ارتباط جامعه با فرهنگ
فرهنگ به عنوان مهمترین وجه تمایز انسان با سایر موجودات و یکی از مفاهیم بسیار رایج در علوم اجتماعی است که تعریفهای بسیار زیادی از آن ارائه شده است و با اندکی تسامح میتوان در اصطلاح، آن را به معنای روشهای زندگی اعضاء یا گروههای یک جامعه دانست که شامل ارزشها، هنجارها، باورها و کالاهای مادّی آن میشود (ر.ک؛ گیدنز، 1386: 34). جامعه از طریق این عنصر مهم، افراد را به باورها، اعتقادات و رفتارهای معیّن وامیدارد. در واقع، فرهنگ، چکیده و عصارة زندگی اجتماعی است (ر.ک؛ گلابی، 1378: 136)، مشخّصههای اصلی آن را میتوان در سه جنبة خاصّ بیشتر تعاریف بازیافت: «پدیدار شدن در تعاملهای سازشپذیر، اجزاء مشترک داشتن و انتقال آن در طول دورههای زمانی به نسلهای مختلف» (تریاندیس، 1378: 29ـ28).
از نظر مفهومی، گرچه میتوان مفهوم فرهنگ و جامعه را از هم متمایز ساخت، بهطوری که فرهنگ را متشکّل از شیوة زندگی جامعه و جامعه را متشکّل از مردمی بدانیم که با هم کنش متقابل دارند و در یک فرهنگ سهیم میباشند (ر.ک؛ رابرتسون، 1385: 56)، امّا پیوندهای تنگاتنگی میان آنهاست و تلازم همیشگی آن دو، این تلقّی را به وجود آورده است که هیچ فرهنگی بدون جامعه نمیتوانست پدید بیاید و هیچ جامعهای در دنیا وجود ندارد، مگر آنکه فرهنگی در شریانهای آن جاری باشد. همواره فرهنگ که به مثابۀ حافظۀ آحاد جامعه است، سازندۀ سنّتها، رسوم، آیینها و هنجارهاست و این عناصر نه تنها به مردم میگویند که در گذشته چه چیزهایی مؤثّر بوده است، بلکه انتخاب رفتارهایی را که ممکن است در زمان حال نیز مؤثّر افتند، برای انسان آسان میکنند و محیط اجتماعی را قابل پیشبینی میکند.
اگرچه تمام مکاتب جهان به ناگسستگی و ارتباط میان این دو مفهوم ملتزماَند، امّا نوع ارتباطی که از آیات قرآن میتوان استفاده کرد، تفاوت عمیق با آن برداشت دارد؛ یعنی در مکتبهای مادّی و جامعهشناختی، غایت قصوای زندگی اجتماعی، وجود هنجارها و ارزشها را در جهت برآورده شدن نیازهای مادّی جامعه و تأمین منافع و مصالح دنیوی انسانها میداند، حتّی دین را که در قلّۀ فرهنگ هر جامعه قرار دارد، برای حفظ یا افزایش همبستگی در جامعه و رسمیّت بخشیدن به وقایع مهمّ شخصی، یا برای تثبیت مناسبات اجتماعی میدانند، در حالی که مجموعۀ مؤلّفههایی که در قرآن، ضمن هنجارها و ارزشها آمده است، یک فرهنگ را تشکیل میدهند که در هستۀ مرکزی آنها نیز توحید و پرستش خداوند و تفکّر دینی قرار دارد. در واقع، قرآن زندگی اجتماعی و مناسبتهایی که انسانها در ضمن ساختارهای اصلی و فرعی یک جامعه با یکدیگر دارند، بهویژه استخلاف انسان، تشکیل حکومت و استقرار نظم، امنیّت و آرامش جامعه را مقدّمهای برای توسعه و تعمیق کمّی و کیفی خداپرستی، ایمان و توحید میداند. ارتباط میان فرهنگ و جامعه، یک ارتباط تعاملی است که هر یک در راستای اعتلای دیگری میکوشد و هدف اصلی آن، گسترش روح توحیدی در همة دستاوردهای مادّی و معنوی جامعه است.
آنچه در اینجا مهمّ است، نوع تأثیری است که جامعه و متغیّرهای طبیعی و اجتماعی آن بر فرهنگ میگذارد. ممکن است اینگونه تلقّی شود که فرهنگ و تفاوتهای فرهنگی تابع این گونه متغیّرها است، در حالی که قرآن گرچه تأثیر اِعدادی و عوامل طبیعی و اجتماعی جامعه را در شکلدهی یا تفاوتهای فرهنگی منکر نیست، امّا تأثیر ایجابی، تعیینکننده و جبری آنها را نمیپذیرد و آنها را زاییدۀ حُسن یا سوء اختیار خود انسانها تلقّی میکند (ر.ک؛ مصباح یزدی، 1380: 272).
مکانیزم ارتباط جامعه و فرهنگ بدین صورت قابل ترسیم است که جامعه همواره و به تدریج به شکلگیری فرهنگ یاری میرساند که در این میان، افراد جامعهپذیر میشوند و شخصیّتها شکل مطلوبی مییابند وشخصیّتهای جامعهپذیر فرهنگی نیز به نوبۀ خود شکلدهندۀ انواع خاصّ رفتارها هستند.
در واقع، فرهنگ جامعه که سازندۀ تاریخ آن است، میتواند باعث بقاء یا سقوط آن جامعه شود. قرآن نیز در آیات بسیاری فرجام نیک و بد جوامع پیشین را در نوع فرهنگ حاکم بر آنها که برگرفته شده از حُسن یا سوء اختیار آنهاست و به واسطة آنچه که انسان به دست خود میسازد، دانسته است: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ...: فساد در خشکى و دریا بهخاطر کارهایى که مردم انجام دادهاند، آشکار شده است...﴾ (الرّوم/41). در حقیقت، علّت دوام و بقاء جامعه در قرآن، وجود و شیوع یک فرهنگ خوب در قالب اخلاق، باور و ارزشهای نهادینه شده و حاکم بر آحاد آن جامعه تلقّی شده است، همانگونه که فرجام سقوط و گسست جوامعی که فرهنگ نهادینۀ آنها جز ظلم و تباهی نیست، حتمی قلمداد شده است (ر.ک؛ آلعمران/ 137؛ الأعراف/ 84؛ یونس/ 73 و النّمل/ 14).
قانونمندیجامعه
کلمۀ سنّت و مشتقّات آن که در یازده آیه از آیات قرآن به کار رفته، به معنای طریقۀ معمول و رایج است که به طبع خود غالباً یا دائماً جاری باشد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 240) و منظور از سنّت یا قانون جامعه، طریقهای جاری و صحیح است که برای رهنمون جامعه جعل شده است (ر.ک؛ طبرسی، 1406ق.، ج 2: 841 و همان، ج 6: 667) که جامعه در آن سیر میکند و مسیری است که باید از آن پیروی شود و عادت خداوند دربارۀ امّتهای پیشین بوده است (ر.ک؛ همان، ج 8: 645). آگاهی از قانونمندی جامعه، نقشها و پیامدهای مهمّی را به دنبال دارد که عبارتند از: قدرت بر کشف قوانین که شرط لازم قابل پیشبینی بودن جامعه و تاریخاَند، کالبدشکافی و تحلیل دقیق جوامع گذشته، شناخت حوادث و رخدادهای غیرمنتظره و آمادگی برای تقابل با آن، برنامهریزی دقیق برای مقابله با آسیبهای اجتماعی و چارهاندیشی برای بهبود وضع موجود.
نظرات شما عزیزان: