج كسانى را كه كوششى كردهاند، بر زبان آر، كه فراوان كار نيكوىِ آنان را ياد كردن، دلير را برانگيزانَد، و ترسانِ بدْدل را به كوشش مايل گرداند، إن شاء اللَّه!
3 / 4 - 4 - اطاعت از فرمانده
121. امام علىعليه السلام: از مافوق خود اطاعت كن، تا زيردستت از تو اطاعت كند و باطنت را اصلاح كن، تا خداوند ظاهرت را اصلاح كند.
122. امام علىعليه السلام - به عبد اللَّه بن عبّاس، درباره نظرى كه داده بود و امام موافق آن نبود -: حقّ توست كه به من نظر دهى و من در آن مىانديشم؛ امّا اگر نپذيرفتم، تو بايد از من اطاعت كنى.
123. امام علىعليه السلام - در نامهاى به دو تن از فرماندهان سپاهش -: من، مالك اشتر، پسر حارث را بر شما و سپاهيان زيردست شما، امير كردم. پس گفته او را بشنويد و از او فرمان بريد. او را چون زره و سپر، نگهبان خود كنيد كه او را سستى و لغزشى نيست. نه آنجا كه شتاب لازم است، كُندى مىكند و نه آنجا كه درنگ لازم است، عجله مىنمايد.
3 / 4 - 5 - مرز فرمانبرى نظامى
124. امام علىعليه السلام - پس از سپردن حكومت مصر به مالك اشتر، در نامهاش به مردم آنجا -: امّا بعد؛ من بندهاى از بندگان خدا را سوى شما فرستادم كه به روزگار ترس، خواب به ديدهاش نمىرود... پس، از او حرفشنوى داشته باشيد و فرمانش را، تا جايى كه با حق سازگار است، اطاعت كنيد؛ زيرا كه او يكى از شمشيرهاى خداست.
125. امام علىعليه السلام: پيامبرصلى الله عليه وآله سپاهى را گسيل داشت و مردى را فرمانده آنانكرد و به سپاهيان فرمود تا دستورهاى او را بشنوند و اطاعت كنند. او آتشى بيفروخت و به سپاهيان دستور داد خود را در آن بيندازند. گروهى از وارد شدن به آتش، سر باز زده، گفتند: «ما از آتش گريزانيم» و گروهى تصميم گرفتند وارد آتش شوند.
خبر به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد. فرمود: «اگر به درون آتش مىرفتند، براى هميشه در آتش بودند». آن گاه فرمود: «در معصيت خدا نبايد از كسى اطاعت كرد؛ بلكه در خوبيها بايد فرمان بُرد».
ب: رزم آورى
3 / 4 - 6 - اهميت آموزش نظامى
قرآن :
و در برابر آنها هر چه مىتوانيد، از نيرو (هاى انسانى و سلاح)، آماده بسيج سازيد.
حديث :
126. پيامبر خداصلى الله عليه وآله - در تفسير سخن خداوند متعال: «و در برابر آنها هر چه مىتوانيد... آماده بسيج سازيد» -: بدانيد كه (منظور از )نيرو، تيراندازى است؛ بدانيد كه نيرو، تيراندازى است؛ بدانيد كه نيرو، تيراندازى است.
127. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: سواركارى و تيراندازى كنيد، و تيراندازىِ شما را از سواركارى خوشتر مىدارم... بدانيد كه خداىU، به سبب يك تير، سه نفر را به بهشت مىبرَد: كسى كه آن را بسازد، و كسى كه آن را براى مجاهدانْ تدارك كند، و كسى كه آن را در راه خدا پرتاب نمايد.
3 / 4 - 7 - آمادگى رزمنده
128. دعائم الإسلام: به درستى كه (علىعليه السلام) نمىپسنديد كه مردى به هنگام نبرد،سلاحش را بيفكند. خداوندU به هنگام يادكردِ نماز خوف فرموده است: «و سلاحهايشان را برگيرند» و فرموده است: «آنان كه كفر ورزيدند، دوست مىدارند كه شما از سلاحها و وسايلتان غفلت ورزيد كه ناگهان به شما هجوم آورند».
پس برترين كار براى آنان كه در جهاد به سر مىبرند، ايناست كه سلاح را به هيچ روى، از خود جدا مسازند.
129. امام على عليه السلام - به هنگام به شهادت رسيدن محمّد بن ابى بكر -: خدا رحمت كند محمّد را! جوان بود. من تصميم داشتم مرقال هاشم بن عتبه را فرماندار مصر كنم. به خدا سوگند، اگر او فرماندار آنجا مىشد، ميدان را براى پسر عاص و دار و دسته او خالى نمىگذاشت و جز شمشير به دست، كشته نمىشد.
3 / 4 - 8 - ارزش رزمندگان
قرآن :
مؤمنان خانهنشين كه زيان ديده نيستند، هرگز با مجاهدانى كه در راه خدا به مالها و جانهايشان جهاد مىكنند، يكسان نيستند. خداوند، جهادكنندگان به مالها و جانهايشان را بر خانهنشينان به رتبهاى (بلند )برترى بخشيده است؛ و خداوند، هريك را وعده پاداش نيك (بر ايمان و عملش) داده، و جهادگران را بر خانهنشينان، به پاداشى بزرگ، برترى بخشيده است.
حديث :
130. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : اعمال همه بندگان در برابر (عمل )مجاهدانِ در راه خدا، نيست مگر به مانند پرستوى دريايى كه با منقار خود، مقدارى آب از دريا برداشته است.
131. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : بهشت، دروازهاى دارد به نام «دروازه مجاهدان». مجاهدان با شمشيرهاى حمايل شده خود به سوى اين دروازه - كه به رويشان باز است - پيش مىروند، و خلايق در محشرند، در حالى كه فرشتگان به مجاهدان خوشامد مىگويند.
132. پيامبر خداصلى الله عليه وآله - درفضيلت رزمندگان -: يك نفر از آنان براى هفتاد هزار نفر از خاندان و همسايگان خود شفاعت مىكند، چندان كه دوهمسايه بر سرِ اينكه كداميك به او نزديكترند، با هم دعوا مىكنند. رزمندگان در كنار من و ابراهيمعليه السلام بر سر سفره جاودانگى مىنشينند و هر بام و شام، به خداى تعالى نظر دارند.
133. امام علىعليه السلام: جهاد، درى از درهاى بهشت است كه خداوند، آن را براى دوستان ويژه خود، برگزيده است. جهاد، جامه تقواست و زره محكم خداوند و سپر مطمئن او.
134. فاطمهعليها السلام - در دعايش پس از نماز ظهر -: خدايا! گفتار و كردارِ توبهكاران، و رستگارى و پاداشِ مجاهدان را از تو مىطلبم.
135. امام صادقعليه السلام - در دعايش -: خدايا! من از تو، گفتار و كردار توبهكاران، و نور ودرستى پيامبران، و رستگارى و پاداش مجاهدان را مىطلبم.
3 / 4 - 9 - عشق به شهادت
136. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: سوگند به آنكه جان محمّد در دست اوست، دوست دارم كهدر راه خدا بجنگم و كشته شوم، و باز بجنگم و كشته شوم، و باز هم بجنگم و كشته شوم.
137. امام على عليه السلام - هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از فتنههايى كه پس از وفات ايشان در جامعه اسلامى پديد مىآيد، خبر داد، گفتم: اى پيامبر خدا! مگر در روز اُحد كه تعدادى ازمسلمانان شهيد شدند و من از شهادت محروم ماندم و اين امر بر من گران آمد، به من نفرمودى: «مژده بادا تو را كه در آينده به شهادت خواهى رسيد؟!».
پيامبر خدا به من فرمود: «همين طور است. در آن صورت، صبر تو چگونه خواهد بود؟». گفتم: اى پيامبر خدا! اينجا، جاى صبر نيست؛ بلكه جاى شادى و شكر است!
3 / 4 - 10 - درخواست شهادت
138. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: هركه صادقانه از خداوند، شهادت را مسئلت كند، خداوند او را به جايگاه شهيدان برساند، هر چند در بستر خود بميرد.
139. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: هركس در راه خدا زخمى شود، روز قيامت با رنگ زعفران و بوى خوش مُشك مىآيد و بر او مُهر شهيدان، نقش بسته است و هركس شهادت را مخلصانه از خدا بطلبد، خداوند، پاداش شهيد را به او عطا مىكند، هر چند در بستر بميرد.
140. امام على عليه السلام - در پايان عهدنامه خود به مالك اشتر: من از خدا مىخواهم با رحمتى فراگير و قدرت بزرگش بر انجام گرفتن هرگونه درخواست، كه ... كار من و تو را به سعادت به پايان رساند و شهادت نصيبمان گردانَد.
141. امام سجّاد عليه السلام - در دعايش -: آن گاه، ستايشْ از آنِ اوست... ستايشى كه به واسطه آن، در زمره اولياى نيكبخت او و به واسطه شمشيرهاى دشمنان وى، در سلك شهيدان درآييم.
3 / 4 - 11 - ارزش شهادت
142. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : بالاتر از هر نيكوكارى، نيكوكارى است تا آن گاه كه مرد در راه خدا كشته شود. پس، چون در راه خدا كشته شد، بالاتر از او، نيكوكارى نيست.
143. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: هيچ قطرهاى نزد خداوند، محبوبتر از دو قطره نيست: قطره خون (ريخته شده) در راه خدا و قطره اشك (ريخته شده )در سياهى شب از ترس خدا.
144. امام صادق عليه السلام : هركه در راه خدا كشته شود، خداوند چيزى از گناهانش را به او يادآور نمىشود.
1. ليلة الهرير، آخرين شب جنگ صِفّين و سختترين زمان آن است كه شدّت نبرد به حدّى بود كه رزمندگان، نماز خود را بر روى اسب مىخواندند. صبح روز بعد، مالك اشتر موفق شد خود را به نزديكى مقرّ فرماندهى معاويه برساند، كه با توطئه عمروعاص و خوارج، نتيجه جنگ به حكميت سپرده شد.
«هرير» زوزه سگ در هنگام شدت سرماست. شدّت جنگ و چكاچك شمشيرها و شايد نالهها سبب تشبيه اين شب به ليلة الهرير شده است.
2. زيد بن صوحان بن حجر عبدى، برادر صعصعه و سيحان، از خطيبان زبردست، شجاعان استوارگام، بزرگان، زاهدان، ارجمندان و از ياران وفادار امير مؤمنان بود.
او به روزگار پيامبر خدا اسلام آورد و از ياران پيامبرصلى الله عليه وآله شمرده شده و به حضور پيامبرصلى الله عليه وآله نيز رسيده است.
پيامبرصلى الله عليه وآله از او به نيكى ياد مىكرد و مىفرمود: «هر كس دوست دارد كه مردى را ببيند كه يكى از اعضايش پيشتر به سوى بهشت رفته است، به زيد بن صوحان بنگرد».
اين سخن والاى پيامبر خدا كه فضيلتى بزرگ براى زيد بود، در جنگ جلولاء مصداق يافت. زيد، زبانى حقگو و افشاگر داشت. چنين بود كه عثمان وجودش را در مدينه برنتابيد و او را به شام تبعيد كرد و چون انقلابيان حركت اعتراضآميز خود عليه عثمان را در مدينه شكل دادند، زيد بدانها پيوست. او در جنگ جمل شركت كردو خود از شهادتش خبر داد. عايشه با نامهاى از وى دعوت كرد كه به يارىاش برخيزد. او چون نامه را خواند، هوشمندانه و زيبا گفت: تو را به چيزى فرمان دادهاند و ما را به چيزى ديگر؛ امّا تو به كار ما پرداختى و به ما فرمان مىدهى كه به كار تو پردازيم. به تو فرمان در خانه نشستن داده شده و به ما جنگيدن تا رفع فتنه. والسلام!
زيد در دفاع از علىعليه السلام زبانى گويا و در حراست از آن بزرگوار، گامى استوار داشت. (موسوعة الامام على بن أبى طالب: 12 / 133)
3. صعصعة بن صوحان بن حجر عبدى، در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مسلمان شد؛ امّا به زيارتش نايل نيامد. او از ياران بزرگ امام علىعليه السلام و از كسانى بود كه او را چنان كه بايد، شناختند. وى سخنورى چيرهدست و خطيبى بليغ بود.اديب نامآور عرب، جاحظ، او را در فن خطابه پيشتاز دانسته و برترين گواه بر اين حقيقت را خطابهگويى او در محضر علىعليه السلام و درخواست علىعليه السلام از صعصعه براى ايراد سخن دانسته است.
عثمان او را به همراه مالك اشتر و بزرگانى ديگر از كوفه به شام تبعيد كرد و چون مردمان برف
4. عثمان شوريدند و پس از آن بر خلافت علىعليه السلام يكداستان شدند، او كه در شناخت عظمت علىعليه السلام ژرفانديش و كم نظير، و در خطابه چيرهدست و گزيدهگوى بود، بهپا خاست و بدينسان، گويا و زيبا، باور ارجمندش را درباره علىعليه السلام چنين بازگفت: اى اميرمؤمنان! به خدا سوگند، تو خلافت را زينت دادى و آن سبب زينت تو نشد، و تو آن را بالا بردى و آن، مقام تو را بالا نبرد، و نياز آن به تو، بيشتر از نياز تو به آن است.
و چون فتنهافروزان، آتش جنگ با علىعليه السلام را برافروختند، او همگام علىعليه السلام شد و در جنگ جمل، پس از آنكه دو برادرشزيد و سيحان - كه پرچمدار سپاه بودند - به شهادت رسيدند، پرچم آنان را برافراشت و نبرد را پى گرفت و در جنگ صفّين، فرستاده امامعليه السلام به سوى معاويه و از فرماندهان لشكر بود و وقايع صفّين را گزارش كرده است.
او در جنگ نهروان در كنار علىعليه السلام ايستاد و بر استوارى و حقانيت موضع او در برابر خوارج، احتجاج كرد. امامعليه السلام او را گواه بر وصيّت خود قرار داد و بدينسان، افتخارى بزرگ را براى صعصعه رقم زد.
پس از شهادت امام علىعليه السلام و صلح امام حسنعليه السلام معاويه از سرِ اكراه به او امان داد. صعصعه از اين فرصت نيز عليه معاويه سود جست. معاويه هماره از بيان گويا و تعبيرهاى زيباى او در توصيف والاييهاى علىعليه السلام در رنج بود و اين رنج را پنهان نمىداشت.
در عظمت او همين بس كه امام صادقعليه السلام دربارهاش فرمود: «در ميان آنان كه با امير مؤمنان بودند، كسى جز صعصعه و يارانش حقّ على را نمىشناختند».
صعصعه به هنگام حاكميت ستمگرانه معاويه زندگى را بدرود گفت. (موسوعة الإمام على بن أبى طالبعليه السلام: 12 / 159)
5. حكمت اين گونه برخوردها، جذب و آگاهسازى و هدايت افراد جاهل و غير معاند است.
نظرات شما عزیزان: